عنوان : حسين آمد و .../مرتضي اميري اسفندقه
السلام علي الاصحاب الحسين
حسين آمد و آزاد از يزيدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعيدت كرد
سياه بود و سياهي هر آنچه مي ديدي
تو را سپرد به آيينه، رو سپيدت كرد
چه گفت با تو در آن لحظه هاي تشنه حسين؟
كدام زمزمه سيراب از اميدت كرد؟
به دست و پاي تو بار چه قفلها كه نبود
حسين آمد و سرشار از اميدت كرد
جنون تو را به مرادت رساند نا گهان
عجب تشرف سبزي! جنون مريدت كرد
نصيب هر كس و ناكس نمي شود اين بخت
قرار بود بميري خدا شهيدت كرد
نه پيشوند و نه پسوند، حرّ حرّي تو
حسين آمد و آزاد از يزيدت كرد
السلام علي الاصحاب الحسين
حسين آمد و آزاد از يزيدت كرد
خلاص از قفس وعده و وعيدت كرد
سياه بود و سياهي هر آنچه مي ديدي
تو را سپرد به آيينه، رو سپيدت كرد
چه گفت با تو در آن لحظه هاي تشنه حسين؟
كدام زمزمه سيراب از اميدت كرد؟
به دست و پاي تو بار چه قفلها كه نبود
حسين آمد و سرشار از اميدت كرد
جنون تو را به مرادت رساند نا گهان
عجب تشرف سبزي! جنون مريدت كرد
نصيب هر كس و ناكس نمي شود اين بخت
قرار بود بميري خدا شهيدت كرد
نه پيشوند و نه پسوند، حرّ حرّي تو
حسين آمد و آزاد از يزيدت كرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر