فضائل و مناقب حضرت زهرا(س) - انواری از فضائل و مناقب حضرت زهرا - جنگ و صلح با حضرت زهرا مانند جنگ و صلح با دیگر اهلبیت
حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها، در مقام ولایت شریك امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام است، و «جنگ و یا صلح با فاطمه و دوستى و دشمنى نسبت به او» عینا همانند «حرب و یا سلم با على و حسنین، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (روایاتى كه در این خصوص نقل گردیده است به شرح زیر است):
زید بن ارقم از رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین روایت مىكند: «قال رسولاللَّه لعلى و فاطمة والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».
«پیامبر اكرم خطاب به على، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من، با هر كسى كه با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر كسى كه با شما از در صلح و آشتى درآید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود».
این روایت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت مىفرمود:
«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»،
در موقع دیگر چنین فرماید:
«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»،
و در جاى دیگر مىفرماید:
«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»،
یا اینكه مىفرماید:
«انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».
این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، بغوى در مصابیح، خطیب تبریزى (2) در مشكاه المصابیح، جصاص در احكام القرآن، ابن كثیر (3) در البدایه و النهایه، محب الدین طبرى در ذخائر العقبى، ابن اثیر (4) در اسد الغابه، ترمذى (5) در جامع صحیح، ابنعساكر در تاریخ شام، ابن ماجه (6) در سنن، ابنصباغ در فصول، طبرانى در معجم، و جمعى دیگر از علماى شیعه و سنى نقل كردهاند. (7)
زید بن ارقم در روایت دیگرى مىگوید:
«كنا مع رسولاللَّه و هو فى الحجرة، یوحى الیه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابىطالب، و معه فاطمة والحسن والحسین علیهماالسلام، فقعدوا فى ظل حائط ینتظرون رسولاللَّه، فلما خرج رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مكاننا، ثم جاء الینا و هو یظلهم بثوبه ممسكا بطرف الثوب و على ممسك بطرفه الاخر، و هو یقول: اللهم انى احبهم فاحبهم، اللهم انى سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلك ثلاث مرات». (8)
«روزى همراه پیامبر اكرم بودیم كه وحى نازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بودیم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام على بن ابىطالب و همراه او فاطمه، حسن و حسین سلاماللَّهعلیهم از راه رسیدند و در سایهى دیوارى بحال انتظار نشستند، تا نزول وحى به پایان رسد و حضرت رسول از حجره بیرون آید. وقتیكه پیامبر اكرم از اطاق خارج گردید، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنین عیلهمالسلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالى كه بجاى خود ایستاده بودیم، دیدیم كه حضرت رسول لباس (عباى) خودش را بر بالاى سر آنان سابیان كرد، با دست مباركش از یكطرف عبا گرفته بود، و طرف دیگرش در دست على بود كه در زیر عبا جاى داشت. آنگاه پیامبر چنین فرمود:
خدایا، من اینان را دوست مىدارم پس تو نیز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه با اینان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با این چهار تن بجنگد من نیز با او در جنگ خواهم بود، و این كلمات را سه بار تكرار نمود».
روایت دیگرى به این شرح از ابوبكر نقل شده است كه مىگوید:
«رایت رسولاللَّه ختم خیمه و هو متكىء على قوس عربیه و فى الخیمه على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمه، حرب لمن حاربهم، ولى لمن والاهم، لایحبهم الا سعید الجد طیب المولد، و لایبغضهم الا شقى الحد ردىء الولاده». (9)
«روزى پیامبر اكرم را دیدم كه خیمهاى برپا كرد و بر یك كمان عربى تكیه نمود. در آن خیمه، على و فاطمه و حسن و حسین حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرین فرمود و گفت: اى مسلمانان بدانید، هركسى كه با اینان در صلح و صفا باشد من نیز با او در سلم و آشتى هستم؛ و هركس با اینان به جنگ خیزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار كسى هستم كه اینان را دوست بدارد، دوست نمىداردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندى كه از دامانى پاكیزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمىداردشان مگر آن شخص بدبختى كه از آلوده دامنى زاییده شده باشد».
این روایت را حافظ طبرى نیز در ریاض النضره ذكر كرده است.
صبیح (1) مىگوید:
«كنت بباب النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم فجاء على و فاطمة والحسن والحسین، فجلسوا ناحیة، فخرج رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم الینا فقال: انكم على خیر، و علیه كساء خیبرى، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم». (10)
«روزى در انتظار پیامبر اكرم بر در خانهى آن حضرت بودم كه على، فاطمه،حسن و حسین از راه رسیدند و در كنارى نشستند. وقتى كه رسول خدا از خانه خارج گردید خطاب به آنان فرمود:
شما پیوسته در خیر هستید؛ و سپس عباى خیبرى خودش را بر سر آنان سایبان كرد و فرمود:
من، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفا باشد من نیز در سلم و آشتى مىباشم».
روایت فوق را طبرانى در المعجم الاوسط، جصاص در احكام القرآن، هیثمى در مجمع، ابناثیر در اسدالغابه، ابن حجر در اصابه و عدهاى دیگر از دانشمندان نقل كردهاند.
ابوهریره مىگوید:
«نظر النبى الى على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». (11) «پیامبر اكرم نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسین افكند و سپس فرمود: من، با هركسى كه با شما بجنگد در ستیزم؛ و با هركسى كه با شما در سلم و آشتى باشد من نیز در صلح و صفا هستم».
این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، خطیب در تاریخ بغداد، امام حنابله در مسند، هیثمى در مجمع، ابنعساكر در تاریخ دمشق، و طبرانى در معجم آوردهاند. همچنین عدهاى از دانشمندان شیعه آن را روایت نمودهاند. (12)
روایاتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسیار جاى تامل، دقت و بررسى دارد، و باید توجه داشت: بشرى كه در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاریش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جمیع اطوار و حالاتش صاحب اختیار، مطاع و مقتداى همهى مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسلیم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستى با پیامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پیامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد؛ تحقیقا اگر در صفات، همردیف پیامبر نباشد، هرگز این احكام دربارهى او جارى نمىشود، و به عبارت دیگر فردى كه در ملكات انسانى، در فضائل و مكارم اخلاقى، در صفات نفسانى، و خلاصه در جمیع حالات و شئون بشرى طورى باشد كه هرگز كوچكترین خلافى از او سر نزند، و همهى مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسلیم در برابر او باشند، معقول نیست كه در صفات همردیف و همتاى پیامبر اكرم نباشد.
بلى، آن انسانى كه هرگز كلمهاى، حرفى، حركتى- در هیچ مورد- جز به فرمان و اجازهى خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پیوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقید به امر خدا باشد تنها او شایسته است كه پیامبر اكرم صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستیز با خودش بحساب آورد؛ و كاملا روشن است كه فاطمهى زهرا سلاماللَّهعلیها صاحب آن نفس پاك انسانى، و آنهمه صفات ربانى، یقینا باید در شئون ولایت همردیف و همدرجه و یكسان با پیامبر اكرم، على و حسنین علیهمالسلام باشد.
1ـ صبیح مولى امسلمه از كسانى است كه علماى عامه وى را در عداد صحابه ذكر كردهاند. ( اسدالغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175).
2ـ ابوعبداللَّه ولى الدین محمد بن عبداللَّه عمرى معروف به خطیب تبریزى متوفاى بعد از 737 هجرى. وى از علماى حدیث است و از تحریر كتاب معروف «مشكاه المصابیح»خود در سال 737 هجرى فارغ گردیده است. زركلى تاریخ وفات وى را سال 741 هجرى ثبت نموده است. ( الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفین ج 3/ 437).
3ـ حافظ عمادالدین اسماعیل بن عمر بن كثیر شافعى قیسى دمشقى متوفاى 774 هجرى. ابن حجر عسقلانى در كتاب الدرر الكامه و همچنین در كتاب انباء الغمر از او تجلیل فراوان نموده و ذهبى از وى بعنوان محدثى صاحب فتوا یاد كرده است. ابن حبیب دربارهى او مىگوید: «ریاست در علم تاریخ و حدیث و تفسیر به او منتهى مىگردد». كتاب معروف البدایه و النهایه از جمله آثار معروف اوست. ( الغدیر ج 1/ 126، الدرر الكامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45).
4ـ حافظ عز الدین ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالكریم شیبانى معروف به ابن اثیر جزرى متوفاى 630 هجرى. وى مولف كتاب معروف «الكامل فى التاریخ» و «اسد الغابه»مىباشد. ذهبى از وى با عناوینى چون «امام»و «علامه»و «اخبارى»و «ادیب» یاد مىنماید و مىگوید: «منزل ابن اثیر ماواى طالبان علم بود». ابن خلكان دربارهى او مىگوید:
«ابن اثیر در حفظ حدیث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاریخ قدما و متاخرین حافظ مىباشد». ( الغدیر ج 1/ 119، سیر اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذكره الحفاظ ج 4/ 1399).
5ـ حافظ محمد بن عیسى بن سوره بن موسى بن ضحاك سلمى ترمذى ابوعیسى متوفاى 279 هجرى.
كتاب سنن وى یكى از كتب صحاح سته مىباشد و علماى عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. ( ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذیب الكمال ج 26/ 250، تهذیب التهذیب ج 9/ 387، البدایه و النهایه ج 11/ 77).
6ـ حافظ ابوعبداللَّه محمد بن یزید ربعى معروف به ابن ماجه قزوینى متوفاى 273 هجرى. وى نویسندهى كتاب «السنن»است كه یكى از صحاح سته محسوب مىشود. ابن ماجه در تفسیر و تاریخ نیز تالیف دارد. وى به عراقین ( بصره و كوفه) و بغداد و مكه و شام و مصر و رى مسافرت نموده و محضر مشایخ حدیث را در این بلاد درك كرده است. ابویعلى دربارهى او مىگوید: «ابن ماجه موثقى بزرگ است و توثیق او مورد اتفاق همگان مىباشد، او كسى است كه به وى ( و روایاتش) مىتوان احتجاج نمود». (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذكره الحفاظ ج 2/ 636، تهذیب الكمال ج 27/ 40، تهذیب التهذیب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64).
7ـ معجم كبیر طبرانى ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبرانى ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابنماجه ج 52/2، مستدرك حاكم ج 3/ 149، البدایه والنهایة ج 8/ 40، ذخائرالعقبى ص 23، اسدالغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاریخ بغداد ج 7/ 137، تلخیص المستدرك 3/ 149، تاریخ مدینه دمشق ( ط دارالفكر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الریاض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائدالسمطین ج 2/ 38/ ح 372، كفایةالطالب ص 188، 189، كنزالعمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ینابیعالموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307.
از جمله مصادر شیعى نیز مىتوان به كتابهاى امالى طوسى ج 1/ 345، كشفالغمه ص 28، 158، بشارة المصطفى ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود.
8ـ شرح نهجالبلاغه ج 3/ 208 207.
9ـ الریاض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطین ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمى ص 211.
10ـ المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذیب الكمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169.
طبرانى این حدیث را- به همین گونه كه از صبیح در متن آمده- در معجم اوسط نقل كرده و سپس مىگوید: سدى این روایت را از قول صبیح به زید بن ارقم نسبت داده است. ( روایت سدى را كه طبرانى به آن اشاره مىنماید در این مصادر مىتوانید ببینید: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، كفایه الطالب ص 188).
11ـ معجم كبیر طبرانى ج 3/ 4/ ح 2621، البدایه و النهایه ج 8/ 40، 223،تاریخ بغداد 7/ 137، تلخیص المستدرك 3/ 149، مستدرك حاكم ج 3/ 149، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابنماجه 1/ 52، كفایةالطالب ص 189، مجمعالزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنیل ج 2/ 442، مناقب مغازلى ص 64، تاریخ مدینه دمشق ( ط دار الفكر ) ج 13/ 218، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 90، 91، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، 6/ 216، ینابیعالموده ص 261.
12ـ از میان كتب شیعه مىتوان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.
حضرت زهرا سلاماللَّهعلیها، در مقام ولایت شریك امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام است، و «جنگ و یا صلح با فاطمه و دوستى و دشمنى نسبت به او» عینا همانند «حرب و یا سلم با على و حسنین، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (روایاتى كه در این خصوص نقل گردیده است به شرح زیر است):
زید بن ارقم از رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین روایت مىكند: «قال رسولاللَّه لعلى و فاطمة والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».
«پیامبر اكرم خطاب به على، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من، با هر كسى كه با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر كسى كه با شما از در صلح و آشتى درآید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود».
این روایت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت مىفرمود:
«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»،
در موقع دیگر چنین فرماید:
«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»،
و در جاى دیگر مىفرماید:
«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»،
یا اینكه مىفرماید:
«انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».
این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، بغوى در مصابیح، خطیب تبریزى (2) در مشكاه المصابیح، جصاص در احكام القرآن، ابن كثیر (3) در البدایه و النهایه، محب الدین طبرى در ذخائر العقبى، ابن اثیر (4) در اسد الغابه، ترمذى (5) در جامع صحیح، ابنعساكر در تاریخ شام، ابن ماجه (6) در سنن، ابنصباغ در فصول، طبرانى در معجم، و جمعى دیگر از علماى شیعه و سنى نقل كردهاند. (7)
زید بن ارقم در روایت دیگرى مىگوید:
«كنا مع رسولاللَّه و هو فى الحجرة، یوحى الیه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابىطالب، و معه فاطمة والحسن والحسین علیهماالسلام، فقعدوا فى ظل حائط ینتظرون رسولاللَّه، فلما خرج رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مكاننا، ثم جاء الینا و هو یظلهم بثوبه ممسكا بطرف الثوب و على ممسك بطرفه الاخر، و هو یقول: اللهم انى احبهم فاحبهم، اللهم انى سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلك ثلاث مرات». (8)
«روزى همراه پیامبر اكرم بودیم كه وحى نازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بودیم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام على بن ابىطالب و همراه او فاطمه، حسن و حسین سلاماللَّهعلیهم از راه رسیدند و در سایهى دیوارى بحال انتظار نشستند، تا نزول وحى به پایان رسد و حضرت رسول از حجره بیرون آید. وقتیكه پیامبر اكرم از اطاق خارج گردید، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنین عیلهمالسلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالى كه بجاى خود ایستاده بودیم، دیدیم كه حضرت رسول لباس (عباى) خودش را بر بالاى سر آنان سابیان كرد، با دست مباركش از یكطرف عبا گرفته بود، و طرف دیگرش در دست على بود كه در زیر عبا جاى داشت. آنگاه پیامبر چنین فرمود:
خدایا، من اینان را دوست مىدارم پس تو نیز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه با اینان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با این چهار تن بجنگد من نیز با او در جنگ خواهم بود، و این كلمات را سه بار تكرار نمود».
روایت دیگرى به این شرح از ابوبكر نقل شده است كه مىگوید:
«رایت رسولاللَّه ختم خیمه و هو متكىء على قوس عربیه و فى الخیمه على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمه، حرب لمن حاربهم، ولى لمن والاهم، لایحبهم الا سعید الجد طیب المولد، و لایبغضهم الا شقى الحد ردىء الولاده». (9)
«روزى پیامبر اكرم را دیدم كه خیمهاى برپا كرد و بر یك كمان عربى تكیه نمود. در آن خیمه، على و فاطمه و حسن و حسین حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرین فرمود و گفت: اى مسلمانان بدانید، هركسى كه با اینان در صلح و صفا باشد من نیز با او در سلم و آشتى هستم؛ و هركس با اینان به جنگ خیزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار كسى هستم كه اینان را دوست بدارد، دوست نمىداردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندى كه از دامانى پاكیزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمىداردشان مگر آن شخص بدبختى كه از آلوده دامنى زاییده شده باشد».
این روایت را حافظ طبرى نیز در ریاض النضره ذكر كرده است.
صبیح (1) مىگوید:
«كنت بباب النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم فجاء على و فاطمة والحسن والحسین، فجلسوا ناحیة، فخرج رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم الینا فقال: انكم على خیر، و علیه كساء خیبرى، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم». (10)
«روزى در انتظار پیامبر اكرم بر در خانهى آن حضرت بودم كه على، فاطمه،حسن و حسین از راه رسیدند و در كنارى نشستند. وقتى كه رسول خدا از خانه خارج گردید خطاب به آنان فرمود:
شما پیوسته در خیر هستید؛ و سپس عباى خیبرى خودش را بر سر آنان سایبان كرد و فرمود:
من، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفا باشد من نیز در سلم و آشتى مىباشم».
روایت فوق را طبرانى در المعجم الاوسط، جصاص در احكام القرآن، هیثمى در مجمع، ابناثیر در اسدالغابه، ابن حجر در اصابه و عدهاى دیگر از دانشمندان نقل كردهاند.
ابوهریره مىگوید:
«نظر النبى الى على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». (11) «پیامبر اكرم نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسین افكند و سپس فرمود: من، با هركسى كه با شما بجنگد در ستیزم؛ و با هركسى كه با شما در سلم و آشتى باشد من نیز در صلح و صفا هستم».
این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، خطیب در تاریخ بغداد، امام حنابله در مسند، هیثمى در مجمع، ابنعساكر در تاریخ دمشق، و طبرانى در معجم آوردهاند. همچنین عدهاى از دانشمندان شیعه آن را روایت نمودهاند. (12)
روایاتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسیار جاى تامل، دقت و بررسى دارد، و باید توجه داشت: بشرى كه در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاریش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جمیع اطوار و حالاتش صاحب اختیار، مطاع و مقتداى همهى مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسلیم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستى با پیامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پیامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد؛ تحقیقا اگر در صفات، همردیف پیامبر نباشد، هرگز این احكام دربارهى او جارى نمىشود، و به عبارت دیگر فردى كه در ملكات انسانى، در فضائل و مكارم اخلاقى، در صفات نفسانى، و خلاصه در جمیع حالات و شئون بشرى طورى باشد كه هرگز كوچكترین خلافى از او سر نزند، و همهى مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسلیم در برابر او باشند، معقول نیست كه در صفات همردیف و همتاى پیامبر اكرم نباشد.
بلى، آن انسانى كه هرگز كلمهاى، حرفى، حركتى- در هیچ مورد- جز به فرمان و اجازهى خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پیوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقید به امر خدا باشد تنها او شایسته است كه پیامبر اكرم صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستیز با خودش بحساب آورد؛ و كاملا روشن است كه فاطمهى زهرا سلاماللَّهعلیها صاحب آن نفس پاك انسانى، و آنهمه صفات ربانى، یقینا باید در شئون ولایت همردیف و همدرجه و یكسان با پیامبر اكرم، على و حسنین علیهمالسلام باشد.
1ـ صبیح مولى امسلمه از كسانى است كه علماى عامه وى را در عداد صحابه ذكر كردهاند. ( اسدالغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175).
2ـ ابوعبداللَّه ولى الدین محمد بن عبداللَّه عمرى معروف به خطیب تبریزى متوفاى بعد از 737 هجرى. وى از علماى حدیث است و از تحریر كتاب معروف «مشكاه المصابیح»خود در سال 737 هجرى فارغ گردیده است. زركلى تاریخ وفات وى را سال 741 هجرى ثبت نموده است. ( الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفین ج 3/ 437).
3ـ حافظ عمادالدین اسماعیل بن عمر بن كثیر شافعى قیسى دمشقى متوفاى 774 هجرى. ابن حجر عسقلانى در كتاب الدرر الكامه و همچنین در كتاب انباء الغمر از او تجلیل فراوان نموده و ذهبى از وى بعنوان محدثى صاحب فتوا یاد كرده است. ابن حبیب دربارهى او مىگوید: «ریاست در علم تاریخ و حدیث و تفسیر به او منتهى مىگردد». كتاب معروف البدایه و النهایه از جمله آثار معروف اوست. ( الغدیر ج 1/ 126، الدرر الكامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45).
4ـ حافظ عز الدین ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالكریم شیبانى معروف به ابن اثیر جزرى متوفاى 630 هجرى. وى مولف كتاب معروف «الكامل فى التاریخ» و «اسد الغابه»مىباشد. ذهبى از وى با عناوینى چون «امام»و «علامه»و «اخبارى»و «ادیب» یاد مىنماید و مىگوید: «منزل ابن اثیر ماواى طالبان علم بود». ابن خلكان دربارهى او مىگوید:
«ابن اثیر در حفظ حدیث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاریخ قدما و متاخرین حافظ مىباشد». ( الغدیر ج 1/ 119، سیر اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذكره الحفاظ ج 4/ 1399).
5ـ حافظ محمد بن عیسى بن سوره بن موسى بن ضحاك سلمى ترمذى ابوعیسى متوفاى 279 هجرى.
كتاب سنن وى یكى از كتب صحاح سته مىباشد و علماى عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. ( ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذیب الكمال ج 26/ 250، تهذیب التهذیب ج 9/ 387، البدایه و النهایه ج 11/ 77).
6ـ حافظ ابوعبداللَّه محمد بن یزید ربعى معروف به ابن ماجه قزوینى متوفاى 273 هجرى. وى نویسندهى كتاب «السنن»است كه یكى از صحاح سته محسوب مىشود. ابن ماجه در تفسیر و تاریخ نیز تالیف دارد. وى به عراقین ( بصره و كوفه) و بغداد و مكه و شام و مصر و رى مسافرت نموده و محضر مشایخ حدیث را در این بلاد درك كرده است. ابویعلى دربارهى او مىگوید: «ابن ماجه موثقى بزرگ است و توثیق او مورد اتفاق همگان مىباشد، او كسى است كه به وى ( و روایاتش) مىتوان احتجاج نمود». (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذكره الحفاظ ج 2/ 636، تهذیب الكمال ج 27/ 40، تهذیب التهذیب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64).
7ـ معجم كبیر طبرانى ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبرانى ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابنماجه ج 52/2، مستدرك حاكم ج 3/ 149، البدایه والنهایة ج 8/ 40، ذخائرالعقبى ص 23، اسدالغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاریخ بغداد ج 7/ 137، تلخیص المستدرك 3/ 149، تاریخ مدینه دمشق ( ط دارالفكر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الریاض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائدالسمطین ج 2/ 38/ ح 372، كفایةالطالب ص 188، 189، كنزالعمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ینابیعالموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307.
از جمله مصادر شیعى نیز مىتوان به كتابهاى امالى طوسى ج 1/ 345، كشفالغمه ص 28، 158، بشارة المصطفى ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود.
8ـ شرح نهجالبلاغه ج 3/ 208 207.
9ـ الریاض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطین ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمى ص 211.
10ـ المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذیب الكمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169.
طبرانى این حدیث را- به همین گونه كه از صبیح در متن آمده- در معجم اوسط نقل كرده و سپس مىگوید: سدى این روایت را از قول صبیح به زید بن ارقم نسبت داده است. ( روایت سدى را كه طبرانى به آن اشاره مىنماید در این مصادر مىتوانید ببینید: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، كفایه الطالب ص 188).
11ـ معجم كبیر طبرانى ج 3/ 4/ ح 2621، البدایه و النهایه ج 8/ 40، 223،تاریخ بغداد 7/ 137، تلخیص المستدرك 3/ 149، مستدرك حاكم ج 3/ 149، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابنماجه 1/ 52، كفایةالطالب ص 189، مجمعالزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنیل ج 2/ 442، مناقب مغازلى ص 64، تاریخ مدینه دمشق ( ط دار الفكر ) ج 13/ 218، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 90، 91، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، 6/ 216، ینابیعالموده ص 261.
12ـ از میان كتب شیعه مىتوان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.