سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگسایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

نامگذاري مدرسه‌اي در آبادان به نام شهيد مازندراني

خبرگزاري فارس:
14-9-89- 11:13
شماره:8909140229


رئيس آموزش و پرورش كياكلاي مازندران خبر داد:

نامگذاري مدرسه‌اي در آبادان به نام شهيد مازندراني

خبرگزاري فارس: رئيس آموزش و پرورش كياكلا كه فرزند نخستين شهيد فرهنگي مازندران است، گفت: در پي صدور حكم وزارتي مدرسه‌اي در آبادان به نام نخستين شهيد فرهنگي مازندران نامگذاري مي‌شود.



آرزو وليپور امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در كياكلا با بيان اينكه گذشتن از جاده‌اي كه با خون پدر هموار شد چه سخت و شيرين است، بيان داشت: در اجلاس سراسري روساي آموزش و پرورش در تهران از وزير آموزش و پرورش درخواست كرديم به پاس قدرداني از فرهنگيان ايثارگر و شهيد مدرسه‌اي به عنوان نخستين شهيد فرهنگي استان، علي وليپور در محل شهادتش كوي ذولفقاريه آبادان نامگذاري شود.

وي افزود: در پي اين درخواست بلافاصله در مدت يك هفته مقدمات كار براي نامگذاري نام مدرسه‌اي براي نخستين شهيد مازني فراهم شد و مراسم پرده‌برداري از كتيبه يادبود شهيد علي وليپور با حضور مسئولان كشوري و استاني در روز سالگرد شهادت اين بزرگوار 17 آذرماه سال جاري انجام مي‌شود.



* بعد از 30 سال معلم شهيد مازني در محل شهادتش جاودان ماند

رئيس آموزش و پرورش كياكلا با اشاره به اينكه مدرسه گنج دانش در ذوالفقاريه آبادان در مكاني كه پدر به شهادت رسيد به نام نخستين شهيد فرهنگي نامگذاري شد، تصريح كرد: بعد از 30 سال معلم شهيد مازندراني در محل شهادتش جاودان ماند.

وليپور ادامه داد: احساس من در روز سالگرد پدر ديدن يك مدرسه و محلي مسكوني نيست چون براي نخستين بار به آبادان و نيز محل شهادت پدر مي‌روم حس مي‌كنم كه چهره پدر رزمنده‌ام در سر در مدرسه منتظر ما خواهد بود و يادش برايم تداعي مي‌شود.

وي يادآور شد: هفت ماه پيكر پاك پدر شهيدم در زير خاك‌هاي ذوالفقاريه آبادان مدفون بود و گرماي جنوب نگهدار پيكري بود كه از آن امانتداري مي‌كرد و بعد از شكست حصر آبادان با وجود دماي بالاي هوا بدنش سالم به مازندران تشييع شد.

فرزند نخستين شهيد فرهنگي مازندران اظهار داشت: شهيد وليپور نه تنها يك معلم بلكه از قهرمانان ورزشي در استان بوده و نيز دوره فعاليت انقلابي خود را به عنوان هسته مركزي فدائيان اسلام به ثبت رساند و به عنوان فرمانده تيم اعزامي از قائمشهر به جبهه اعزام شد.

وليپور افزود: در آستانه پرده‌برداري از تنديس نخستين شهيد فرهنگي مازندراني شهيد علي وليپور پاشاكلايي تبسم فرزند دلير مازندران در نگاه مردم قدرشناس آبادان جان گرفت وآن دليرمردان درود خود را بر شير مازندران افتخار دانستند.

مسئولان وزارت آموزش و پرورش، عبدالوحيد فياضي مديركل آموزش و پرورش مازندران، آيت‌الله معلمي امام جمعه قائمشهر، علي نبيان مديركل نوسازي و تجهيزات مدارس استان مازندران، برخي از اعضاي فداييان اسلام و نيز دو خبرنگار از مازندران براي پرده‌برداري از كتيبه يادبود شهيد علي وليپور پاشاكلايي نخستين شهيد فرهنگي استان مازندران به آبادان منطقه ذوالفقاريه اعزام مي‌شوند.

انتهاي پيام/خ10/ع




۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

مبارزات سیاسى امام‏حسین علیه السلام در زمان معاویه


امام حسن علیه السلام در اثر توطئه‏اى شوم كه از سوى معاویه تدارك دیده ‏شد به شهادت رسید و جلوه‏هاى شكوهمند امامت در دیگر یادگار فاطمه و على علیهماالسلام متجلى گشت. استبداد اموى جهت هدم امامت راستین و یاران دلباخته آن، عزم ‏را دو چندان كرد و با تهدید و ارعاب و ترفندهاى عوام فریبانه به‏ نابودى مكتب و راه امام على و فرزندانش علیهم السلام همت ‏گماشت. بدین جهت، رهبرى و هدایت امت‏ شرایط دشوار و طاقت‌فرسایى ‏یافت. دوران ده ساله امامت ابى‏عبدالله علیه السلام بیانگر مواضع و برنامه‏هاى آن حضرت در مقابل این تحولات است كه پیام‌ها و درس‌هاى ‏ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى‏دهد و از سوى دیگر، سیره ‏اخلاقى تربیتى آن بزرگوار را از ذخائر ازرشمند جهان اسلام و از بایسته‏هاى پژوهشى است كه بخش مهمى از آن ظهور و درخشش همین‏ دوران مبارك است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به یكى از مواضع ‏و ابعاد زندگى سیاسى آن حضرت با عنوان «مبارزات امام‏حسین علیه‌السلام در دوران معاویه كه محورهاى زیر بیانگر جوانب آن ‏مى‏باشد.


اعلام منشور ولایت در سرزمین منا

شیعیان امام على علیه السلام روزهاى سختى را در حكومت معاویه سپرى‏ مى‏كردند. تعداد زیادى از آنان توسط معاویه به شهادت رسیده و بسیارى دیگر فرارى یا منزوى و در اضطراب و نگرانى به سر مى‏بردند. در منابر و اجتماعات اهانت ‏به امام على علیه السلام به صورت ‏رسمى رواج یافته بود و دل‌هاى عاشقان و دوستداران امیرمومنان را سخت جریحه‌دار كرده بود. اكنون دیدگان به سوى امام حسین علیه السلام دوخته شده و منتظر رهنمودها و دستورهاى آن حضرت است تا این سكوت مرگبار را بشكند و راهى به ‏سوى افق‌هاى حقیقت‏ بگشاید. امام حسین علیه السلام همراه عبدالله ابن عباس ‏و عبدالله ابن جعفر حج مى‏گذارد. در سرزمین منا فرصتى دست مى‏دهد تا امام علیه السلام از اصحاب پیامبر و شیعیان و نیك مردان انصار دعوت كند و حقایق را براى آنان بازگو كند. بیش از هفتصد تن گرد امام ‏اجتماع مى‏كنند كه دویست نفر آنان از اصحاب پیامبرند. حضرت بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: «این تجاوزگر (معاویه)بر ما و شیعیان ما سختی‌ها و ناملایماتى ‏روا داشته است كه خود دانسته و دیده‏اید یا به شما رسیده است. مى‏خواهم از شما درباره حقیقتى جویا شوم. اگر راست گفتم، آن را تصدیق كنید و در صورتى كه خلاف گفتم، مرا تكذیب كنید. سخنم را بشنوید و گفتارم را بنویسید. سپس ‏هنگامى كه به سوى شهرها و قبایل خویش بازگشتید، هر آن كس را كه ‏مورد وثوق و اطمینان دانستید به آنچه از حقوق ما مى‏دانید، دعوت ‏كنید. من از آن مى‏ترسم كه حق ولایت از بین رود و مغلوب گردد، اگرچه خدا نور خویش را به رغم خواست كافران، غالب خواهد گردانید.»


به من گفته‏اى كه این امت را به فتنه مینداز. من فتنه‏اى ‏سهمگین‏تر از حكومتت‏ بر امت نمى‏یابم؛ و نیز گفته‏اى: به مصلحت‏ خویش و دین و امت محمد صلی الله علیه و آله بیندیش. به خدا قسم، كارى بهتر از جهاد علیه تو نمى‏شناسم.سپس آنچه از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله درباره پدر و مادرش و اهل‏بیت علیهم السلام بود، براى آنان قرائت كرد. همگى گفتند: «اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا»؛ همین طور است ما خود شنیدیم ‏و افراد مورد اعتماد براى ما آنچه فرمودید، نقل كردند.


سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مى‏دانید كه‏ پیامبر صلی الله علیه و آله على علیه السلام را در غدیر خم به امامت منصوب كرد و مردم را به ‏ولایت او فرا خواند و دستور داد كه این پیام را حاضران به‏ غایبان برسانند؟» همگى گفتند: «بلى ما شنیدیم.» (1)


بدین ترتیب، امام علیه السلام در آن اجتماع بر حقیقت امامت تاكید ورزیده و رسالت و مسوولیت‏ خواص را براى ترویج مكتب‏ اهل‏بیت علیهم السلام و مبارزه با استبداد اموى ترسیم كرد. سخنرانى حضرت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در همین راستا است. مرحوم ‏مجلسى مى‏نویسد: به معاویه گفتند: دیدگان به سوى حسین علیه السلام است. كارى كن كه او منبر رود و خطابه ایراد كند؛ از چشم مردم خواهد افتاد؛ زیرا توانایى خطابه ندارد. معاویه گفت: این را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه كردم، به رسوایى ما منجر شد.


سرانجام اصرار زیاد مردم باعث ‏شد از امام ‏حسین علیه السلام بخواهد به‏ منبر رود و با مردم سخن بگوید. حضرت سخنرانى خود را با حمد و ثناى الهى آغاز كرد. در این حال مردى گفت: كیست كه خطابه ‏مى‏كند؟ حضرت فرمود: ماییم حزب پیروز الهى و عترت رسول خدا كه نزدیك‌ترین فرد به ‏او هستند و اهل‏بیت پاكیزه او و یكى از دو چیز گرانبها كه عِدل‏ قرآن قرار داده شده، همان كتاب كه باطلى از پیش رو و پشت‏ سر او راه نمى‏یابد، آگاه به تاویل قرآن و روشنگر حقایق آن هستیم. ما را اطاعت كنید كه اطاعت ما واجب است؛ زیرا اطاعت ما مقرون به‏ اطاعت ‏خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى‏فرماید: «اطاعت ‏كنید خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چیزى ‏نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید. اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیكوتر است.» (2)


و فرموده: «هنگامى كه خبرى از پیروزى یا شكست ‏به آنها برسد، آن را شایع مى‏سازند در حالى كه اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ‏كه قدرت تشخیص كافى دارند، بازگردانند از ریشه‏هاى مسایل‏ آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت‏ خدا بر شما نبود، جز عده كمى ‏همگى از شیطان پیروى مى‏كردید.» (3)


شما را برحذر مى‏دارم از این كه به نداى شیطان گوش فرادهید؛ زیرا شیطان دشمن آشكار شما است. و در آن صورت از دوستان شیطان ‏خواهید شد. دوستانى كه شیطان به آنان مى‏گوید: امروز هیچ كس از مردم بر شما پیروز نمى‏گردد و من همسایه شما هستم اما هنگامى كه‏ دو گروه(كافران و مومنان مورد حمایت فرشتگان در جنگ بدر) در برابر یكدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم.(4) كه در این صورت «مثل كافران جنگ بدر» مورد ضربه شمشیرها و نیزه‏ها «از سوى ملائكه‏» قرار خواهید گرفت‏ و در آن هنگام ایمان فردى كه از پیش ایمان نیاورده است ‏یا كار نیكى را انجام نداده است نفعى به او نخواهد رساند.


در این موقع، معاویه گفت: «حسبك یا ابا عبدالله فقد ابلغت‏»؛ كافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا كردى. (5)


اعتراض به ولایتعهدى یزید

معاویه تصمیم به ولایتعهدى یزید گرفت. راهى حج ‏شد؛ به مدینه آمد و از مردم براى او بیعت گرفت. سپس‏ منبر رفت و یزید را این چنین ستود: یزید دانا به سنت و قرآن‏شناس است و حلم و بردبارى‏اش بر سنگ‌هاى سخت افزون است. امام ‏حسین علیه السلام برخاست و پس از ستایش خدا و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز سخنورى هر چند سخن به تفصیل گوید نتوانسته است ‏حق اندكى از صفات ممتاز پیامبر صلی الله علیه و آله را ادا كند. اى معاویه! از واقعیت دور مانده‏اى، سپیده صبح تاریكى شب را رسوا ساخته و نور خورشید پرتو روشنایى چراغ را بى‏فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زیاده‏گفتى و در گزینش عده‏اى حق دیگران را ضایع كردى و از بیان فضیلت ‏صاحبان آن بخل ورزیدى و بیش از حد ستم روا داشتى. نشد كه اندكى از فضیلت صاحبان حق را بپردازى و در همان حال‏ شیطان بهره فراوان و نصیب كامل خویش را برنگیرد. دانستم آنچه ‏درباره یزید از سیاستمدارى و كمالش گفتى، مى‏خواهى مردم را با این سخنان به اشتباه اندازى. گمان مى‏كنى انسانى ناشناس و دور از چشم مردم را تعریف مى‏كنى و از آنچه فقط خودت به آن دست‏ یافته‏اى، خبر مى‏دهى. «فخذ لیزید فیما اخذ به من استقرائه الكلاب المتهادشته‏ عندالتحادش و الحمام السبق لاترابهن و القیناث ذوات المعازف و ضروب الملاهى تجده ناصرا»؛ و همین كارهایى كه یزید كرده، بگیر؛ همین كه سگان را به حال پارس و گلاویزى مى‏خواند و كبوتران ‏بازى ‏را به سوى همقطارانش و نیز كنیزكان آوازه خوان و انواع بیهوده‏گرى و هوس بازى‏هایش كافى است كه تو را در وصف خویش یارى كرده‏ باشد.

سپس فرمود: قصدى را كه براى ولایتعهدى یزید دارى فروگذار و رهاكن، چه نیازى دارى كه افزون بر همه كارهاى بدى كه كرده‏اى با این گناه نیز خدا را ملاقات كنى. (6)


افشاى جنایات معاویه

جهت دیگرى كه بیانگر مبارزات آن حضرت است نامه‏اى است كه در آن جنایات معاویه و ستمگرى‏هایش شمارش كرده، حكومت معاویه را فتنه‏اى سهمگین بر امت قلمداد مى‏كند. قسمتى از آن چنین است: مگر تو نبودى كه حجر و یاران عابد و خاشع حق را كشتى، همانان كه از بدعت‏ها نگران و بى‏تاب مى‏گشتند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏كردند؟ آنان را پس از تعهدات محكم و تضمین‏هاى مطمئن به طرز ظالمانه و تجاوزكارانه كشتى، در برابر خدا گستاخى ورزیدى و عهد و پیمان الهى را سبك شمردى. مگر تو قاتل عمرو ابن الحمق نیستى، همان كه از زیادى عبادت صورت و پیشانى‏اش پینه بسته بود؟ او را پس از تعهدات و تضمین‏هایى كشتى كه اگر به حفاظت ‏شدگان در كوهساران داده مى‏شد، از قله‏هاى آن فرود مى‏آمدند. مگر تو نیستى ‏كه زیاد را در دوره اسلام به خویشتن منسوب گردانیدى و او را پسر ابى‏سفیان قلمداد كردى، با این كه رسول خدا صلی الله علیه و آله حكم كرده كه فرزند متعلق به (پدر و مادر) است و پاداش مرد زناكار، سنگ است.

آنگاه او را بر مسلمانان مسلط ساختى تا آنان را بكشد و دست و پایشان را قطع كند و بر تنه درخت ‏به دارشان آویزد؟ پناه ‏بر خدا، اى معاویه! گویا تو از این امت نیستى و ایشان از تو نیستند. مگر تو آن خضرمى را نكشتى كه ابن زیاد درباره او به تو گزارش داده بود داراى دین على علیه السلام است؛ و دین على علیه‌السلام همان دینى ‏است كه پسر عمویش بر آن بود؛ همان دینى كه تو به نامش به این ‏مقام نشسته‏اى؛ و اگر دین او نبود، بالاترین افتخارات تو و اجدادت كوچ‌هاى تابستانى و زمستانى آنان بود و خدا به واسطه ما براى این كه نعمتى گران ببخشد، سختی‌هاى آن را از دوشتان ‏برداشت. به من گفته‏اى كه این امت را به فتنه مینداز. من فتنه‏اى ‏سهمگین‏تر از حكومتت‏ بر امت نمى‏یابم؛ و نیز گفته‏اى: به مصلحت‏ خویش و دین و امت محمد صلی الله علیه و آله بیندیش. به خدا قسم، كارى بهتر از جهاد علیه تو نمى‏شناسم. بنابراین، هرگاه به انجام آن اقدام كنم، مایه تقرب به‏ پروردگار من است و در صورتى كه به انجامش نپردازم، از خدا براى‏ حفظ دینم آمرزش مى‏طلبم و از او توفیق انجام آنچه او دوست ‏مى‏دارد و مى‏پسندد، خواستارم.

مرحوم ‏مجلسى مى‏نویسد: به معاویه گفتند: دیدگان به سوى حسین علیه السلام است. كارى كن كه او منبر رود و خطابه ایراد كند؛ از چشم مردم خواهد افتاد؛ زیرا توانایى خطابه ندارد. معاویه گفت: این را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه كردم، به رسوایى ما منجر شد.سپس حضرت در ادامه مى‏فرماید: بدان كه خدا را دیوانى است كه ‏هر كار كوچك و بزرگ به حساب مى‏كشد و شمارش مى‏كند. بدان كه خدا فراموش نمى‏كند كه تو به مجرد گمان افراد را مى‏كشى و به محض‏ وارد آمدن اتهامى دستگیر مى‏سازى و پسرى را به حكومت نشانده‏اى ‏كه باده مى‏نوشد و سگ‌بازى مى‏كند، تو را مى‏بینم كه خویشتن به ‏گناه و عذاب در انداخته‏اى و دینت را تباه كرده‏اى و رعیت را ضایع ‏ساخته‏اى. (7)


یادآورى رسالت‏ها

استبداد اموى جامعه اسلامى را دچار فسردگى و ركود كرده، زمینه ‏تجاوز و ستمگری‌هاى بیشتر آنان گشته بود. هشدار به جامعه و یادآورى رسالت‌ها و مسوولیت‌هاى سنگین آنان از ضرورت‏هاى فورى آن ‏بود؛ و چه فردى شایسته‏تر از ابى‏عبدالله الحسین علیه السلام و چه موقعیتى ‏والاتر از حج.

بر این اساس، حضرت در اجتماع شكوهمند مردم در سرزمین منا به ‏سخنرانى پرداخت و وظیفه امر به معروف و نهى از منكر را به مردم ‏و دانشمندان یادآور شد. حضرت در آغاز درباره اهتمام به امر به ‏معروف و نهى از منكر فرمود: اى مردم! از آنچه خدا بدان اولیاى خود را پند داده، پند گیرید مانند بد گفتن او از دانشمندان یهود، آنجا كه مى‏فرماید: چرا دانشمندان نصارى و علماى یهود آنان را از گفتار گناه‏آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى‏كنند؟ چه زشت است عملى كه انجام ‏مى‏دادند.(8) و نیز فرموده است: كافران بنى‌اسرائیل بر زبان داود و عیسى ابن مریم، لعن و نفرین شدند. این به خاطر آن بود كه گناه ‏و تجاوز مى‏كردند. تا آنجا كه فرمود: چه بدكارى انجام مى‏دادند. (9)
خداوند آنها را بدین خاطر نكوهش كرده كه از ستمكارانى كه ‏میان آنها بودند، كار زشت و فساد مى‏دیدند و آنها را نهى ‏نمى‏كردند؛ زیرا در مال آنان طمع داشته و از قدرت آنان ‏مى‏ترسیدند با این كه خداوند مى‏فرماید: از مردم نترسید و از من‏ بترسید. (10)

سپس عالمان را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرماید: شما اى جماعت‏ كه معروف به دانش و نامور به خوبى و معروف به خیرخواهى هستید و به وسیله خدا در دل مردم مهابتى دارید؛ شرافتمند از شما حساب‏ مى‏برد و ناتوان شما را گرامى مى‏دارد...

من مى‏ترسم عذابى از عذاب‌هاى الهى بر شما فرود آید؛ زیرا شماها از كرامت ‏خدا به منزلتى رسیدید كه بر دیگران برترى یافته‏اید. بندگان مؤمن به خدا، گرامى داشته نمى‏شوند ولى شما به خاطر خدا در میان بندگان الهى ارجمندید. این در حالى است كه مى‏بینید كه ‏پیمان‌هاى خدا شكسته شده و هیچ عكس‌العمل و هراسى به خود راه ‏نمى‏دهید. براى یك نقض تعهد پدران خویش بى‏تابى مى‏كنید با این كه تعهد رسول خدا خوار و بى‏مقدار شده، كورها و لال‌ها و زمین‏گیرها در همه‏ شهرها بى‏سرپرست مانده و بر آن‏ها ترحم نمى‏شود، شما به اندازه ‏مقام و در خور مسوولیت‏ خویش كار نمى‏كنید و در مقابل كسى كه ‏اقدام مى‏كند خضوع نمى‏كنید. بر عكس به سازش و مسامحه با ظالمان خود را آسوده خاطر مى‏دارید با این كه خداوند شما را فرمان داده كه از كار خلاف باز ایستید و دیگران را نیز نهى كنید؛ اما شما غافلید. مصیبت ‏شما از همه ‏مردم بزرگتر است؛ زیرا در حفظ مقام علما و دانشمندان ناتوان ‏شدید. كاش كوشش مى‏كردید. علت این ناتوانى این است كه جریان امور و احكام به دست‏ دانشمندان الهى است كه امین بر حلال و حرام اویند؛ ولى این مقام‏ از شما گرفته شده است. بدین جهت، كه شما از حق متفرق شدید و درباره روش پیغمبر با وجود دلیل روشن دچار اختلاف شدید. اگر بر آزارها شكیبا بودید و در راه خدا مشكلات را متحمل مى‏شدید، زمام امور الهى به‏ شما برمى‏گشت و از طرف شما دستور آن صادر مى‏گشت و به سوى شما باز مى‏گشت؛ اما برعكس شما خودتان ستمگران را به جاى خویش جاى ‏دادید و امور الهى را به آنها واگذاشتید تا به شبهه كار كنند و به شهوت‏ها و میل‌هاى نفسانى خویش حركت كنند. علت‏ سلطه ستمگران‏ گریز شما از مرگ و خوش بودنتان به زندگى دنیا است كه از شما جدا خواهد شد. (11)

اما متاسفانه این فریادها و خروش‌هاى الهى بر جان و قلب‏هاى ‏غافل كارگر نیفتاد و دوباره هر كس به اندیشه دنیایى خویش مشغول‏ و كارهاى روزمره خویش را استمرار بخشید و چنان شد كه بنى‏امیه ‏احكام الهى را تعطیل كردند؛ نیك‌مردان تنها مانده میدان را به ‏شهادت رساندند و تاریخ را براى همیشه سوگمند از بین رفتن حق و عدالت و حاكمیت امامت راستین ساختند.

تاكید بر استمرار برائت

معاویه به مروان كه از كارگزاران حكومتى او بود، نامه نوشت و از او خواست دختر عبدالله بن جعفر را براى یزید خواستگارى كند. عبدالله تصمیم درباره این موضوع را به دائى فرزند خویش امام‏حسین علیه‌السلام واگذار كرد. امام فرمود: از خداوند خواستارم كه مورد پسندى از آل محمد را براى دختر عبدالله برگزیند. همگى در مسجد اجتماع كردند. مروان در حضور مردم گفت: امیرمومنان معاویه به ‏من دستور داده كه هر قدر از مهر را كه پدرش بگوید، قبول كنم و تمامى بدهكارى پدرش را بپردازم. افزون آن كه صلح بین دو فامیل‏ نیز برقرار خواهد شد. امام حسین علیه السلام پس از حمد و ثناى الهى و بیان فضایل اهل‏بیت علیهم‌السلام پاسخ داد: این كه گفتى مهرش هر قدر باشد، معاویه قبول كرده، سوگند به جان خود كه در صورت ‏تصمیم، ما بر مهر السنه چیزى اضافه نمى‏كنیم. و این سخن كه ‏بدهكارى پدرش هر چه باشد، پرداخت مى‏كند، هیچ گاه زنان ما بدهكاری‌هاى ما را نپرداخته‏اند؛ و اما مصالحه و سازش، ما افرادى ‏هستیم كه به خاطر خدا با شما دشمنى كردیم و براى دنیا با شما صلح نخواهیم كرد. خویش نسبى نتوانسته است مانع از این كار شود تا چه رسد به ازدواج و خویشى سببى.

سپس حضرت دختر عبدالله را به عقد قاسم ابن محمد بن جعفر درآورد و باغى كه خود در مدینه و به نقلى در سرزمین عقیق ‏داشت. به دختر خواهر خویش بخشید. (12)

پى‏نوشت‌ها:

1- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162.
2- نساء، آیه‏59.

3- همان، آیه‏83.


4- انفال، آیه 48.

5- بحارالانوار، ج 44، ص 205 و206.


6- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.


7- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.


8- مائده، آیه‏63.


9- همان، آیات 78 و79.


10- همان، آیه‏47.


11- تحف العقول، ص 240، كلمات امام‏حسین علیه السلام.


12- بحارالانوار، ج 44، ص‏207.

منبع:


ماهنامه كوثر شماره 38 ، عباس كوثرى