سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگسایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۹ تیر ۱۷, پنجشنبه

عید مبعث بر شما مبارک باد

شعر:
صراط مستقیم
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیره شد دیو تباهی چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
کردگارت برگزید از خلق تا امروز خوانی خلق را سوی خدا، برخیز، اقرأ باسم ربک
هم رسولی، هم سفیری، هم بشیری، هم نذیری هم تویی خیرُالوَری برخیز، اقرأ باسم ربّک
مردمی را کز خدا بیگانه‏اند، از حق گریزان با خدا کن آشنا برخیز، اقرأ باسم ربّک
دختران را زنده بسپردن به خاک تیره تا کِی؟ ختم کن این ماجرا برخیز، اقرأ باسم ربّک
نور امیّدی که روزی کرد روشن طورسینا جلوه‏گر شد در حرا برخیز، اقرأ باسم ربّک
انفس و آفاق در تسخیر و فرمان تو آید چون برافرازی لوا برخیز، اقرأ باسم ربّک
علی خاتمی نوری
محمّد (ص)
مهر را روشنی از روی تو افروختن است ماه را حسن ز رخسار تو آموختن است
گُل به پیش گُل رخسار تو ای رشک بِهشت همچو خاری است که شایسته آن سوختن است
آرزویی که به دل یوسف کنعانی داشت خویشتن را به غلامیّ تو بفروختن است
وصف روی تو مگر روی تو گوید، ور نه حدّ ما دیدن و حیرانی و لب دوختن است
کار «بنده» همه‏ای خسرو خوبان، به جهان جان و دل دادن و خود مهر تو اندوختن است
بنده ـ شاعر زبان قاجاریه
بخوان به نام خدا
غنوده کعبه و امّ القری به بستر خواب ولی به دامن غارحرا دلی بیتاب
نخفته، شب همه‏شب، دیده خدابینش ز دیده رفته به دامن سرشک خونینش
که پیک حضرت دادار، جبرئیلِ امین عیان به منظر او شد، خطاب کرد چنین:
«بخوان به نام خدایی که ربّ ما خَلَق است پدیدآور انسان ز نطفه و عَلَق است
بخوان که ربّ تو باشد ز ماسوا اکرم که ره نمود بشر را، به کار بُردِ قلم»
به گوش هوش چو این نغمه سروش شنید هزار چشمه نور از درون او جوشید
درون گلشن جانش شکفت رازِ وجود گشود بار در آن‏دم به بارگاهِ شهود
درود و رحمت وافِر، ز کردگار قدیر بر آن گزیده یزدان، بر آن سراج منیر
محمود شاهرخی
مکتب صف
این پیک مشک‏بوی و مسیحادم از کجاست؟ کاین‏گونه دلنواز و روان‏بخش و جان‏فزاست؟
احمد که کُنیت و لقب و نام و نعت او بوالقاسم و محمّد و محمود و مصطفاست
رخسار او طلیعه انوارسرمدی گفتار او، سفینه دُرهای پربهاست
آیینه‏ای که، مظهر آیات ایزدی است گنجینه‏ای که، منبع الطاف کبریاست
زیبد نشان خاتم و اورنگ خسروی بر رهبری که قافله سالار انبیاست
نور رخش، چراغ ره سالکان حق خاک درش، کلید در رحمت خداست
سرلوحه فضیلت و سرحلقه وجود سرمایه حقیقت و سرچشمه بقاست
قاسم رس
جمال محمّد
ماه فرو ماند از جمال محمّد سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست در نظر قدر با کمال محمّد
وعده دیدارِ هرکسی به قیامت لیله «اسرا» شب وصال محمّد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع، در ظِلال محمّد
عرصه گیتی مجال همّت او نیست روز قیامت نگر مجال محمّد
و آن همه پیرایه بسته جنّت فردوس بو که قبولش کند، بلال محمّد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نِعال محمّد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد پیش دو ابروی چون هلال محمّد
چشم مرا، تا به خواب دید جمالش خواب نمی‏گیرد از خیال محمّد
«سعدی» اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمّد بس است و آل محمّد
سعدی
فخر عالم، فخر آدم
آن آیت آزادگی، آزاد جانی، آن شوکت نامش جهانگیری، جهانی
آن، جانِ جانِ جانِ جانِ جان جانها آن، در کلامش لطف آب زندگانی
آن مردِ مردِ مرد، در معنی نه در حرف آن آدمی‏خلقت، و لیکن آسمانی
آن نازنین خو، نازنین رو، نازنین طبع آن خیل خوبان را سزاوار شبانی
آن نیک فطرت، نیک خصلت، نیک عترت آن مهربان، آن آفتاب‏مهربانی
آن در کریمی شرمسار از وی کریمان آن در حلیمی، حلم را بنیان و بانی
آن عزّت و جود و شرف زیبنده او آن صدق دل با او نه تصدیق زبانی
آن فخر عالم، فخر آدم، آن محمّدصلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وس� �م یعنی کتاب آسمانی را معانی
محمّدجواد بهجت
سرحلقه
سرحلقه عشاق به عالم، احمد یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر انگشت وجود پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد
آمیزه شور و عشق و عرفان، احمد مفهوم عمیق علم و ایمان، احمد
من در عجبم چگونه با این‏همه وصف می‏زیسته در عالم‏امکان، احمد؟!
علی‏مرادی غیاث آبادی
هی هی از این عشق خوش احمدی
جان سحر، جسم سمن بوی توست شام، غلام سر گیسوی توست
ماه که خَم کرده سر خویشتن بوسه زنِ گوشه ابروی توست
ای سمن باغ خداوندگار سرو، غلام قد ناژوی توست
صبح ازل، پرتو پیشانی‏ات شام ابد، طُرّه دل‏جوی توست
آنچه ز گل نیک‏تر آمد به باغ باغِ گُل خُلق تو و خوی توست
زمزمه زندگی کاینات همهمه شور و هیاهوی توست
عقل تو سرمایه سنگین وحی عقل جهان کم به ترازوی توست
عقد ثُریّا به کف آسمان پیشکش گردن بانوی توست
کاش که فریاد دلم می‏شنید حلقه آن‏در که سر کوی توست
شاخه طوبی ندهد در بهشت آنچه در آن چنبر بازوی توست
هی‏هی از این عشق خوش احمدی ذکر لبم ناله هوهوی توست
علی موسوی گرمارودی

۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

سالروز شهادت امام موسی کاظم ع تسلیت باد.







امام موسي کاظم (ع) فرزند امام جعفر صادق(ع) و پدر امام رضا (ع) و هفتمين امام شيعيان است.

آن حضرت داراي لقب هايي چند مي باشد که برخي از آن ها عبارتند از: کاظم، صالح، صابر، امين و عبدصالح.

هم چنين در ميان شيعيان به "باب الحوائج" معروف مي باشد.

کنيه هاي وي عبارتند از : ابوابراهيم، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضي، ابوعلي و ابواسماعيل .(1)

امام موسي کاظم(ع) در هفتم صفر سال 128 و يا 129 قمري در أبوا (روستايي در ميان مکه و مدينه)، از بانويي پرهيزکار و صالحه، به نام "حميده بربريه"، که معروف به "حميده مصفاة" بود، ديده به جهان گشود و در بيست سالگي، پس از شهادت پدرش امام جعفر صادق(ع)، به امامت شيعيان نايل آمد.(2)

ايام امامت وي، معاصر بود با خلافت چهار تن از خلفاي عباسي (منصور دوانقي، مهدي، هادي و هارون الرشيد).


امام کاظم(ع) از سوي تمام خلفاي مزبور، در فشار و رنج و آزار بود و چندين بار از سوي آنان دستگير و زنداني گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد، به مدت چهار سال (از شوال سال 179 تا زمان شهادتش در سال 183 قمري) در حبس و شکنجه بود.(3)

هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسي) که دشمني و ناسازگاري غير قابل انکاري با ذراري حضرت فاطمه زهرا(س) و اولاد و احفاد امير مومنان(ع) داشت، در آزار و اذيت سادات علوي و منتسبين به خاندان امامت و ولايت، کوتاهي نمي کرد.

وي که از مستبدترين حاکمان عباسي و جنايت کارترين آن ها است، وجود شريف امام موسي کاظم(ع) و مقام و معنويت وي و احترام مردم نسبت به او را، تحمل نمي کرد و از اين بابت، بسيار ناراحت و عصباني مي شد.

سرانجام در رمضان سال 179 قمري، که براي مراسم عمره وارد مکه و سپس به مدينه رفته بود، دستور داد امام موسي کاظم(ع) را دستگير و به عراق منتقل کنند.


مأموران هارون، امام موسي کاظم(ع) را در حالي که در کنار قبر جدش حضرت محمد(ص)، به نماز و نيايش اشتغال داشت، دستگير و به نزد هارون بردند.

هارون دستور داد، وي را در غل و زنجير کرده و به سوي عراق حرکت دهند. هارون براي فريب و سردرگمي مردم و پيش گيري از عکس العمل هاي احتمالي محبان اهل بيت (ع)، دو محمل ترتيب داد و يکي را به سوي بغداد و ديگري را به سوي بصره روان داشت. امام موسي کاظم(ع) را در محمل بصره قرار داد. مأموران حکومتي، در هفتم ذي حجه همان سال، امام موسي کاظم(ع) را تسليم عيسي بن جعفر بن منصور دوانقي، پسر عموي هارون الرشيد و حاکم وي در بصره نمودند. عيسي بن جعفر، آن حضرت را در يکي از حجره هاي خانه خويش محبوس کرد و در آغاز به وي سختگيري نمود ولي بعدها که عبادت و نيايش هاي دراز مدت آن حضرت را از نزديک مشاهده مي کرد، از سختگيري خويش نسبت به آن حضرت کاهيد و به هارون نامه نوشت که آن حضرت را از حبس وي خارج کند، در غير اين صورت، خودش وي را آزاد خواهد کرد.

هارون، بناچار امام موسي کاظم(ع) را از حبس عيسي بن جعفر در بصره به حبس فضل بن ربيع در بغداد منتقل و در خانه فضل وي را زنداني کرد.

در آن مدتي که امام(ع) در خانه فضل بن ربيع زنداني بود، هارون چند بار از فضل درخواست کرد که آن حضرت را به شهادت رساند، ولي فضل امتناع کرد و از اين امر سر باز زد.

هارون، بار ديگر آن امام همام را از زندان فضل ربيع، به زندان فضل بن يحيي برمکي منتقل و از وي درخواست کرد که آن حضرت را به شهادت رساند. ولي فضل بن يحيي نيز امتناع نمود و در مقابل ، بر اعزاز و اکرام آن حضرت افزود. هارون که از رفتار فضل بن يحيي به خشم آمده بود، دستور داد وي را دستگير و بر وي يکصد تازيانه بزنند و از تمام مناصب و مقامات حکومتي بر کنارش کنند و امام موسي کاظم(ع) را به زندان "سندي بن شاهک" منتقل کرده و در آن جا وي را شکنجه و آزار نمايند.

سندي بن شاهک با قساوت قلب و سنگ دلي تمام، با آن حضرت رفتار مي کرد و پس از چندي شکنجه و آزار توان فرسا به دستور هارون الرشيد به آن حضرت، خرماي مسموم خورانيد و وي را غريبانه و مظلومانه در 25 رجب سال 183 قمري به شهادت رسانيد.

پس از شهادت امام کاظم(ع)، سندي بن شاهک در يک عمل فريب کارانه، فقها، قضات و بزرگان بغداد را حاضر ساخت و جسد مطهر امام(ع) را به آنان نشان داد و گفت: ببينيد که وي بدون هيچ جراحت و زخمي و به اجل عادي از دنيا رفته است و کسي در رحلت وي، مقصر نبوده است. سپس جنازه مطهر امام(ع) را به مدت سه روز در جسر بغداد گذاشته و روي مبارکش را گشوده و مردم را ندا مي کردند که اين موسي بن جعفر(ع) است که از دنيا رفته و بياييد وي را مشاهده کنيد. مردم دسته، دسته مي آمدند و آن حضرت را نگاه مي کردند.

پس از آن، با همت والاي سليمان بن منصور، عموي هارون الرشيد، که از اشراف و صاحب نفوذان عباسي بود، تشييع جنازه باشکوهي از امام موسي کاظم(ع) به عمل آمد و در مقابر قريش ، در بغداد به خاک سپرده شد.(4)

قبر شريف امام موسي کاظم(ع)، هم اکنون در کاظمين ، که عراقي هاآن را " کاظميه " مي گويند، قرار دارد و قبر فرزندزاده اش حضرت امام محمدتقي(ع) نيز در جوار وي قرار دارد و زيارتگاه شيعيان و شيفتگان مکتب اهل بيت(ع) مي باشد.


-----------------------------------------

1- الارشاد ، ص 559؛ منتهي الآمال ، ج2، ص 181؛ ألقاب الرسول و عترته، ص 62

2- المستجاد ، ص 182

3- اصحاب الامام الصادق(ع) ، ج3، ص 317؛ الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ وقايع الايام ، ص 322
4- نک: الارشاد، ص 579؛ المستجاد، ص 189؛ منتهي الآمال، ج2، ص 212؛ تاريخ بغداد ، ج31، ص 29؛ وقايع الايام، ص 322 و عيون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص 92