سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگسایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

شاعران از شعر انقلاب می گویند


شاعران از شعر انقلاب می گویند

<به‌ دنبال‌ زيبايي>
• سيمين‌دخت‌ وحيدي: شعر انقلاب، شعر مبارزه‌ با اجحاف، ستمگري‌ و زشتيهاي‌ جامعه‌ است. من‌ شعر انقلاب‌ را امروز بسيار كمرنگ‌ مي‌بينم‌ و دليلش‌ هم‌ جز اين‌ نيست‌ كه‌ در ذهنها، فكر و درد انقلابي‌ و بسيجي‌گونه‌ كم‌ شده‌ است.
اكثر گروههاي‌ هنري‌ در دفاع‌ از انقلاب‌ و آرمانهاي‌ آن‌ سستي‌ مي‌كنند. گاهي‌ از يك‌ سري‌ نوشته‌هاي‌ عاشقانه‌ سطحي‌ به‌ نام‌ شعر انقلاب، دفاع‌ مي‌كنند، در اشعار انقلاب‌ تنها كارهاي‌ تقليدي‌ ديده‌ مي‌شود. تنها اسم‌ بسيج‌ كافي‌ نيست؛ ما به‌ تفكر بسيج‌گونه‌ احتياج‌ داريم‌ كه‌ به‌ عمل‌ بسيجي‌گونه‌ تبديل‌ مي‌شود. انقلاب‌ كرديم‌ كه‌ به‌ گفته‌ امام‌ (ره)؛ زشتيها از بين‌ برود و زيباييها بيشتر شود. ما بايد دنبال‌ او مي‌رفتيم؛ اما انگار راه‌ را اشتباه‌ طي‌ كرده‌ايم.


<جلوه` بديع>
• بابك‌ نيك‌طلب: <شعر انقلاب> نام‌ و عنوان‌ كلي‌ حركتي‌ است‌ كه‌ در ادبيات‌ معاصر جلوه‌ و سبك‌ و سياق‌ تازه‌ و بديعي‌ به‌ وجود آورد. شايد منظور از شعر انقلاب‌ در اينجا مربوط‌ به‌ اتفاق‌ مهم‌ سال‌ 57 باشد كه‌ درواقع‌ يك‌ نقطه‌ كوچك‌ از اين‌ پهنه‌ وسيع‌ و حوزه‌ گسترده‌ را شامل‌ مي‌شود. به‌ هر حال‌ فكر مي‌كنم‌ ما هنوز در حال‌ و هواي‌ لحظه‌لحظه‌ روزهاي‌ انقلاب‌ و سپس‌ دفاع‌ مقدس‌ و پس‌ از آن‌ غوطه‌وريم‌ و مانده‌ است‌ تا روزگار شعر انقلاب‌ و شاعران‌ اين‌ عرصه‌ سپري‌ شود. البته‌ ممكن‌ است‌ برخي‌ از سرايندگان‌ شاخص‌ شعر انقلاب‌ بر اوج‌ قله‌هاي‌ فتح‌ شده‌ خود نشسته‌ باشند و نوآمدگان‌ پا به‌ چكادهاي‌ بلندتر نهاده‌ باشند تا تماشاگاههاي‌ نوين‌ را به‌ روي‌ مخاطبان‌ شعر انقلاب‌ بگشايند. ناگفته‌ نماند برغم‌ برخي‌ تلاشهاي‌ متمركز و پراكنده‌ كه‌ در آستانه‌ بهمن‌ هر سال‌ انجام‌ مي‌شود، هنوز آثار و آراي‌ سرايندگان‌ به‌طور كامل‌ درباره‌ شعر انقلاب‌ گرد نيامده‌ است.


<فراز و فرود>
• عباسعلي‌ مهدي: انقلاب‌ اسلامي‌ چون‌ يك‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ / ارزشي‌ بود، همه‌ جوانب‌ فرهنگ‌ را مورد تأ‌ثير قرار داد، كه‌ طبيعتاً چون‌ شعر از جنبه‌هاي‌ فرهنگ‌ است، متأ‌ثر از آرمانهاي‌ انقلاب‌ شد. بخصوص‌ جوانها به‌ اين‌ حوزه‌ روي‌ آوردند. در شعر انقلاب‌ آزادي‌ و اعتراض‌ و انتظار اوج‌ گرفت‌ و اشعار پايداري‌ هم‌ بسيار سروده‌ شد. بخصوص‌ دفاع‌ مقدس‌ به‌ اين‌ قضيه‌ دامن‌ زد و شعر مقاومت‌ در شعر انقلاب‌ جلوه‌ خاصّي‌ يافت؛ كه‌ شايد شامل‌ هفتاد، هشتاد درصد شعر انقلاب‌ باشد.
با توجه‌ به‌ اينكه‌ جوانهاي‌ اين‌ حوزه‌ به‌ صورت‌ احساسي‌ فعاليت‌ مي‌كردند و تعداد كمي‌ به‌ صورت‌ علمي‌ و با مطالعه‌ فعاليت‌ داشتند؛ از اوج‌ انقلاب‌ و دفاع‌ مقدس‌ كه‌ گذشت‌ شعر انقلاب‌ دچار افت‌ شد. بدين‌ ترتيب‌ تعداد كمي‌ پايدار ماندند. بسياري‌ از كساني‌ هم‌ كه‌ دم‌ از ارزشها مي‌زدند پايدار نماندند، شايد به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ آنها دچار نوعي‌ سرخوردگي‌ شدند.
پس‌ نخست‌ به‌ دليل‌ كم‌رنگ‌ شدن‌ ارزشها در جامعه، دوم‌ پايان‌ جنگ‌ و بعد تحقيق‌ و تدبر اندك‌ شعراي‌ اين‌ حوزه‌ باعث‌ افت‌ شعر اين‌ عرصه‌ شد.
البته‌ از حق‌ نگذريم‌ كه‌ اشعاري‌ بخصوص‌ در حوزه‌ دفاع‌ مقدس‌ سروده‌ شد كه‌ جزء ماندگارهاي‌ اين‌ عرصه‌ محسوب‌ مي‌شود و شعرايي‌ ماندگار ماندند و آثار ماندگاري‌ برجاي‌ گذاشتند. كساني‌ چون‌ قيصر امين‌پور كه‌ احساس‌ و عاطفه‌ را همراه‌ با تحقيق‌ و علم‌ به‌ ادبيات‌ فارسي‌ و اعتقاد به‌ ارزشها به‌ كار بردند.


<ره‌آورد اوج>
• اسماعيل‌ اميني: شعر انقلاب‌ اگر نوعي‌ نامگذاري‌ براي‌ شناخت‌ و دسته‌بندي‌ تاريخي‌ باشد، البته‌ منحصر است‌ به‌ شعرهايي‌ كه‌ در سالهاي‌ حوالي‌ انقلاب‌ سروده‌ شدند و طبعاً حال‌ و هواي‌ آن‌ سالها را دارند، اما اگر به‌ تبع‌ روشهاي‌ نامگذاريهاي‌ سياسي‌ و تبليغاتي‌ بخواهيم‌ همه‌ حوادث‌ ريز و درشت‌ سالهاي‌ پس‌ از انقلاب‌ را نيز نوعي‌ تداوم‌ انقلاب‌ محسوب‌ كنيم، طبيعي‌ست‌ كه‌ شعر جنگ، شعر پس‌ از جنگ‌ و شعرهاي‌ تأ‌ثيرگرفته‌ از رخدادهاي‌ مختلف‌ سالهاي‌ اخير نيز شعر انقلاب‌ محسوب‌ مي‌شود. اما من‌ همان‌ شيوه‌ نخست‌ را مي‌پسندم‌ كه‌ مبنايي‌ علمي‌تر و منطقي‌تر دارد.
يك‌ منظر ديگر اين‌ است‌ كه‌ تأ‌ثير انقلاب‌ بر فرهنگ‌ و هنر و البته‌ بر شعر انكارناپذير است‌ و روشن‌ است‌ كه‌ اين‌ تأ‌ثير مي‌تواند موضوع‌ مطالعه‌ و تأ‌مل‌ باشد، البته‌ در فضايي‌ فارغ‌ از اغراض‌ غيرعلمي، در اين‌ صورت‌ يك‌ نكته‌ اساسي‌ را بايد در نظر داشت‌ و آن‌ اينكه‌ برخلاف‌ تصور رايج، شعر سالهاي‌ اخير بيش‌ از شعر سالهاي‌ اول‌ انقلاب‌ نشانه‌هاي‌ تأ‌ثير انقلاب‌ را در خود دارد. اما در اين‌ ميان‌ تفاوتي‌ هست‌ و آن‌ اينكه‌ شعر آن‌ سالها، مثل‌ آدمهاي‌ آن‌ سالها پرشور و خروش‌ است‌ و در صورت‌ و سطح، تفاوت‌ بارز خود را مي‌نماياند؛ اما شعر امروز مثل‌ آدمهاي‌ امروز اگرچه‌ در همه‌ جنبه‌ها، تحت‌ تأ‌ثير انقلاب‌ و تحولات‌ آن‌ است، اما اين‌ تأ‌ثير نمود بيروني‌ چنداني‌ ندارد و در درون، پايدار و عميق‌ شده‌ است.
شعر امروز ديگر كفش‌ كتاني‌ و اوركت‌ سربازي‌ و محاسن‌ بلند و واكنشهاي‌ آشكار عاطفي‌ ندارد، اما خطوط‌ چهره‌اش، شيوه‌ سخن‌ گفتن‌ و نگاهش‌ به‌ هستي، نشان‌ مي‌دهد كه‌ چه‌ راهي‌ را پيموده‌ و چه‌ رهاوردي‌ از آن‌ سالهاي‌ بي‌نظير و به‌يادماندني‌ دارد.


<دريا و جزر و مد>
• دكتر منوّري: به‌ نظر من‌ شعر انقلاب‌ شايد كمرنگ‌ شود، اما موضوعي‌ نيست‌ كه‌ تمام‌ شود. چون‌ هيچ‌ وقت‌ نمي‌توانيم‌ تصور كنيم‌ كه‌ انقلاب‌ تمام‌ شده‌ است. البته‌ بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ هميشه‌ هم‌ نبايد انتظار داشت‌ كه‌ يك‌ موضوع‌ شعري‌ در اوج‌ قرار داشته‌ باشد. گاهي‌ شعر حماسي‌ رواج‌ داشت‌ كه‌ با كم‌رنگ‌ شدنش‌ شعر عرفاني‌ جايگزين‌ آن‌ شد و به‌ اين‌ ترتيب، آنچه‌ تاريخ‌ براي‌ جامعه‌اي‌ تعيين‌ مي‌كند، هنر به‌ آن‌ راه‌ مي‌رود. انقلاب‌ و آنچه‌ در اوست‌ شايد گاهي‌ دچار جذر و مد شوند، جذر و مدي‌ كه‌ وارد شعر انقلاب‌ نيز بشود.


<آهسته‌ به‌ سوي‌ كمال>
• ‌ذكريا اخلاقي: طبيعت‌ هر انقلابي‌ اقتضا مي‌كند كه‌ در آغاز همراه‌ با شور و تحوّل‌ باشد و پس‌ از آن‌ بتدريج‌ از سطح‌ به‌ عمق‌ حركت‌ كند؛ با اين‌ حساب‌ شعر انقلاب‌ هم‌ به‌ تبع‌ تغيير مراحل‌ انقلاب‌ بايد تغيير كند و در مسيري‌ تكاملي‌ گام‌ بردارد. در طليعه‌ انقلاب، شعر انقلاب، شعر حركت‌ و حماسه‌ بود، اما با پشت‌ سر گذاشتن‌ شور و حال‌ خاص‌ آن‌ ايام‌ و مقطع‌ دفاع‌ مقدس، شعر انقلاب‌ تعريف‌ ديگري‌ پيدا كرد. امروز شعري‌ را بايد انقلابي‌ خواند كه‌ برخاسته‌ از جهان‌بيني‌ خاص‌ شاعر باشد؛ يعني‌ شعري‌ كه‌ پيوند قلبي‌ و اعتقادي‌ با آرمانها و ارزشهاي‌ انقلاب‌ دارد. هرچند در نگاه‌ اول، اصلاً وجه‌ انقلابي‌ آن‌ به‌ چشم‌ نيايد. همانگونه‌ كه‌ در باب‌ شعر فلسفي‌ و ديني‌ نيز صادق‌ است. يعني‌ اين‌ اشعار هستند كه‌ از جهان‌بيني‌ خاص‌ شاعر سرچشمه‌ گرفته‌اند، گرچه‌ هيچ‌ اصطلاح‌ ديني‌ در آن‌ مشاهده‌ نشود. نمي‌شود با جزم‌ حكم‌ كرد كه‌ شعر انقلاب‌ كم‌رنگ‌ شده‌ چون‌ شاعران‌ انقلاب‌ با همه‌ اختلاف‌ سليقه‌هايي‌ كه‌ دارند، به‌ همه‌ ارزشها و آرمانهاي‌ انقلاب‌ معتقدند. آنچه‌ باعث‌ اين‌ گمان‌ شده‌ اين‌ است‌ كه‌ شاعران‌ نسل‌ اول‌ انقلاب‌ امروز ديگر از اصل‌ شعر فاصله‌ گرفته‌اند. نسل‌ جديد يعني‌ ميدان‌داران، اغلب‌ چندان‌ دركي‌ از آرمانهاي‌ الهي‌ انقلاب‌ ندارند. درنتيجه‌ آنچه‌ امروز به‌ عنوان‌ شعر ارائه‌ مي‌شود، از آنچه‌ ما آن‌ را شعر مي‌ناميم‌ فاصله‌ گرفته‌ است‌ و اين‌ گسستگي‌ ناشي‌ از همين‌ امر است. اما اين‌ كمرنگ‌ شدن‌ اگر لزوماً يك‌ تحول‌ تازه‌ را در محتوا و مضمون‌ در پي‌ داشته‌ باشد نمي‌توان‌ پيش‌بيني‌ كرد در باب‌ فرم‌ و مسايل‌ تكنيكي‌ اين‌ مسئله‌ صادق‌ باشد. اما در مسايل‌ محتوايي‌ اين‌طور نيست.
در جريان‌ كار شعر، همواره‌ شاعراني‌ موفقند كه‌ در حوزه‌ ساختار، ذهن‌ و زبانشان‌ همراه‌ زمان‌ به‌روز شود بي‌ آنكه‌ جاذبه‌هاي‌ كاذب، آنها را به‌ آن‌ سوي‌ بام‌ بيندازد. اما در حوزه‌ انديشه، بنياد فكري‌ و فلسفي‌شان‌ در عين‌ پويايي‌ حركت‌ به‌ سوي‌ كمال‌ و در عين‌ نوانديشي، بر اساسي‌ محكم‌ و تغييرناپذير استوار باشد.
در انتها بايد گفت‌ در توفيق‌ يك‌ شاعر، تعادل‌ ذهني‌ و زباني‌ و حركت‌ آهسته‌ به‌ سوي‌ كمال‌ مهم‌ است.


<از شعار به‌ شعر>
• خليل‌ عمراني: شعر انقلاب‌ يك‌ واقعيت‌ است‌ با دو وجه؛ اول، شعري‌ كه‌ انقلاب‌ مولود آن‌ است‌ يعني‌ در مقطعي‌ موضوع‌ آن‌ مبارزات‌ مردم‌ به‌ رهبري‌ امام، شعارهاي‌ مبارزه‌ و تمجيد از امام، تجليل‌ از شهيدان‌ و تقبيح‌ نظام‌ حاكم‌ بود. بخشي‌ از اين‌ وجه‌ شعر انقلاب‌ در دوره‌ دفاع‌ مقدس‌ نيز ادامه‌ يافت، اما حركتش‌ از شعار به‌ حماسه‌ و از حماسه‌ به‌ شعر، وجه‌ دوم‌ را بنيان‌ نهاد. دوم‌ اينكه‌ شعري‌ مبتني‌ بر ارزشهاي‌ انقلاب، با نگاهي‌ هنري‌ در حوزه‌هاي‌ تغزلي، اجتماعي‌ و آييني‌ نمود يافت. وجهي‌ كه‌ امروزه‌ وجه‌ غالب‌ است‌ و بخش‌ قابل‌ توجهي‌ از شعر زمان‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است. شعر انقلاب‌ نه‌تنها كمرنگ‌ نشده‌ بلكه‌ دوره‌ تكاملي‌ خود را بخوبي‌ طي‌ كرده‌ و يا اينكه‌ در چندين‌ نحله‌ زباني‌ هنوز در حال‌ نو به‌ نو شدن‌ در تجربه‌ است، اما خود را بخوبي‌ نمايانده‌ است.
بهترين‌ شاعران‌ انقلاب، شاعراني‌ هستند كه‌ مباني‌ و ارزشهاي‌ انقلاب‌ را در زندگي‌ و شعر خود حفظ‌ كنند. تحت‌ تأ‌ثير تحريك‌ دشمنان‌ دچار انفعال‌ نشده‌ و اصالت‌ زبان، شعر و فرهنگ‌ خودي‌ را در آفرينش‌ شعر رعايت‌ كنند و در قالب‌ مصالح‌ اين‌ سه‌ عنصر حياتي‌ جامعه‌ خود، پويا باشند و جوانان‌ را به‌ پويايي‌ رهنمون‌ باشند. از صداقت‌ آنان‌ سوءاستفاده‌ نكرده‌ و راه‌ درست‌ را به‌ آنان‌ نشان‌ دهند. اصل‌ عزت، حرمت‌ و عدالت‌ را در مدار شعر و زندگي‌ خود قرار داده‌ و آخر اينكه‌ يادشان‌ نرود، ما تا آخرين‌ نفس‌ وامدار امام، شهيدان‌ و ايثارگرانيم‌ و مسئول‌ صيانت‌ از آنچه‌ اين‌ عزيزان‌ جان‌ خود را براي‌ برپايي‌ و استواري‌ آن‌ هديه‌ كردند، يعني؛ استقلال، آزادي‌ و جمهوري‌ اسلامي، كه‌ تماميت‌ آن‌ در اصل‌ اصيل‌ پيروي‌ از ولايت‌ متجلي‌ست، زيرا آن‌ را حل‌ بزرگ‌ فرمود: <پشتيبان‌ ولايت‌ فقيه‌ باشيد تا به‌ شما آسيبي‌ نرسد.>


<شعر متمايز>
• سيداكبر ميرجعفري: انقلاب‌ اسلامي‌ حركتي‌ اجتماعي‌ بود كه‌ از فرهنگ‌ ايراني‌ / اسلامي‌ نشأ‌ت‌ گرفته‌ بود، اما اين‌ حركت‌ در مسير خود بايدها و نبايدهايي‌ را نيز به‌ اين‌ فرهنگ‌ افزود. شعر و به‌ صورت‌ عام‌تر ادبياتي‌ كه‌ از اين‌ فرهنگ‌ برآمده‌ باشد <شعر و ادبيات‌ انقلاب> نام‌ دارد. روشن‌ است‌ كه‌ با اين‌ نگاه، شعر انقلاب‌ هرگز قبل‌ از وقوع‌ انقلاب‌ اتفاق‌ نيفتاده‌ است.
در تقسيم‌بنديهاي‌ ادبي‌ بايد هر دوره‌ با دوره‌هاي‌ پيشين‌ و پسين‌ خود، وجه‌ تمايزي‌ داشته‌ باشد. چنانكه‌ به‌ فرض‌ دوره‌ سبك‌ هندي‌ به‌طور كلي‌ با سبك‌ عراقي‌ يا بازگشت، تفاوتهايي‌ عمده‌ دارد، به‌ نظر مي‌رسد شعر انقلاب‌ چنين‌ وجوه‌ تمايزي‌ را داراست‌ و بسادگي‌ مي‌توان‌ آن‌ را از دوره‌هاي‌ قبل‌ و بعد تميز داد.
تحقيق‌ در يك‌ موضوع‌ ادبي، زماني‌ نتيجه‌بخش‌تر و به‌ حقيقت‌ نزديك‌تر است‌ كه‌ محقق، همه‌ اطلاعات‌ مربوط‌ به‌ آن‌ دوره‌ را در اختيار داشته‌ باشد. با اين‌ وصف، نشان‌ دادن‌ همه‌ ويژگيهاي‌ شعر انقلاب‌ زماني‌ ميسّر خواهد بود كه‌ اين‌ شعر، همه‌ فراز و فرودهايش‌ را به‌ نمايش‌ گذاشته‌ باشد. بنابراين‌ زماني‌ يك‌ محقق‌ مي‌تواند از همه‌ ويژگيهاي‌ يك‌ دوره‌ ادبي‌ سخن‌ بگويد كه‌ آن‌ دوره‌ پايان‌ يافته‌ باشد و دوره‌ جديدي‌ آغاز شده‌ باشد. شعر انقلاب‌ اگر نگوييم‌ در همه‌ قالبهاي‌ شعري، دست‌كم‌ در يكي، دو قالب‌ (چون‌ غزل‌ و رباعي) به‌ فرازهايي‌ دست‌ يافته‌ كه‌ اينك‌ در فرودهايي‌ كه‌ به‌ اميد فرازي‌ ديگر است‌ تاحدودي‌ تغيير جهت‌ داده‌ و به‌ سمت‌ فضايي‌ جديد اوج‌ گرفته‌ است. امروزه‌ غزلهايي‌ كه‌ جوانهاي‌ شاعر مي‌سرايند، هم‌ از جهت‌ فضا و هم‌ از جهت‌ زبان‌ قابل‌ قياس‌ با غزل‌ قيصر امين‌پور و يا حتّي‌ سهيل‌ محمودي‌ نيست. از اين‌ جهت‌ مي‌توان‌ گفت‌ غزل‌ اين‌ دوره‌ يك‌ دوره‌ فراز و فرود را تجربه‌ كرده‌ است‌ و وارد دوره‌اي‌ كمابيش‌ جديد شده‌ است. پس‌ براحتي‌ مي‌توان‌ اين‌ غزل‌ را بررسي‌ و نقد كرد و زيباييهاي‌ آن‌ را به‌ تماشا نشست. با همه‌ اين‌ اوصاف، هيچ‌كس‌ نمي‌تواند نقاد يا محقق‌ را از تحقيق‌ در مقوله‌اي‌ ادبي‌ منع‌ كند، به‌ اميد اينكه‌ يك‌ دوره‌ ادبي‌ يا شعري‌ به‌ پايان‌ برسد. اي‌ بسا تحقيقات‌ ادبي‌ كه‌ به‌ زمان‌ خلق‌ اثر نزديك‌تر باشد مستندتر و مفيدتر باشد.
ذكر اين‌ نكته‌ ضروري‌ست‌ كه‌ اگرچه‌ شعر انقلاب‌ برآمده‌ از فرهنگ‌ انقلاب‌ است‌ اما در گذر تاريخ، فرهنگ‌ انقلاب‌ را از همين‌ شعر و به‌طور عام‌ هنر و ادبيات‌ آن‌ بايد شناخت. بهترين‌ شاعر انقلاب‌ نيز كسي‌ است‌ كه‌ از فرهنگ‌ انقلاب‌ برآمده‌ باشد و شعر خوب‌ بگويد.


<شعر رهايي>
• ياور همداني: مطلع‌الانوار آفاق، انقلاب‌ / مشرق‌ عرفان‌ و اشراق، انقلاب‌
عشق‌ و آزادي‌ و ايمان‌ و اميد / آيت‌ ايثار و انفاق، انقلاب‌
انقلاب‌ انفجار نور عشق‌ و آزادي، و شكفتن‌ غنچه‌ عرفان‌ و ايمان‌ و طلوع‌ خورشيد اميد انسانهاست.
به‌طور كلي‌ شعر، شعور و شور زندگي‌ است‌ و شعر انقلاب‌ آميخته‌ با شعر مقاومت، آميزه‌اي‌ از تحول‌ تاريخ‌ و روزگاران‌ رهايي‌ از اسارت‌ و حمايت‌ از حيثيت‌ و حقيقت‌ ملتي‌ بزرگ‌ است. شعر انقلاب، ثبت‌ و ضبط‌ لحظه‌لحظه‌ شجاعت‌ و شهامت، در برابر خصم‌ است‌ و شهادت‌ در راه‌ قرب‌ الهي. شعر رهايي‌ ملّت‌ و مردمي‌ از خود گذشته‌ است‌ كه‌ با طلوع‌ آفتاب‌ انقلاب‌ اسلامي، رها و آزاد از قيد بندهاي‌ مستكبران‌ جهان‌ است. شعر انقلاب، زنده‌ و پويا و جاودانه‌ است. چون‌ شعر مي‌بايستي‌ آئينه‌ تمام‌نماي‌ افكار و كردار و پندار انسانهاي‌ اين‌ سرزمين‌ كهنسال‌ باشد و همچنين‌ تأ‌ثيرگذار؛ لذا شعر به‌طور كلي‌ و بويژه‌ شعر انقلاب‌ از جهت‌ مباني‌ و مفاهيم، تغييرناپذير است. اين‌ افراد هستند كه‌ بزغم‌ و ظنّ خود، هر اثر را تعبير و تفسير مي‌كنند و به‌ بيان‌ ساده‌تر؛ <هركس‌ به‌ قدر فهمش، فهميد مدعا را...> آن‌ كس‌ كه‌ جان‌ و دل‌ در گرو انقلاب‌ و آزادي‌ و انسانيت‌ دارد، همواره‌ آثار مؤ‌ثر بزرگان‌ شعر و ادب‌ انقلاب‌ را كه‌ بخش‌ عظيمي‌ از تاريخ‌ ادبيات‌ ايران‌ را شامل‌ مي‌شود، پويا و پايا مي‌داند.
بهترين‌ شاعران‌ انقلاب‌ شعرايي‌ هستند كه‌ در آثار خود، سرود لحظه‌لحظه‌ تاريخ‌ ادبيات‌ انقلاب‌ را به‌ بهترين‌ وجه‌ ممكن‌ مفيد و مؤ‌ثر سر داده‌اند و نغمه‌ و نواهاي‌ ارزشمندي‌ براي‌ عبرت‌ و آموزش‌ آيندگان‌ به‌ وديعه‌ گذاشته‌اند. هدف‌ آنها جلوه‌ بخشيدن‌ به‌ جلال‌ انسانهاييست‌ كه‌ براي‌ زندگي‌ بهتر و تقرب‌ به‌ حريم‌ حرم‌ حضرت‌ حق‌ دست‌ از جان‌ شسته‌ و به‌ جانان‌ پيوسته‌اند. از ويژگيهاي‌ شعر انقلاب، پيدايش‌ مباني‌ اعتقادي‌ و ادبيات‌ مقاومت‌ است‌ كه‌ ريشه‌ در اعماق‌ جان‌ شاعران‌ متعهد بخصوص‌ شعراي‌ جوان‌ دوره‌ انقلاب‌ دارد. اين‌ شيوه‌ در شعر انقلاب‌ بايد با احساس‌ بيشتر و دقت‌ نظر جدي‌تر پيگيري‌ شود تا براي‌ ساليان‌ سال‌ در تاريخ‌ و فرهنگ‌ مردم‌ اين‌ سرزمين، جاودانه‌ بماند.


شاعر انقلاب‌ خودمحور نيست>
• عباس‌ براتي‌پور: شعر انقلاب‌ شعري‌ است‌ كه‌ در راستاي‌ اهداف‌ و دستاوردهاي‌ انقلاب‌ باشد. بديهي‌ است‌ شعر انقلاب‌ اسلامي‌ بايستي‌ موافق‌ با اهداف‌ اسلام‌ و دربرگيرندهِ‌ آرمانهاي‌ آن‌ باشد. شعري‌ كه‌ بر موازين‌ اسلام‌ استوار باشد، نه‌ بر آنچه‌ كه‌ شاعرش‌ به‌ آن‌ علاقه‌ دارد و خود را محور قرار بدهد. لذا شاعر انقلاب‌ اسلامي‌ ابتدا بايستي‌ با اسلام‌ آشنا باشد و سيره‌ پيامبر(ص) و معصومين(ع) را بداند سپس‌ شعر بگويد. شاعر انقلاب‌ اسلامي‌ بايستي‌ در شعرش‌ اميد به‌ آينده‌ و پيروزي‌ نهايي‌ در سايه‌ تعاليم‌ اسلام‌ را به‌ كار برد. استقامت‌ و پايداري‌ و دفاع‌ از مظلوم‌ و مخالفت‌ با ظلم‌ و ستم‌ را سرلوحه‌ كار خود قرار دهد و خود هم‌ عامل‌ به‌ آنچه‌ مي‌گويد باشد.
چنانچه‌ شاعر انقلاب‌ اسلامي‌ از اطلاعات‌ و معلومات‌ اسلامي‌ برخوردار باشد و ايمان‌ قلبي‌ راسخي‌ به‌ اسلام‌ داشته‌ باشد اگر بند از بندش‌ جدا كنند دست‌ از عقيده‌ خود برنخواهد داشت.
<دعبل‌ را گفتند اين‌ اشعاري‌ كه‌ مي‌سرايي‌ ممكن‌ است‌ سرت‌ را بالاي‌ دار ببرند، در جواب‌ گفت‌ چهل‌ سال‌ است‌ كه‌ دارم‌ را بر دوش‌ مي‌كشم.> دعبل‌ يك‌ نمونه‌ از شاعر اسلامي‌ است. همينطور فرزدق‌ و امثال‌ آن.
به‌ همين‌ خاطر است‌ كه‌ پيامبر به‌ حسان‌ بن‌ ثابت‌ فرمود تا زماني‌ كه‌ در دفاع‌ از حق‌ و در راه‌ حق، شعر مي‌سرايي، مؤ‌يد به‌ تأ‌ييد روح‌القدس‌ خواهي‌ بود. شاعر تا زماني‌ كه‌ در راه‌ اعتلاي‌ كلمه‌ حق‌ شعر مي‌سرايد شاعري‌ الهي‌ است‌ و چنانچه‌ برخلاف‌ آن‌ باشد شيطاني‌ خواهد بود.
بهترين‌ شاعران‌ انقلاب‌ اسلامي‌ شاعراني‌ هستند كه‌ بحق‌ و در راه‌ حق‌ و براي‌ حق‌ شعر مي‌سرايند و شعري‌ كه‌ برخوردار از آن‌ باشد جزو بهترين‌ اشعار خواهد بود و لاغير. خداوند ما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ فرمايد.


شعر انقلابي‌ حزبي‌ نيست>
• جواد محقق: سالها پيش‌ در مصاحبه‌اي‌ گفته‌ بودم‌ كه‌ شعر انقلاب، با توجه‌ به‌ پيشينهِ‌ عظيم‌ فرهنگ‌ ملي‌ و مذهبي‌ ما، در قيام‌ توفندهِ‌ مردم‌ مسلمان‌ ايران‌ در خرداد 1342 نطفه‌ بست، با ورود امام‌ در بهمن‌ 1357 متولد شد و در جنگ‌ و جهاد، زبان‌ باز كرد و سخن‌سراي‌ شهادت‌ شد. امروز هم‌ تقريباً بر همان‌ عقيده‌ام.
البته‌ رود خروشان‌ شعر انقلاب‌ هم، همپاي‌ اوضاع‌ و احوال‌ كشور به‌ درياي‌ آرامش‌ رسيده‌ و كاملاً هم‌ طبيعي‌ است. اما اگر منظورمان‌ از شعر انقلاب، وجود و حضور جريان‌ تازه‌ و خاصي‌ در شعر امروز ايران‌ باشد كه‌ متولي‌ دفاع‌ از آرمانهاي‌ عدالت‌خواهانهِ‌ امام‌ و اهداف‌ عالي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ است، نه‌ تنها كمرنگ‌تر نشده، كه‌ اتفاقاً عمق‌ و گسترش‌ بيشتري‌ پيدا كرده‌ و بالاتر از آن‌ موفق‌ شده‌ است‌ خودش‌ را تثبيت‌ كند. اگر در دههِ‌ اول‌ انقلاب، عده‌اي‌ از مدعيان‌ اين‌ عرصه‌ مي‌توانستند جريان‌ ادبي‌ انقلاب‌ را ناديده‌ بگيرند، امروز ديگر ناچارند به‌ آن‌ اقرار كنند و انكارشان‌ جز به‌ حقه‌ و حسد و بي‌انصافي‌ و كارنشناسي‌ تعبير نمي‌شود.
البته‌ شعر انقلاب، شعر يك‌ حزب‌ و گروه‌ سياسي‌ نيست‌ و خواسته‌هاي‌ آنان‌ را طرح‌ نمي‌كند، چنان‌ كه‌ آثار شبه‌روشنفكران‌ دار و دستهِ‌ حزب‌ توده‌ بود و به‌ قول‌ بزرگ‌ علوي‌ <پادويي> نيّات‌ تجزيه‌طلبانهِ‌ قارداش‌ كبير، روسيهِ‌ استالين‌ را به‌ عهده‌ داشت.


<شعر تپنده>
شعر انقلاب، شعر همهِ‌ شاعران‌ ايرانيِ ايران‌ دوستِ وطن‌پرست‌ است، بدون‌ وابستگي‌ به‌ جريانهاي‌ سياسي‌ برون‌مرزي‌ كه‌ در راه‌ آزادي‌ و آبادي‌ كشور، همسو با ايمان‌ و آرمان‌ مردم‌ سروده‌اند و مي‌سرايند.
بهترين‌ شاعران‌ انقلاب‌ هم‌ كساني‌ هستند كه‌ به‌ توليد چنين‌ شعرهايي‌ همت‌ گماشته‌اند. بويژه‌ در <سالهاي‌ سربلند> دفاع‌ مقدس‌ كه‌ محك، مردي‌ و نامردي‌ بود و مرز ميهن‌دوستان‌ واقعي‌ و وطن‌فروشان‌ مدعي‌ را از هم‌ تفكيك‌ مي‌كرد.
ت دكتر صابر امامي: اگر قرار باشد، شعر در ميان‌ تعريفهاي‌ گوناگونش‌ انعكاس‌ تأ‌ثرها و هيجانات‌ عاطفي‌ و حسي‌ شاعر، در پاسخ‌ به‌ متحرك‌هاي‌ بيروني‌ (جامعهِ‌ شاعر) و دروني‌ (روح‌ شاعر) باشد، شعر انقلاب‌ شعري‌ است‌ كه‌ هيجانات، عواطف، درك‌ و شعور شاعري‌ را كه‌ در جامعهِ‌ دستخوش‌ انقلاب‌ قرار دارد، باز مي‌تاباند. بخصوص‌ شاعري‌ كه‌ همسو با مردم‌ و ملت‌ خودش‌ باشد و نسبت‌ به‌ اهداف‌ و ارزشهاي‌ انقلاب‌ متعهد و پيروزي‌ و شكست‌ انقلابش‌ حساس‌ و دلسوز باشد.
پس‌ به‌ اين‌ ترتيب، شعر انقلاب، به‌ نسبت‌ زنده‌ و تپنده‌ بودن‌ آن‌ -- با همه‌ ابعاد وجوديش‌ -- حيات‌ خواهد داشت.
كمرنگ‌ شدن‌ يا نشدن‌ آن، طبيعي‌ است‌ روحيه‌ و نگاه‌ و موضع‌گيري‌ مردم‌ ما از سال‌ 57 تاكنون، دستخوش‌ تغييرات‌ بسيار شده‌ است، و متأ‌سفانه‌ طيف‌ وسيعي‌ از مردم‌ به‌ روزمرگيهاي‌ رايج‌ دچار شده‌اند...
همينطور قشر روشنفكر، كتابخوان‌ و قلم‌به‌دست‌ نيز از اين‌ تغييرات‌ دور نبوده‌ است‌ و به‌ همين‌ دليل، به‌ موازات‌ كمتر شدن‌ نبض‌ ارزشهاي‌ انقلاب‌ و پاسداري‌ از آنها و... شعر انقلاب‌ نيز كمرنگ‌ شده‌ است.
بهترين‌ شاعرها هم‌ در اين‌ عرصه‌ آن‌ دسته‌اي‌ هستند كه‌ در صحنه‌هاي‌ انقلاب‌ از انديشه‌ تا عمل، از مسجد تا خيابان‌ و خانه‌ و كوچه، لحظه‌ به‌ لحظه‌ حضور داشته‌اند، تلاش‌ كرده‌اند، همپاي‌ مردم‌ دويده‌اند، فرياد زده‌اند، شكسته‌اند و شكسته‌ شده‌اند و در اين‌ ميدان‌ نيز از قدرت‌ زبان، كلام‌ و استعداد شاعري‌ خود براي‌ اثبات‌ اين‌ لحظه‌هاي‌ مقدس‌ بهره‌ برده‌اند. با چنين‌ نگاهي‌ بيشتر اساتيد به‌ نامي‌ كه‌ در همان‌ روزها و و بويژه‌ سالهاي‌ جنگ‌ شعر سروده‌اند، بي‌ آنكه‌ نامي‌ از آنها ببرم‌ و عده‌اي‌ را نخواسته‌ فراموش‌ كنم، هر كدام‌ به‌ نوعي، بهترين‌ هستند.


<آيينهِ‌ حقيقت>
• شهرام‌ مقدسي: انقلاب‌ آئينه‌ حقيقت‌ بود و شاعران‌ انقلاب‌ در مكتب‌ كمال‌ و حقيقت‌ با تكيه‌ بر عناصر معني، عاطفه، خيال‌ و خلاقيت‌ درصدد انتقال‌ لطافتها بودند، چراكه‌ دقيقاً در ارتباط‌ با آرماني‌ مشخص‌ و مقدس‌ حركت‌ مي‌كردند و بي‌جهت‌ نيست‌ اگر از لطافت‌ در مباحث‌ زيباشناختي‌ به‌ تعادل‌ در ارتباط‌ با سوژه‌ تعبير مي‌شود.
بي‌ترديد همه‌ ابعاد وجودي‌ يك‌ انقلاب‌ در يك‌ مرحله‌ انتقالي‌ شكل‌ مي‌گيرد و مجالي‌ براي‌ تقليد شيوه‌ها يا الگوهاي‌ از پيش‌ تعيين‌شده‌ نيست. كساني‌ كه‌ آگاهانه‌ پاي‌ به‌ ميدان‌ تحولات‌ اجتماعي‌ مي‌گذارند و درواقع‌ از وضع‌ موجود خسته‌ شده‌اند و به‌ دنبال‌ ايجاد فضايي‌ مطلوب‌ هستند. از اين‌ رهگذر شاعران‌ نيز به‌ دنبال‌ فضاهاي‌ جديد، افقهاي‌ تازه‌اي‌ را (كه‌ نشأ‌ت‌گرفته‌ از احساسات‌ پاك‌ و عميقشان‌ به‌ آرمانهاي‌ انساني‌ بود) فراخورِ استعدادشان‌ تجربه‌ كردند و صدالبته‌ بسياري‌ موفق‌ ظاهر شدند.
علاوه‌ بر هماهنگي‌ شاعران‌ با انديشه‌ توده‌هاي‌ عظيم‌ مردم‌ در صحنه‌ اجتماع، حتي‌ شعارهاي‌ مردم‌ عادي‌ نيز، از آنجا كه‌ جوشيده‌ از عمق‌ ضميرشان‌ بود، در بسياري‌ از موارد به‌ ساحت‌ شعر نزديك‌ مي‌شد و تأ‌ثير بسزايي‌ در روند حركتي‌ انقلاب‌ داشت‌ و به‌ نوعي‌ تجلي‌ زيبايي‌ و حقيقت‌ بود. اينگونه‌ تفاهم‌ بين‌ شاعر و مردم‌ در هيچ‌ دوره‌اي‌ از ادوار تاريخ‌ سابقه‌ نداشت‌ و ندارد، حتي‌ با نگاهي‌ به‌ دوران‌ مشروطه‌ نيز مي‌توان‌ براحتي‌ دريافت‌ كه‌ اگرچه‌ شاعران‌ آن‌ دوره‌ كوشيدند به‌ زبان‌ مردم‌ نزديك‌ شوند، ولي‌ حرف‌ دل‌ خود را زدند و هيچگاه‌ بازتاب‌ درست‌ تب‌ و تاب‌ مردم‌ نبودند! مضافاً اينكه‌ هميشه‌ رابطه‌اي‌ بين‌ انقلاب‌ و كساني‌ كه‌ آن‌ انقلاب‌ را روايت‌ مي‌كنند وجود دارد. بديهي‌ است‌ تضعيف‌ اين‌ رابطه‌ تنگاتنگ، از هر طرف، كه‌ صورت‌ پذيرد، به‌ تضعيف‌ منجر مي‌شود، بنابراين‌ بايد ديد دليل‌ كمرنگ‌ شدن‌ اقتضائات‌ يا روايات‌ چيست‌ و از كجاها سرچشمه‌ مي‌گيرد. بخشي‌ البته‌ طبيعي‌ست، چراكه‌ چرخه‌ زمان، به‌طور خودكار، در كار فرسايش‌ است، و بخشي‌ البته‌ نه: بايد ديد و درست‌ ديد...


<صفحات‌ درخشان>
• ياسر هدايتي: اول‌ بايد منظورمان‌ را از اين‌ تركيب‌ مشخص‌ كنيم‌ كه‌ از به‌ كار بردن‌ اين‌ تركيب‌ چه‌ منظوري‌ را مي‌توانيم‌ مورد نظر خود قرار دهيم، پس‌ اينگونه‌ مي‌پرسم‌ كه: <شعر انقلاب‌ چگونه‌ تركيبي‌ است؟ اضافي‌ يا وصفي؟ به‌ عبارت‌ ديگر شعر انقلاب‌ شعري‌ است‌ كه‌ براي‌ انقلاب‌ است‌ و اضافه‌ به‌ آن‌ شده‌ يا نه! انقلاب‌ وصفي‌ است‌ براي‌ موضوعي‌ به‌ نام‌ شعر. و من‌ ترجيح‌ مي‌دهم‌ اين‌ تركيب‌ را تركيبي‌ اضافي‌ بدانم‌ يعني‌ شعر را اضافه‌اي‌ بدانم‌ براي‌ مضاف‌اليه‌ انقلاب، اما چيستي‌ اين‌ تركيب، خود حديثي‌ ديگر است‌ و شناخت‌ عناصر شاكله‌ي‌ آن‌ هم‌ واجب. اينكه‌ هر انقلابي‌ متشكل‌ از دو بعد شور و عقل‌ است‌ كه‌ يكي‌ محرك‌ است‌ و ديگري‌ متحرك، و باز هر انقلابي‌ نه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ رفرم‌ بلكه‌ به‌ عنوان‌ يك‌ دگرگوني‌ عظيم‌ كه‌ در تمامي‌ ابعاد اعم‌ از سياسي، اجتماعي، اقتصادي‌ و فرهنگي، مورد توجه‌ قرار مي‌گيرد. و صدالبته‌ آگاهي‌ عميق‌ نسبت‌ به‌ اين‌ مسئله‌ كه‌ در كشوري‌ كه‌ انقلابي‌ با ماهيتي‌ ديني‌ با نگاه‌ عميق‌ رهبري‌ ويژه‌ آن‌ يعني‌ نگاهي‌ ديني‌ براي‌ حكومت‌ وجود دارد و همچنين‌ وجود شعر به‌ عنوان‌ يكي‌ از بارزترين‌ عناصر تشكيل‌دهنده‌ هويت‌ فرهنگي‌ و ملي‌ اين‌ نژاد و قوم، همه‌ و همه‌ ما را در بازشناختن‌ زواياي‌ پنهان‌ و پيداي‌ مفهوم‌ اين‌ تركيب‌ ياري‌ مي‌رساند.اينكه‌ ما در سال‌ 57 توانستيم‌ انقلابي‌ با تمام‌ ويژگيهاي‌ عام‌ براي‌ هر انقلاب‌ و خاص‌ براي‌ ايران‌ داشته‌ باشيم‌ خود مجال‌ تحقيق‌ و تحليل‌ ديگري‌ است، اما اينكه‌ در بستر فرهنگي‌ اين‌ انقلاب‌ ضمن‌ دگرگوني‌ نفسي‌ افرادي‌ كه‌ توانسته‌اند خواسته‌هايشان‌ را تحقق‌ ببخشند و آن‌ را در آفاق‌ ميهنشان‌ بگسترند، جلوه‌اي‌ از هنر را هم‌ مي‌بينيم‌ و اينجا از آن‌ همه، ما در تمام‌ هنرها يعني‌ شعر را هدف‌ نگاه‌ خود قرار داده‌ايم، پس‌ مراد از شعر انقلاب‌ جريان‌ شعري‌ است‌ كه‌ با به‌ وجود آمدن‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ پرچمداران‌ و پيرواني‌ پيدا كرد كه‌ توانستند آن‌ را پيش‌ ببرند و در تاريخ‌ ادبيات‌ ما بزعم‌ بنده‌ صفحات‌ درخشاني‌ نيز پديد بياورند. بعد از انقلاب‌ وقتي‌ جامعه‌ شعري‌ ما مواجه‌ با بستر فرهنگي‌ و اجتماعي‌ شد كه‌ حرفهايي‌ از نوعي‌ ديگر دارد (يعني‌ اگر از آزادي‌ حرف‌ مي‌زند، آزادي‌ مقيد را در نظر دارد، اگر از عشق‌ صحبت‌ مي‌كند تشرع‌ دارد و...) در حالت‌ كلي‌ دو نوع‌ واكنش‌ نشان‌ داد. گروهي‌ از همان‌ ابتدا به‌ همان‌ جريان‌ روشنفكري‌ خود وفادار ماندند و حتي‌ چشم‌ خود را بر روي‌ حوادث‌ عظيمي‌ كه‌ براي‌ اين‌ ملّت‌ پيش‌ آمده‌ بود بستند و به‌ نوعي‌ از حماسه‌هاي‌ ملي‌ ما نيز دور ماندند. لحظه‌هايي‌ سرشار مانند حماسه‌ ديني‌ و عاشقانه‌ هشت‌ سال‌ دفاع‌ مقدس‌ و دهها مسئله‌ ديگر كه‌ همه‌ را ناديده‌ گرفتند. در اينجا طرح‌ يك‌ مسئله‌ ضروري‌ است‌ كه‌ من‌ در اين‌ پاسخ، تفاوتي‌ بين‌ ادبيات‌ انقلاب‌ و ادبيات‌ پايداري‌ قائل‌ نشده‌ام‌ (و صدالبته‌ برخلاف‌ اعتقاد خودم‌ و تنها به‌ اعتباري‌ خاص). به‌ هر جهت‌ با وجود شاعران‌ توانايي‌ چون‌ طاهره‌ صفارزاده‌ و دكتر علي‌ موسوي‌ گرمارودي‌ كه‌ هر دو از چهره‌هاي‌ مطرح‌ مبارز و مذهبي‌ قبل‌ از انقلاب‌ محسوب‌ مي‌شدند، مي‌توان‌ رگه‌هاي‌ شعر انقلاب‌ را جستجو كرد كه‌ بايد آن‌ را آغازي‌ خوش‌ نيز دانست، چراكه‌ دو شخصيت‌ دانشگاهي‌ مبارز و زندان‌ رفته‌ و بعضاً مورد قبول‌ شاعران‌ آوانگارد و روشنفكر بودند كه‌ مهم‌تر از همه، آشنا به‌ قالبهاي‌ نوين‌ نيز بوده‌ و تخصصاً با قالبهاي‌ نوين‌ شعر فارسي‌ كار مي‌كردند و زيباترين‌ آثارشان‌ را نيز در اين‌ قالب‌ پديد آورده‌اند. اما اين‌ جريان‌ در بعد از انقلاب‌ نتوانست‌ آن‌طور كه‌ بايد باشد. از عمده‌ دلايل‌ آن‌ هم‌ بعضي‌ از شاعران‌ مطرح‌ اين‌ جريان‌ بودند كه‌ عملاً در ادبيات‌ معاصر، متاعشان‌ چه‌ از منظر زبان‌ و چه‌ بيان‌ پرخريدار نمي‌نمود، و اگر باز وجود كساني‌ چون؛ علي‌ معلم، ضياءالدين‌ ترابي، دكتر امين‌پور، دكتر حسيني، عبدالملكيان‌ و بسياري‌ از جوانهاي‌ بااستعداد و باهمت‌ نبود شايد در همان‌ آغاز نهالي‌ خشكيده‌ مي‌شد كه‌ به‌ سعي‌ ايشان‌ چنين‌ نشد و توانستيم‌ در تاريخ‌ ادبيات‌ زبان‌ فارسي‌ شاهد اين‌ جريان‌ ادبي‌ هم‌ باشيم‌ و امروز بتوانيم‌ درباره‌ جرياني‌ به‌ نام‌ شعر انقلاب‌ صحبت‌ كنيم.

• مهدي‌ مظفري‌ ساوجي: نيما مي‌گويد شعرهايي‌ كه‌ درباره‌ انقلاب‌ يا مثلاً جنگ‌ سروده‌ مي‌شوند، مثل‌ خمير فطير هستند كه‌ قوام‌ نيافته‌ و خامند و به‌ اصطلاح‌ در دل‌ شاعر نمانده‌ و با او خميره‌ كار را آماده‌ نساخته‌اند. البته‌ من‌ با اين‌ سخن‌ نيما به‌ طور كامل‌ موافق‌ نيستم. يعني‌ ما مي‌توانيم‌ حرف‌ نيما را به‌ اين‌ صورت‌ اصلاح‌ يا تعديل‌ كنيم‌ كه‌ شعرهايي‌ كه‌ در آستانه‌ انقلاب‌ و در اوج‌ تب‌ و تاب‌ بحرانهايي‌ از اين‌ دست‌ سروده‌ مي‌شوند، به‌ نوعي‌ گرفتار شتابزدگي‌ و نوعي‌ تب‌ بيان‌ هستند كه‌ اين‌ تب، ناخودآگاه‌ و با گذشت‌ زمان‌ پايين‌ مي‌آيد و حالت‌ طبيعي‌ و منطقي‌ خود را پيدا مي‌كند. به‌ هر حال، بهترين‌ نامي‌ كه‌ مي‌توانيم‌ بر روي‌ اين‌ شعرها بگذاريم، شعرهاي‌ مطبوعاتي‌ است‌ كه‌ در مقابل‌ شعرهاي‌ تاريخ‌ ادبياتي‌ مي‌توانيم‌ آنها را ارزيابي‌ كنيم.
اينكه‌ شعر انقلاب‌ و جنگ‌ پس‌ از گذشت‌ 25 سال‌ از انقلاب‌ و پانزده‌ سال‌ از جنگ‌ كمرنگ‌ شده، واضح‌ است‌ اما اين‌ شعر در دوره‌هايي‌ از اين‌ تاريخ‌ 25 ساله‌ به‌ اوجهايي‌ دست‌ يافته‌ و الان‌ از آن‌ اوجها فاصله‌ گرفته‌ است‌ و به‌ طور كلي‌ شعر وارد فرمها و فضاهاي‌ تازه‌اي‌ شده‌ است.

• محمود سنجري: اجازه‌ مي‌خواهم‌ بگويم‌ <شعر از زمان‌ رويداد انقلاب> و نه‌ <شعر انقلاب> گذشته‌ از فوجي‌ از اشعار احساساتي‌ و هيجان‌زده‌ سوار بر موجهاي‌ انقلاب‌ مي‌پذيريم‌ كه‌ شعر از زمان‌ رويداد انقلاب، از اساس‌ و درونمايه‌ تغيير ماهوي‌ پيدا كرد.
اين‌ تغيير ماهوي‌ در تضاد و تقابل‌ ميان‌ سنت‌ و مدرنيسم‌ رخ‌ داد. انقلاب‌ حركتي‌ بود كه‌ از اساس‌ جريان‌ لجام‌گسيخته‌ مدرنيسم‌ را لجام‌ زد، يعني‌ با وجود آنكه‌ در باطن‌ خود مي‌تواند متعهد به‌ تحول‌ باشد، حركتي‌ بود سنتي. اين‌ انقلاب‌ سنتي، در همهِ‌ آحاد و ابعاد خويش‌ به‌ پيدايي‌ سنن‌ انجاميد كه‌ يكي‌ از آنها شعر سنتي‌ است‌ كه‌ بعضي‌ به‌ آن‌ <شعر انقلاب> مي‌گويند. من‌ مي‌پندارم‌ كه‌ دوام‌ اين‌ رويكرد حداقل‌ تا پايان‌ دفاع‌ مقدس‌ پايدار ماند و پس‌ از آن‌ باز و در گردشي‌ مقدر به‌ نفع‌ مدرنيسم‌ كنار زده‌ شد و حتي‌ شاعران‌ سنت‌گرا نيز سعي‌ بليغ‌ داشتند كه‌ به‌ آنچه‌ آن‌ را نشانه‌هاي‌ مدرنيسم‌ مي‌ناميم‌ تعلق‌خاطر نشان‌ دهند.
شايد آنچه‌ گفتم‌ جواب‌ سئوال‌ شما نباشد اما در مجموع‌ مي‌توانم‌ بگويم‌ كه‌ نمي‌بايست‌ <شعر انقلاب> را در محدوده‌اي‌ مشخص‌ كرد. آنچه‌ به‌واسطهِ‌ انقلاب‌ بر حوزهِ‌ گستردهِ‌ ادبي‌ ايران‌ تحميل‌ شد، نوزايي‌ سنن‌ ادبي‌ در پي‌ تغيير انقلابي‌ در ماهيت‌ جامعهِ‌ ايران‌ بوده‌ است‌ كه‌ البته‌ امروزه‌ كمرنگ‌ شده‌ و در مواردي‌ آشكارا انكار مي‌شود. اين‌ انكار، انكار اعتقاد نيست‌ بلكه‌ انكاري‌ست‌ كه‌ در مسير محتوم‌ و طبيعي‌ جامعهِ‌ ايراني‌ در برگيرندهِ‌ حركت‌ از سنت‌ به‌ سوي‌ مدرنيسم‌ و مظاهر آن‌ است، هرچند در ظاهر باشد و ناپخته، به‌ هر حال‌ حركت‌ است.

• محمدحسين‌ جعفريان: شعر انقلاب‌ اسلامي‌ با انقلاب‌ رشد و نمو كرده‌ با اوج‌ گرفتن‌ انقلاب، شعر انقلاب‌ اسلامي‌ نيز اوج‌ گرفت‌ و در روزهاي‌ پيروزي، تنور آن‌ داغ‌ داغ‌ است. بعد خط‌ و ربطها پديد مي‌آيد. عده‌اي‌ مي‌روند و عده‌اي‌ مي‌آيند. اما جريان‌ شعر انقلاب‌ به‌ حياتش‌ ادامه‌ مي‌دهد. با هر حادثه‌ و اتفاقي‌ كه‌ در جريان‌ و روند انقلاب‌ پيش‌ مي‌آيد، با هر فراز و فرود، اين‌ شعر نيز خودش‌ را تطبيق‌ مي‌دهد و با آن‌ همراهي‌ مي‌كند. جنگ، سوژه‌ و راهكار جديدي‌ را بر روي‌ شعر انقلاب‌ اسلامي‌ گشود، چنان‌ كه‌ بر انقلاب‌ و انقلابيون‌ نيز. به‌ همين‌ ترتيب‌ تا امروز جلو آمده‌ است. جالب‌ آنكه، هر چه‌ ارزشهاي‌ انقلاب‌ و باورمندان‌ به‌ آن‌ كمرنگ‌تر و كمتر شده‌اند، تأ‌ثير مستقيم‌ آن‌ بر اين‌ شعر نيز مشهود است.
به‌ هر حال، اين‌ جريان‌ شعري، گذشته‌ از ضعف‌ و قوتهايش، بخشي‌ از تاريخ‌ ادبيات‌ اين‌ سرزمين‌ است‌ و بدون‌ ملاحظه‌ آن، بي‌ترديد قسمتي‌ از تاريخ‌ ادبيات‌ معاصر ايران‌ زمين‌ و حتي‌ ادبيات‌ فارسي‌ ناقص‌ خواهد بود. اين‌ را هم‌ بگويم‌ و بدبختانه، اغراض‌ سياسي‌ سبب‌ شد تا طي‌ سالها، هنر شاعران‌ اين‌ عرصه‌ عمدتاً پوشيده‌ بماند و چندان‌ كه‌ بايد جلوه‌ نكنند و جدي‌ گرفته‌ نشوند. البته‌ جداي‌ از بعضي‌ كه‌ اصولاً شاعر نبودند و انقلاب‌ و ارزشهايش‌ را سپر ناتواني‌ خويش‌ ساخته‌ بودند.
در مورد كمرنگ‌ شدن‌ اين‌ جريان‌ نيز، چنان‌ كه‌ گفتم، مسئله‌ با خود انقلاب‌ و ارزشهاي‌ آن‌ ارتباط‌ مستقيم‌ دارد. هر چه‌ جريان‌ انقلاب‌ و انقلابي‌گري‌ بيشتر منزوي‌ و حذف‌ مي‌شود، شعر انقلاب‌ نيز محدودتر و كمرنگ‌تر مي‌شود. مي‌بينيم‌ كه‌ اين‌ روزها چنين‌ شده‌ است. هر چند كه‌ اين‌ به‌ معني‌ مرگ‌ اين‌ جريان‌ شعري‌ نيست. شايد باز به‌ گونه‌اي‌ ديگر سربركند و باز همراه‌ با مردم‌ نمود يابد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر