مارا کجا به کوی تو ممکن بود وصول
کانجا خیال را نبود قدرت نزول
طول زمان هوای تو از سر برون نکرد
اصلی بود محبت و الاصل لا یزول
گفتم به عقل چاره کنم درد عشق را
غافل از اینکه عشق بود آفت عقول
درویشم و به هیچ قناعت همی کنم
بگذاردم به خویش اگر نفس بوالفضول
چشم امید نیست به هیچ آستان مرا
الا به آستانه ی فرخنده ی بتول (س)
ام الائمه النقبا بانو ی جزا
نور الهدی حبیبه ی حق بضعه ی رسول (ص)
زهرا (س) که ز امر حق پی تعیین جفت او
در شب نمود ذهره به کاخ علی (ع) نزول
صدیقه آنکه کرده پی کسب عز و جاه
روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول
در وصف ذات پاک و کرامات بیحدش
گردیده نطق الکن و حیران بود عقول
باشد (محیط ) شاد ز یمن ولای او
در روز رستخیز که هر کس بود ملول
شعر از محیط قمی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر