سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگسایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

لبیک یا امام خامنه ای

مراتب انزجار خود را ازهتاکان حریم اهل بیت (ع)، اغتشاشگران و فتنه‌گران اعلام ،و در میدان دفاع از آرمان‌های امام راحل، مقام معظم رهبری و نظام مقدس جمهوری اسلامی آماده ایم.
لبیک یا خامنه ای لبیک یا خامنه ای

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

لبیک یا امام خامنه ای




مراتب انزجار خود را از اهانت به ساحت مقدس امام راحل اعلام می دارم.


لبیک یا خامنه ای ،آماده ایم آماده

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

سالگرد شهادت





هفدهم اذر سالروز اسمانی شدن مرد ی از دیار خورشید شهید علی ولیپور گرامی ویادش پر رهرو باد. به بیکرانه گی اش معتقد چنان هستم که سالهاست نگاهم به سمت دریا ماند

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

خداوند قبل از آفرینش جهان هستی به چه کاری مشغول بوده؟ چرا انسان ها را آفرید؟

پرسش:
خداوند قبل از آفرینش جهان هستی به چه کاری مشغول بوده؟ چرا انسان ها را آفرید؟
پاسخ:
این پرسش، سابقه دیرینه ای دارد و مانند برخی از مسائل فلسفی، برای همگان مطرح است. غالب انسان ها مایلند بفهمند كه هدف خلقت خودشان و یا مجموعه انسان ها چیست؟ این پرسش برای افرادی به صورت یك عقده «لاینحل» در می آید كه دایره هستی را به جهان ماده منحصر می نمایند و مرگ را پایان زندگی بشر می دانند و عالمی به نام «رستاخیز» و سرایی به عنوان «آخرت» را نمی پذیرند; امّا كسانی كه زندگی مادّی را برای انسان، منزلی از منازل زندگی بشر می دانند و به دنبال این جهان به سرای دیگری معتقدند و این جهان را روزنه و پلی برای نیل به ابدیت می دانند، پاسخ به این پرسش، آسان است و بر فرض اگر هدف از آفرینش انسان را در این جهان نتوانند بدانند، هدف از خلقت را در جهان دیگر و در زندگی ابدی، جستوجو می كنند و می گویند: «هدف خلقت انسان، در این جهان، آماده كردن او برای یك زندگی ابدی و جاودانی است كه خود، هدف و مطلوب نهایی است.» بعد از ذكر این مقدمه، به طور اجمال به بررسی هدفِ آفرینش می پردازیم: برای خلقت و آفرینش، دو هدف می توان تصور كرد: نخست: هدف متوسط; دوم: هدف غایی و عالی با مراجعه به آیات قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام)، روشن می شود كه هدف متوسطِ خلقت، عبادت و بندگی خداست. این مطلب، در همه پدیده های عالم، ساری و جاری است. خداوند، درباره همه اشیای مادّی عالم می فرماید: «...وَ إِن مِّن شَیء إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...» (اسراء، 44) همه موجودات، تسبیح خدا می گویند; امّا شما تسبیح آنان را نمی فهمید.» و درباره انسان و جنّ نیز می فرماید: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ». (ذاریات، 56) آفرینش انسان و جنّ برای بندگی است. بنابراین، از دیدگاه وحی، همه هستی تسبیح گوی ذات اوست! امّا هدف عالی و غایی، وصول به مبدأ نور هستی است; یعنی منتهی الیه سیر مخلوقات، اوست: «و أنّ إلی ربّك المنتهی». (النجم، 42) انتهای سیر انسان به سوی پروردگار است: «إنّ إلی ربّك الرجعی». (علق، 8) بازگشت همگان به سوی خداست: «إنّا للّه و إنّا إلیه رجعون». (بقره، 156) همه این آیات، غایت سیر را روشن می كند. البته رسیدن به خدا، همان به كمال مطلق رسیدن مخلوقات است. هنگامی پدیده های هستی كمال آخِر خود را می یابند كه به قرب الهی برسند. پس روشن شد هدف غایی خلقت، به كمال رسیدن همه موجودات و رسیدن انسان به مقام قرب الهی است. در این جا دو مطلب دیگر را نیز باید مورد توجه قرار داد: نخست این كه خدای متعال، فیاض به تمام معناست و باران رحمت او همیشه بر بندگان می بارد و مانعی هم برای آن نمی توان تصور كرد; به دیگر سخن، مقتضی موجود و مانع مفقود است; پس باید خلق كند; چون لازمه ذات او خلاقیت و فیاض بودن است. دوم این كه آیا خدا در آفرینش، ذی نفع است یا نه؟ در پاسخ باید گفت: منفعت و سود، به خلق بر می گردد; نه به خالق; یعنی خدا ذی نفع نیست; یا به عبارت دیگر، ناقص نیست كه با این كار به كمال برسد; بلكه سود به مخلوق بر می گردد. من نكردم خلق تا سودی كنم *** بلكه تا بر بندگان جودی كنم به دیگر سخن: آفرینش، احسان و فیض از جانب خدا نسبت به مخلوقات است و چنین آفرینشی حُسن ذاتی دارد و قیام به انجام دادن فعلی كه ذاتاً پسندیده است، جز این كه خودِ فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد; بنابراین اگر كسی بپرسد: چرا خالق منّان، دست به چنین كار پسندیده با لذات زده است؟ در پاسخ باید گفت: خداوند كه فیّاض علی الاطلاق است، (با توجه به این كه می توانست موجودی را خلق كرده، به كمال برساند) اگر چنین نمی كرد، جای پرسش و ایراد بر او بود. ممكن است این پرسش نیز در ذهن انسان مطرح شود كه مگر خداوند نیازمند پرستش بندگان است؟ در پاسخ می گوییم: همان طور كه می دانید، هدف از فعل، در خداوند متعال و انسان ها متفاوت است. هدف در افعال انسان عبارت است از فایده ای كه هنگام فعل، انسان در نظر می گیرد و برای رسیدن به آن تلاش می كند; یعنی هدف انسان از فعالیت هایش دفع كمبودها و نیازمندی های خودش می باشد; امّا درباره خداوند نمی توان گفت: هدف از فعل او تأمین نیازمندی ها و رفع نواقص از وجود او است; زیرا خدای متعال به چیزی نیاز ندارد تا برای تأمین آن كاری انجام دهد. او كمال مطلق است و هر كس هر چه دارد و هر بهره ای كه از هستی داشته باشد، از او گرفته است و در ذات خود فاقد چیزی نیست تا با انجام دادن كاری كامل شود; بلكه هدف از افعال خداوند، تناسب با ذات الهی داشتن یا رفع نیاز بندگان است. عبادت هم جزو اهداف آفرینش است و از اهداف متوسط برای رسیدن به كمال نهایی و غایی می باشد و فایده عبادت، تنها عاید بنده می شود و او را پرورش داده، از نقص به كمال می برد و در عبادتِ بنده هیچ فایده ای برای خداوند متصور نیست. بنابراین، همان طور كه اشاره شد، هدف غایی از آفرینش انسان، تكامل و وصول به رحمت الهی است و افرادی می توانند از این رحمت و فیض الهی استفاده كنند كه به نهایت درجه تكامل رسیده باشند; از این رو، اثر تكامل، آرامش در سایه سار رحمت الهی است: «وَ لاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَ لِكَ خَلَقَهُمْ; (هود، 118 و 119) آنان همواره در اختلافند; مگر آن چه پروردگارت رحم كند و برای همین ]رحمت[ آنان را آفرید.» كه این باعث ورود به بهشت و زندگی جاودان داشتن در آن جا می شود. چنان كه مولای متقیان می فرماید: «بی گمان، خدای سبحان دنیا را مقدمه ای برای زندگی پس از آن قرار داده است و آن را برای مردم، بوته آزمونی شمرده است تا هر آن كه را نیكوكارتر است، باز شناسد. این است كه ما برای دنیا آفریده نشده ایم و مأموریت مان تلاش در جهت آن نیست; بلكه برای آزمایش در دنیا نهاده شده ایم». در پایان، مناسب است به «هدف نهایی» در كارهای انسان نیز اشاره ای كنیم: از ویژگی های هدف نهایی این است كه هر چه باشد، چون و چرا نمی پذیرد; توضیح این كه: اگر از دانش آموزی بپرسیم: برای چه درس می خوانی؟ می گوید: برای این كه به دانشگاه راه یابم. باز اگر پرسش كنیم: دانشگاه را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این كه دكتر یا مهندس شوم. می گوییم: مدرك برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این كه فعالیت مثبتی انجام دهم و درآمد خوبی داشته باشم. باز اگر بپرسیم: درآمد خوب را برای چه می خواهی؟ می گوید: برای این كه زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشم. سرانجام می پرسیم: زندگی مرفه و آبرومند برای چه می خواهی؟ در این جا می بینیم، لحن سخن او عوض می شود و می گوید: خوب برای این كه زندگی مرفه و آبرومندی داشته باشم; یعنی همان پاسخ سابق را تكرار می كند و این پاسخ نهایی او به شمار می رود. دلیل آن هم این است كه او همواره بر پاسخ پایانی خویش تأكید خواهد كرد. در این جا هم وقتی گفته می شود: هدف از آفرینش چیست؟ می گوییم: برای تكامل انسان و دریافت رحمت خدا. اگر پرسیده شود: تكامل و قرب پروردگار برای چه منظوری است؟ می گوییم: برای قرب به پروردگار! یعنی این هدف نهایی است و همه چیز را برای تكامل و قرب می خواهیم; امّا قرب و دریافتِ رحمت، ذاتاً ارزشمند است و ماورای آن خوبی دیگری نیست.
پاورقی:
1: ترجمه المیزان، موسوی همدانی، ج 18، ص 612 ـ 614، بنیاد علمی و فرهنگی علاّمه طباطبایی(رحمه الله).2: معارف قرآن، آیة الله مصباح یزدی، 3ـ1، ص 155 ـ 179، مؤسسه در راه حق.3:نهج البلاغه، نامه 55، ترجمه دشتی.4:تفسیر نمونه، آیة الله مكارم و دیگران، ج 22، ص 393، دارالكتب الاسلامیة.

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

عید ولایت، عید غدیر خم را به همه عاشقان ولایت تبریک عرض می نماییم.


عید غدیر خم «غدیر» در زبان عربی به معنی گودال و «خم» نام محلی نزدیك منطقة «جحفه» است. كه در آن روزگار چشمه‌ای روان و درختانی كهنسال داشت. به دلیل موقعیت سوق الجیشی «غدیر خم» حاجیان شهرها و سرزمین‌های مختلف عربستان پس از انجام مناسك حج و هنگام بازگشت به شهر و دیارشان در این منطقه از هم جدا می شدند. آنچه نام این محل را در تاریخ اسلام مهم و به یادماندنی كرده است به سال دهم هجری و تصمیم پیامبر اسلام (ص) برای زیارت خانه خدا و به جا آوردن مراسم حج و اعلام ایشان مبنی بر اینكه امسال آخرین حج ایشان خواهد بود، برمی‌گردد. لذا مردم شهرها و مناطق مختلف عربستان به وسیله قاصدانی از این امر مطلع شدند. در پی این فراخوان پیامبر اسلام(ص) با اجتماع عظیمی از مردم، مدینه را به قصد مكه ترك فرمودند. اجتماع باشكوهی از مسلمانان آن سال در مراسم حج شركت كردند؛ كه آن سال حجه الوداع پیامبر(ص) بود. پس از پایان مراسم حج پیامبر(ص) دستور دادند كه حجاج باید حركت كنند تا در غدیر خم حاضر باشند. همچنین پیامبر به 12 هزار نفر از حجاج یمن – كه مسیرشان متفاوت بود – دستور دادند همراه حجاج به غدیر خم بیایند. در مسیر بازگشت حجاج، جبرئیل بر پیامبر وارد و این آیه را نازل كرد: «هان! ای پیامبر! آنچه را كه از سوی پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ كن و اگر چنان نكنی پیام رسالت را انجام نداده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می فرماید.» ( سوره مائده، آیه 67 ) در پی ابلاغ این دستور پیامبر دستور توقف كاروان حجاج را در منطقه غدیر خم دادند و امر فرمودند كسانی كه جلوتر هستند بازگردند و كسانی كه عقب مانده اند به اجتماع حجاج در غدیر خم برسند. اجتماعی كه تعداد آن را بین نود تا صد و بیست هزار نفر ذكر كرده‌اند. پیامبر اسلام (ص) در آن روز گرم سوزان بر بالای منبری از جهاز شتران در حالی كه حضرت علی (ع) در كنار ایشان قرار داشت خطبه ای ایراد فرمودند. پیامبر(ص) در این خطبه با ستایش و حمد خدا شروع و حدیث ثقلین را بیان فرمودند سپس در حالی كه دست حضرت علی (ع) را بلند نمودند تا همه مردم ایشان را دركنار رسول خدا مشاهده نمایند، از مردم پرسیدند: «ای مردم آیا من از خود شما بر شما اولی و مقدم‌ نیستم؟» مردم پاسخ دادند: «بله ای رسول خدا.» حضرت در ادامه فرمودند: « خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولی و مقدم می باشم.» آنگاه فرمودند: «پس هر كس كه من مولای او هستم علی مولای اوست.» سه بار این جمله را بیان كردند و فرمودند: « خداوندا، دوست بدار و سرپرستی كن، هر كسی كه علی را دوست و سرپرست خود بداند و دشمن بدار هر كسی كه او را دشمن دارد و یاری نما هر كسی كه او را یاری می نماید و به حال خود رها كن، هر كس كه او را وا می گذارد.» پس خطاب به حجاج فرمودند: «ای مردم حاضرین به غایبین این پیام را برسانند.» هنوز اجتماع متفرق نشده بود كه بار دیگر جبرئیل بر پیامبر وارد و این آیه را نازل كرد: «امروز دین شما را به كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم.» ( سوره مائده، آیه 3 ) سپس پیامبر دستور داد كه مردم با حضرت علی (ع) بیعت كنند. مردم دسته دسته به خیمه پیامبر(ص) كه حضرت علی (ع) در آن بود وارد و با حضرت علی(ع) بیعت كردند و به ایشان تبریك می‌گفتند. ابوبكر، عمر، طلحه و زبیر جزو اولین بیعت كنندگان بودند و عمر، خطاب به حضرت علی (ع) گفت: «بر تو گوارا باد ای پسر ابی طالب، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.» مراسم بیعت با حضرت علی (ع) سه روز به طول انجامید. حسان بن ثابت انصاری در آن روز دربارة این انتخاب و امامت و جانشینی حضرت علی (ع) ابیاتی را سرود. حدیث غدیر توسط 110 تن از صحابه مثل ابوبكر، عمر، عثمان، عمار یاسر، ام سلمه، ابوهریره، سلمان، زبیر، زیدبن ارقم، ابوذر، عباس بن عبدالمطلب، جابر عبدالله انصاری و 83 تن از تابعین مثل سعید بن جبیر و عمربن عبدالعزیز نقل شده است. پس از تابعین نیز 360 تن از محدثان، حدیث غدیررا در آثار خویش نقل نموده اند كه سه تن از آنان صاحبان «صحاح سته» ( ششگانه ) هستند. علمای شیعه همگی غدیر را حدیثی متواتر دانسته اند. مورخی مثل یعقوبی كه اولین كتاب تاریخ عمومی را در جهان اسلام نوشته نیز واقعه غدیر را ذكر كرده است. همچنین مورخانی مثل محمد بن جریر طبری، ابن اثیر، سیوطی، شهرستانی، ابونعیم اصفهانی این واقعه را بیان كرده اند و حتی برخی از آنان كتاب های مستقل در باب غدیر تألیف كرده‌اند مثل «الولایه فی طرق حدیث الغدیر» اثر محمد بن جریر طبری. عید غدیر خم بزرگترین عید در نزد ائمه (ع) و شیعیان آنان بوده است و در طول تاریخ همواره آن را گرامی داشته‌اند. «در كتاب ثوب الاعمال شیخ صدوق باسندش به حسن بن راشد آمده كه گفته است: به امام صادق (ع) گفتم: آیا برای مؤمنان عید دیگری جز جمعه و فطر و قربان وجود دارد؟ فرمودند: آری. روزی و عیدی كه از همه بزرگتر است و آن روزی است كه امیر المؤمنین علی (ع) را بر پا داشتند و رسول خدا (ص) پیمان ولایت او را بر عهده زن و مرد مسلمان در محل غدیر خم نهاد، پرسیدم كدام روز هفته بوده است؟ فرمودند: روز در سال ها تغییر می كند، آن روز، روز هجدهم ذی الحجه است....»

منابع:
1- قرآن
2- دایره المعارف تشیع، جلد ششم، تهران: نشر شهید محبی، 1376.
3- دشتی، محمد، جایگاه غدیر، قم: مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (ع)، 1380.
4- دوانی،علی، غدیر خم: حدیث ولایت، تهران: نشر مطهر، 1383.
5- رضوانی، علی اصغر، غدیر شناسی و پاسخ به شبهات، قم: مسجد مقدس صاحب الزمان ( جمكران )، 1384.

عید سعید قربان مبارک باد



۱۲۰ قانون موفقیت جهانی از برایان ترسی

- قانون علت و معلول
هر چیز به دلیلی رخ می دهد . برای هر علتی معلولی هست ، و برای هر معلولی علت یا علت های بخصوصی وجود دارد ، چه از آنها اطلاع داشته باشید چه نداشته باشید . چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد .

2- قانون ذهن
همه ی علت ها و معلول ها ذهنی هستند . افکار شما تبدیل به واقعیت می شوند . افکار شما آفریننده اند . شما تبدیل به همان چیزی می شوید که درباره ی آن بیشتر فکر می کنید .
همیشه درباره ی چیز هایی فکر کنید که واقعا طالب آن هستید و از فکر کردن درباره ی چیزهایی که خواستار آن نیستید اجتناب کنید .

3- قانون عینیت یافتن ذهنیات
دنیای پیرامون شما تجلی فیزیکی دنیای درون شماست . کار اصلی شما در زندگی این است که زندگی مورد علاقه ی خود را در درون خود خلق کنید .
زندگی ایده آل خود را با تمام جزئیات آن مجسم کنید و این تصویر ذهنی را تا زمانی که در دنیای پیرامون شما تحقق پیدا کند حفظ کنید .

4- قانون رابطه ی مستقیم
زندگی بیرون شما بازتاب زندگی درونی شماست . بین طرز فکر و احساسات درونی شما از یک طرف و عملکرد و تجارب بیرونی شما از طرف دیگر رابطه مستقیم وجود دارد .

5- قانون باور
هر چیزی را که عمیقا باور داشته باشید برایتان به واقعیت بدل می شود . شما آنچه را که می بینید باور نمی کنید بلکه آن چیزی را می بینید که قبلا به عنوان یک باور انتخاب کرده اید . پس باید :
- باور های محدود کننده ای را که مانع موفقیت شما هستند شناسایی کنید .
- آنها را از بین ببرید .

6- قانون ارزش ها
نحوه ی عملکرد شما همیشه با زیربنایی ترین ارزش ها و اعتقادات شما هماهنگ است .
آنچه براستی ارزش هایی را که واقعا به آن اعتقاد دارید بیان می کند ادعاهای شما نیست بلکه گفته ها ، اعمال و انتخاب های شما به ویژه در هنگام ناراحتی و عصبانیت است .

7- قانون انگیزه
هر چه می گویید یا انجام می دهید از تمایلات درونی ، خواسته ها و غرایز شما سرچشمه می گیرد . این کار ممکن است بصورت خودآگاه و ناخودآگاه انجام شود.
رمز موفقیت دو چیز است :
- تعیین اهداف و برنامه ریزی برای آنها .
- مشخص کردن انگیزه ها .

8- قانون فعالیت ذهن ناخودآگاه
ذهن ناخودآگاه شما موجب می شود همه ی گفته ها و اعمالتان مطابق با الگویی انجام پذیرد که با تصویر ذهنی و باورهای زیر بنایی شما هماهنگ است .
ذهن ناخودآگاه شما بسته به اینکه چگونه آنرا برنامه ریزی کنید می تواند شما را به پیش ببرد و یا از پیشرفت باز دارد .

9- قانون انتظارات
اگر با اعتماد به نفس انتظار وقوع چیزی را داشته باشید در جهان پیرامورتان امکان وقوع پیدا می کند .
شما همیشه هماهنگ با انتظاراتتان عمل می کنید و انتظارات شما بر رفتار و طرز برخورد اطرافیانتان تاثیر می گذارد .

10- قانون تمرکز
هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید در زندگی واقعیت پیدا می کند .
هر چیزی که روی آن تمرکز کنید و مرتبا به آن فکر کنید در زندگی واقعی شکل می گیرد و گسترش پیدا می کند . بنابراین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز کنید که در زندگی واقعا طالب آن هستید .
===============
11- قانون عادت
حداقل 95% از کارهایی که انجام می دهید از روی عادت است ، خواه عادت های مفید و خواه عادت های مضر .
شما می توانید عادت هایی را که موفقیتتان را تضمین می کند در خود پرورش دهید . به این صورت که تا هنگامی که رفتار مورد نظر به صورت اتوماتیک و غیر ارادی انجام نشوند تمرین و تکرار آگاهانه و مدام آنرا ادامه دهید .

12- قانون جذب
شما مرتبا افکار ، ایده ها و موقعیت هایی را که با افکار غالب شما هماهنگ هستند به خود جذب می کنید ، خواه افکار منفی خواه افکار مثبت .
شما می توانید بهتر از اینکه هستید باشید ، ثروتمند تر از اکنون باشید و توانایی های بیشتری داشته باشید چون می توانید افکار غالب خود را تغییر دهید .

13- قانون انتخاب
زندگی شما نتیجه ی انتخاب های شما تا این لحظه است .
چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید ، کنترل کامل زندگی تان و تمامی آنچه برایتان اتفاق می افتد در دست شماست .

14- قانون تفکر مثبت
برای موفقیت و شادی در تمام جنبه های زندگی تفکر مثبت امری ضروری است .
شیوه ی تفکر شما نشان دهنده ی ارزش ها ، اعتقادات و انتظارات شماست .

15- قانون تغییر
تغییر غیر قابل اجتناب است و چون با دانش روزافزون و تکنولوژی رو به پیشرفت هدایت می شود با سرعتی غیر قابل قیاس با گذشته در حال حرکت است .
کار شما این است که استاد تغییر باشید نه قربانی آن .

16- قانون کنترل
این که تا چه حد در مورد خودتان مثبت فکر می کنید بستگی به این دارد که فکر می کنید تا چه حد زندگی تان را تحت کنترل دارید .
سلامتی ، شادی و عملکرد عالی از طریق کنترل کامل افکار ، اعمال و شرایط پیرامونتان به وجود می آید .

17- قانون مسئولیت
هر جا که هستید و هر چه که هستید بخاطر آن است که خودتان اینطور خواسته اید .
مسئولیت کامل آنچه که هستید ، آنچه که بدست آورده اید و آنچه که خواهید داشت بر عهده ی خود شماست .

18- قانون پاداش
عالم در نظم و تعادل کامل به سر می برد . شما همیشه پاداش کامل اعمالتان را می گیرید .
همیشه از همان دست که می دهید از همان دست می گیرید . اگر از عالم بیشتر دریافت می کنید به این دلیل است که بیشتر می بخشید .

19- قانون خدمت
پاداش هایی که در زندگی می گیرید با میزان خدمت شما به دیگران رابطه مستقیم دارد .
هر چه بیشتر برای بهبود زندگی و سعادت دیگران کار و مطالعه کنید و توانایی های خود را افزایش دهید ، در عرصه های مختلف زندگی خود نیز پیشرفت بیشتری به دست می آورید .

20- قانون تاثیر تلاش
همه ی امیدها ، رویاها ، هدف ها و آرمان های شما در گرو سخت کوشی شماست .
هر چه بیشتر تلاش کنید ، بخت و اقبال بهتری پیدا می کنید .
هیچ راه میانبری وجود ندارد .
===============
21- قانون آمادگی
شانس در واقع به هم پیوستن موقعیت و آمادگی است . عملکرد خوب نتیجه ی آمادگی کامل است که مراحل کسب آن اغلب از هفته ها ، ماه ها و سال ها قبل آغاز می شود .
در هر حوزه ای موفق ترین افراد آنهایی هستند که همواره در مقایسه با افراد نا موفق وقت بیشتری را صرف کسب آمادگی برای انجام کار می کنند .

22- قانون حد توانایی
هیچ وقت برای انجام همه ی کارها وقت کافی وجود ندارد ولی همیشه برای انجام مهمترین کارها وقت کافی است .
هر جه بیشتر کار کنید کارایی بیشتری پیدا می کنید . اما اگر بخواهید بیش از حد حد توانتان انجام امور مختلف را به عهده بگیرید نتیجه ای جز این نخواهد داشت که بفهمید توانایی شما برای انجام کارها حدی دارد .

23- قانون تصمیم
مصمم بودن از ویژگی های اساسی افراد موفق است .
در زندگی شما هر جهشی در جهت پیشرفت ، هنگامی حاصل می شود که در موردی تصمیم روشنی گرفته باشید .

24- قانون خلاقیت
ذهن شما می تواند به هر چیزی که برایش قابل درک باشد و آن را باور داشته باشد دست یابد .
هر نوع پیشرفتی در زندگی تان با یک ایده آغاز می شود و چون توانایی شما در خلق ایده های جدید نا محدود است آینده ی شما نیز محدودیتی نخواهد داشت .

25- قانون انعطاف پذیری
در تعیین اهداف خود قاطعیت داشته باشید ، اما در مورد روش دستیابی به آنها انعطاف پذیر باشید .
در عصر تحولات سریع ، رقابت شدید و کهنه شدن مدام همه چیز ، انعطاف پذیری و سازگاری از شرایط اساسی موفقیت است .

26- قانون استقامت
معیار ایمان به خود ، توانایی استقامت در برابر سختی ها ، شکست ها و نا امیدی هاست .
استقامت ویژگی اساسی موفقیت است . اگر شما به اندازه ی کافی استقامت کنید ، طبیعتا سرانجام موفق می شوید .

27- قانون صداقت
خوشبختی و داشتن عملکرد عالی هنگامی به سراغ شما می آید که تصمیم بگیرید هماهنگ با والاترین ارزش ها و عمیق ترین اعتقادات خود زندگی کنید .
همیشه با آن بهترین ِ بهترین ها که در درون شماست صادق باشید .

28- قانون احساس
شما در فکر کردن ، درک کردن و تصمیم گرفتن صددرصد احساسی عمل می کنید . با احساستان تصمیم می گیرید و با عقلتان توجیه می کنید .
از آنجایی که کنترل افکارتان در دست خودتان است ، خوشبختی شما نیز بستگی به میزان اراده ی شما در کنترل افکارتان دارد .

29- قانون خوشبختی
کیفیت زندگی تان را احساس شما در هر لحظه تعیین می کند و احساس شما را تفسیر شما از وقایع پیرامونتان تعیین می کند نه خود وقایع .
هرگز برای اینکه تجربه ی خوشی از دوران کودکی داشته باشید دیر نیست . کافی است گذشته را مرور کنید و روشی را که برای تفسیر تجربیات خود داشته اید تغییر دهید .

30- قانون جایگزینی
ذهن خودآگاه شما در آن واحد فقط می تواند یک فکر را در خود جای دهد ، یا مثبت یا منفی . شما می توانید با جایگزین کردن افکار مثبت به جای افکار منفی به خوشبختی دست پیدا کنید .
ذهن مانند باغی است که در آن یا گل می روید یا علف هرز .
===============
31- قانون اظهار
هر گفته ای تاثیری به جا می گذارد . وقتی چیزی را با حالتی سرشار از احساس به خودتان می گویید ، افکار ، ایده ها و رفتارهایی هماهنگ با همان کلمات بوجود می آید .
فقط راجع به چیز هایی فکر کنید که طالب آن هستید و راجع به آنچه که طالب آن نیستید فکر نکنید .

32- قانون عکس العمل
افکار و احساسات شما تعیین کننده ی اعمال شماست و اعمال شما نیز به نوبه ی خود تعیین کننده ی افکار و احساسات شماست .
اگر برخوردی مثبت ، خوشایند و خوش بینانه داشته باشید ، فردی مثبت ، خوشایند و خوش بین خواهی شد .

33- قانون تجسم
دنیای پیرامون شما تصویری از دنیای درون شماست . تصاویر ذهنی که به آن مشغول هستید افکار ، احساسات و رفتار شما را تحت تاثیر قرار می دهد .
هر چیزی که به روشنی و با تمام وجود تجسم کنید نهایتا در زندگی شما به واقعیت می پیوندد .

34- قانون تمرین
هر چیزی را که مرتبا تمرین کنید تبدیل به یک عادت جدید می شود . شما می توانید رویکرد ها ، توانایی ها و کیفیات خوشبختی و موفقیت را در خود بپرورانید ، به این صورت که قوانین موفقیت را برای خود آنقدر تکرار کنید تا جزئی از شخصیت شما شوند .

35- قانون تعهد
کیفیت عشق و طول مدت یک دوستی رابطه ی مستقیم با عمق تعهد هر دو نفری دارد که می خواهند با یکدیگر رابطه ی موفقی داشته باشند .
نسبت به کسانی که برایشان اهمیت زیادی قایل هستید از صمیم قلب و بی قید و شرط متعهد باشید .

36- قانون ارزش
شما همیشه به سوی کسانی که با شما ارزش ها ، باورها و اعتقادات مشترکی دارند و با آنها توافق دارید ، جذب می شوید .
عشق کور نیست .

37- قانون تفاهم
میزان تفاهم شما با هر کس بستگی به این دارد که تا چه حد ارزش ها ، رویکردها ، هدف ها و باورهای مشترکی دارید .

38- قانون ارتباطات
کیفیت روابط شما را ، کیفیت و کمیت ارتباطات شما با دیگران تعیین می کند .
ایجاد و حفظ روابط خوب نیاز به صرف وقت دارد .

39- قانون توجه
شما به چیزی توجه می کنید که آن را بسیار دوست دارید و برایش ارزش قائل هستید .
با دقت گوش کردن به دیگران باعث می شود بفهمند که شما آنها را دوست دارید و این کار باعث ایجاد اطمینان می شود ، یعنی همان چیزی که اساس یک ارتباط دوستانه است .

40- قانون عزت نفس
هر کاری که در زندگی انجام می دهید برای حفظ یا افزایش عزت نفس است . شما در کنار کسی احساس خوشبختی می کنید که باعث می شود احساس کنید فردی ارزشمند و مهم هستید .
هر چه بیشتر سعی کنید که عزت نفس را در دیگران افزایش دهید خودتان را نیز بیشتر دوست خواهید داشت و برای خودتان احترام بیشتری قائل خواهید شد .
===============
41- قانون تلاش غیرمستقیم
در روابط با دیگران غیر مستقیم عمل کردن بیشتر باعث موفقیت می شود . برای اینکه یک دوست خوب داشته باشید باید یک دوست خوب باشید . اگر می خواهید روی دیگران تاثیر بگذارید باید شما هم از دیگران تاثیر بگیرید .
برای ایجاد و حفظ روابط دوستانه باید اول خودتان یک فرد دوست داشتنی باشید .

42- قانون تلاش معکوس
هر چه بیشتر تلاش کنید که به زور رابطه ی خوبی با دیگران ایجاد کنید کمتر موفق خواهید شد .
برای ایجاد یک رابطه ی خوب کافی است فقط راحت باشید ، خودتان باشید و از لحظاتی که با دیگران هستید لذت ببرید .

43- قانون هویت
حساسیت بیش از حد یا شخصی کردن مسائل یکی از دلایل اصلی بروز مشکل در برقراری روابط با دیگران است .
فقط از طریق غیرشخصی کردن ، جدا کردن خود از مسائل و داشتن یک نگرش عینی و واقع بینانه می توانید خوب عمل کنید و با دیگران روابط موثر برقرار سازید .

44- قانون بخشش
سلامت روانی شما دقیقا بستگی دارد به اینکه تا چه حد می توانید کسانی را که با اعمالشان به نحوی به شما آسیب رسانده اند براحتی ببخشید .
بسیاری از ناراحتی ها و بدبختی ها ناشی از ناتوانی در بخشیدن دیگران است . این عدم توانایی منجر به مقصر شمردن دیگران و احساس کینه و نفرت نسبت به آنها می شود .

45- قانون پذیرش واقعیت
مردم تغییر نمی کنند . آنها را همان طور که هستند بپذیرید. سعی نکنید دیگران را عوض کنید یا انتظار داشته باشید تغییر کنند . شما نتیجه ی نگرش خودتان را می بینید .
کلید داشتن روابط خوب با دیگران ؛ پذیرش آنها به همان صورتی است که هستند .

46- قانون کم کوشی
بشر سعی می کند آنچه را که می خواهد با کمترین تلا ش ممکن بدست آورد . همه ی پیشرفت های بشر در زمینه ی تکنولوژی در واقع راه های دستیابی به بیشترین برون داد با کمترین درون داد است .
بنابراین همه ی افراد بشر اساسا تنبلند و همواره به دنبال آسان ترین راه ممکن برای انجام کارها هستند .

47- قانون حداکثر
بشر همیشه سعی می کند در قبال صرف وقت ، پول ، تلاش یا احساس خود بیشترین نتیجه را حاصل کند . در انتخاب بین کمتر یا بیشتر ، ما همیشه بیشتر را انتخاب می کنیم .
بنابراین ، ما مردم اصولا در انجام هر کاری حریص هستیم . این ویژگی فی نفسه نه خوب است و نه بد . این فقط یک واقعیت است .

48- قانون مصلحت
شما همیشه سعی می کنید در سریعترین زمان ممکن و با آسانترین راه به هدف هایتان برسید و کمتر به عواقب این کار توجه دارید .
شما در هر کاری که انجام می دهید تمایل دارید که از روشی استفاده کنید که دردسر و مشکلات کمتری ایجاد کند .

49- قانون دوگانگی
شما برای هر کاری که انجام می دهید همیشه یکی از این دو دلیل را ارائه می دهید :
- دلیلی که درست به نظر می رسد
- دلیل واقعی
دلیلی که درست به نظر می رسد دلیلی احترام برانگیز و ظاهرا شرافتمندانه است . اما دلیل واقعی این است که راهی که انتخاب کرده اید در حال حاظر سریعترین و آسان ترین راه برای رسیدن به اهداف شماست .

50- قانون انتخاب
هر کاری که انجام می دهید بر اساس ارزش های غالب در آن لحظه است . حتی هیچ کاری نکردن هم نوعی انتخاب است .
هر جا که هستید و هر کسی که هستید به دلیل انتخاب ها و تصمیم هایی است که تا این لحظه گرفته اید .
===============
51- قانون ارزش واقعی
ارزش هر چیز در چشم بیننده است . برای هیچ چیز ارزش از پیش تعیین شده ای وجود ندارد . میزان ارزش هر چیز بهایی است که کسی حاضر است برایش بپردازد .
کسی که حاضر است در مقایسه با دیگران بالاترین بها را برای چیزی بپردازد ارزش نهایی آنرا تعیین می کند .

52- قانون تعجیل
شما همیشه ترجیح می دهید که زودتر به آرزوهایتان برسید تا دیرتر .
به همین دلیل است که در تمام عرصه های زندگی تان بی قرار هستید .

53- قانون ارزش نهایی
تعیین کننده ی بهای اصلی هر محصول اینست که آخرین مشتری ها برای آخرین اقلام باقی مانده ی آن ، چقدر حاضرند بپردازند .

54- قانون عرضه و تقاضا
هنگامی که مقدار کالا یا مواد اولیه محدود است ، افزایش قیمت منجر به کاهش تقاضا می شود و برعکس .
تشویق باعث افزایش و تنبیه باعث کاهش می شود . در فعالیت های تولیدی ، مالیات و مقررات در حکم تنبیه عمل می کنند و در فعالیت های غیر تولیدی ، سود و مزایا به عنوان پاداش عمل می کند .

55- قانون کهن (Kohen)
همه چیز قابل بحث و مذاکره است .
چه در خرید و چه در فروش ، هر پیشنهاد قیمت یا شرایطی از سوی یکی از طرفین معامله در صورتی بهترین پیشنهاد است که بازار ، آنرا بپذیرد .
همیشه برای رسیدن به قیمت بهتر صحبت کنید .

56- قانون داوسن (Davson)
اگر بدانید چگونه به بهترین نحو وارد مذاکره شوید ، همیشه می توانید معامله ی بهتری انجام دهید .
همیشه بیشتر از آنچه در نظر دارید مطالبه کنید . هرگز اولین قیمت پیشنهادی را نپذیرید . عجله نکنید و سپس قیمت بهتری را درخواست کنید .

57- قانون تعیین مهلت
تعیین مهلت یکی از جنبه های ضروری معامله است . هرگاه پیشنهادی می دهید ، برای رد یا قبول آن مهلتی تعیین کنید .
اما اگر طرف مقابل برای شما مهلتی تعیین کند ، کافی است بگویید : " اگر فقط همین قدر وقت دارم جواب من منفی است " .

58- قانون شرایط پرداخت
شرایط پرداخت یک معامله از سایر شرایط ، حتی از قیمت مهمتر است .
شما معمولا می توانید هر قیمتی را بپذیرید اگر شرایط پرداخت مطلوب باشد .

59- قانون آمادگی
80% موفقیت در معاملات بستگی به این دارد که تا چه حد از قبل خود را آماده کنید .
قبل از معامله حتما اطلاعات لازم را جمع آوری کنید ، کارهای مقدماتی را انجام دهید و از صحت فرضیات خود اطمینان حاصل کنید .

60- قانون جابجایی
قبل از معامله خود را به جای طرف مقابل بگذارید و پیش بینی کنید که او قصد دارد چگونه معامله را پیش ببرد .
هنگامی که از موقعیت طرف مقابل درک درستی پیدا کردید ، بهتر خواهید توانست معامله را به نفع خود به انجام برسانید .
===============
61- قانون اشتیاق
از طرفین معامله ، آنکه از خود اشتیاق بیشتری نشان می دهد امکان کمتری برای بدست آوردن بهترین قیمت دارد .
شما تنها در صورتی می توانید معامله را انجام دهید که بتوانید در صورت نامطلوب بودن قیمت از خیر معامله بگذرید .

62- قانون عمل متقابل
مردم ذاتا عادل هستند و حاضرند در مقابل لطفی که به آنها می کنید متقابلا پاداش شما را بدهند .
در معامله با دادن امتیازات کوچک می توانید در عوض امتیازات بزرگتری بدست آورید .

63- قانون عدم ختم معامله
هیچ معامله ای تمام شده نیست . اگر اطلاعات جدیدی بدست آوردید که باعث شد از شرایط معامله راضی نباشید از طرف دیگر معامله بررسی مجدد شرایط را تقاضا کنید .

64- قانون وفور نعمت
ما در جهانی سرشار از نعمت زندگی می کنیم ، جهانی که در آن گنجینه ی عظیمی از ثروت برای تمام کسانی که طالب آن هستند وجود دارد .
برای دستیابی به استقلال مالی همین امروز برای افزایش ثروت خود تصمیم بگیرید و سپس همان کاری را انجام دهید که دیگران پیش از شما برای رسیدن به همین هدف انجام داده اند .

65- قانون معاوضه
پول وسیله ی معاوضه ی خدمات و تولیدات یک نفر است با خدمات و تولیدات شخص دیگر .
میزان درآمد شما در هر زمان بازتاب ارزشی است که دیگران برای کار شما قائل هستند .

66- قانون سرمایه
سرمایه عبارت از دارایی هایی است که می توان برای تولید پول نقد از آن استفاده کرد . باارزش ترین دارایی شما توانایی کسب درآمد است .
منابع جسمانی ، ذهنی و عقلانی شما که مرتبا در حال رشد و تغییر است سرمایه ی شخصی شماست .

67- قانون پس انداز
همیشه اول از همه حق خودتان را بدهید . آزادی مالی از آن کسانی است که همیشه حداقل ده درصد از درآمد خودرا پس انداز می کنند .
اگر نمی توانید پول پس انداز کنید ، استعداد ثروتمند شدن ندارید .

68- قانون نگهداری
اینکه چقدر درآمد داریم مهم نیست ، بلکه نکته ی مهم اینست که چه مقدار از آن را می توانید نگه دارید .
افراد موفق وقتی که درآمد خوبی دارند پس انداز می کنند و در نتیجه وقتی درآمد کمی دارند پشت گرمی مالی دارند.

69- قانون پارکینسون
مخارج معمولا آنقدر افزایش پیدا می کند تا اینکه به میزان درآمد برسد.به همین دلیل است که اکثر مردم هنگام بازنشستگی فقیر هستند.
برای اینکه ثروتمند شوید باید مخارجتان کمتر از درآمدتان باشد و باقیمانده را پس انداز کنید.

70- قانون سرمایه گذاری
قبل از سرمایه گذاری تحقیقات لازم را به عمل آورید.هنگامی که مشغول انجام تحقیقات مقدماتی برای سرمایه گذاری هستید وقت کافی صرف این کار کنید،
درست همانطور که پس از سرمایه گذاری برای پول درآوردن وقت صرف می کنید.
هرگز خود را بطور ناگهانی درگیر یک سرمایه گذاری غیر قابل برگشت نکنید.
===============
71- قانون بهره ی مرکب
جمع آوری پول و افزایش دادن آن از طریق بهره ی مرکب، که هم به اصل سرمایه و هم به سود آن تعلق می گیرد، شما را ثروتمند می کند.
رمز دست یابی به استقلال مالی از طریق پس انداز این است که پول را کنار بگذارید و هرگز به هیچ دلیلی به آن دست نزنید.

72- قانون برآیند
موفقیت مالی بزرگ برآیند صدها، بلکه هزارها، تلاش کوچک است که ممکن است هرگز توسط کسی دیده یا تحسین نشده باشد.
برای ثروتمند شدن هیچ راه سریع یا آسانی وجود ندارد.

73- قانون جذب
جمع آوری پول موجب می شود که پول بیشتری به سوی شما جذب شود.
در حین جمع آوری پول ، تفکر مثبت در مورد آن شما را تبدیل به چیزی شبیه آهن ربا می کند، با این تفاوت که شما پول را به سوی خود جذب می کنید.

74- قانون اشتیاق
برای ثروتمند شدن باید اشتیاق شدیدی برای این کار داشته باشید . اشتیاقی اندک یا علاقه ای مختصر کافی نیست.
شدت علاقه ی خود را می توانید با مشاهده ی فعالیتهای خود بسنجید . آیا این فعالیتها با ثروتمند شدن هماهنگی دارد یا نه؟

75- قانون هدف
قطعیت هدف نقطه ی آغاز ثروتمند شدن است. برای ثروتمند شدن باید تصمیم بگیرید که دقیقا چه می خواهید. آن را یادداشت کنید و سپس برای دست یابی
به آن برنامه ریزی کنید . تمام مردمان موفق افکارشان را روی کاغذ می آورند.

76- قانون ثروتمند کردن
تمام ثروت های پایدار از طریق ثروتمند کردن دیگران از راه های مختلف بوجود می آید.
هر چه بیشتر تمرین کنید که در بالا بردن کیفیت زندگی دیگران سهیم شوید ثروتمند شدن شما بیشتر تضمین می شود.

77- قانون کارآفرینی
مطمئن ترین راه برای ثروتمند شدن این است که کار موفقی را برای خود طرح ریزی کنید و به مرحله ی اجرا درآورید . هیچکس با کار کردن برای دیگران ثروتمند
نمی شود. تولیدات یا خدمات شما کافی است تنها ده درصد بهتر از رقیبانتان باشد تا راه را برای ثروتمند شدن شما هموار کند.

78- قانون خودساختگی
بهترین و مطمئن ترین راه برای راه اندازی یک کار جدید این است که بدون سرمایه یا با مقدار اندک شروع کنید ، و سپس مرحله به مرحله با استفاده از سود
حاصله پیش بروید. کسانی که با پول خیلی کم شروع می کنند در مقایسه با کسانی که با پول خیلی زیاد شروع می کنند احتمال موفقیت بیشتری دارند.

79- قانون آمادگی برای شکست
آمادگی شما برای شکست خوردن ، تنها معیار واقعی تمایل شما برای ثروتمند شدن است.
شکست پیش نیاز موفقیت بزرگ است . اگر می خواهید سریع تر موفق شوید آمادگی شکست خود را دو برابر کنید.

80- قانون ریسک
در هر کاری ، بین میزان ریسک پذیری و احتمال شکست رابطه ی مستقیم وجود دارد.
کارآفرینان موفق کسانی هستند که برای سود بیشتر خطرات کار را تجزیه تحلیل می کنند و به حداقل می رسانند.
===============
81- قانون خوش بینی نابجا
خوش بینی بیش از حد مانند شمشیر دو دم است که میتواند هم به شکست و هم به موفقیت منجر شود.
در تجارت ، هر کاری دو برابر آنچه فکر می کنید هزینه دارد و سه برابر مدت زمانی که پیش بینی می کنید به طول می انجامد.

82- قانون ثبات قدم
اگر در راه ثروتمند شدن به اندازه ی کافی ثبات قدم داشته باشید، بدون تردید موفق خواهید شد.
موانعی که در حین کار ظاهر می شود پلکان موفقیت شما است به شرط آنکه از هر ناامیدی و شکستی درس بگیرید.

83- قانون هدف تجارت
هدف اساسی تجارت پیدا کردن و حفظ مشتری است و در هر تجارتی کلیه ی فعالیتها باید بر این هدف متمرکز باشد.
سود نتیجه ی پیدا کردن و حفظ مشتری با روشی مقرون به صرفه است.

84- قانون سازمان
یک موسسه ی تجاری مرکب از گروهی از افراد است که برای تنها هدف خود که همان پیدا کردن و حفظ مشتری است تشکیل شده است .
وجود هر کدام از کارکنان باید برای انجام وظایف موسسه ضروری باشد.

85- قانون رضایت مشتری
در تجارت هر کسی مشغول حفظ رضایت مشتری است و همیشه حق با مشتری است.
مشغولیت ذهنی تاجران موفق ارائه ی خدمات بهتر به مشتری است.

86- قانون مشتری
مشتری همیشه به دنبال بهترین و بیشترین است با پایین ترین قیمت ممکن.
یک برنامه ریزی خوب تجاری ایجاب می کند که شما همواره به منافع شخصی مشتری توجه و بر آن تاکید داشته باشید.

87- قانون کیفیت
کیفیت آن چیزی است که مشتری می گوید و مشتری است که در مورد ارزش کالا یا خدمات تصمیم می گیرد.
توانایی شما در افزودن ارزش به محصولات و یا خدمات خود تعیین کننده ی موفقیت شما در بازار است.

88- قانون کهنگی
هر چیزی که مورد استفاده قرار گیرد کهنه خواهد شد.
محصولات یا خدمات امروز بدلیل تکنولوژی پویا و رقابت از همان ابتدا در فرآیند کهنه شدن قرار می گیرد.
معجزه ی جدید یا محصول جدید شما که قرار است به بازار بیاید چیست؟

89- قانون ابتکار
برای شروع راه موفقیت ، داشتن یک ایده ی خوب تنها چیزی است که به آن نیاز دارید.
پیشرفت در تجارت نتیجه ی یافتن راههای سریع تر ، ارزان تر ، بهتر و آسانتر برای انجام یک کار است.

90- قانون عوامل ضروری موفقیت
هر کار یا تجارتی بیش از پنج تا هشت عامل ضروری برای موفقیت ندارد . این عوامل، تعیین کننده ی چگونگی عملکرد شما هستند.
کارهایی را که منجر به موفقیت یا شکست شما می شوند تعیین کنید و سپس با بهره گیری از این اطلاعات ، برای داشتن عملکرد بهتر در هر زمینه برنامه ریزی کنید.
===============
91- قانون بازار
قیمت واقعی هر کالا بهایی است که مشتری حاضر است برای آن کالا در بازار آزاد و رقابتی ، که در آن سایر کالاهای مشابه نیز وجود دارد ، بپردازد .
همیشه حق با بازار است .

92- قانون تخصصی کردن
برای موفقیت در تجارت ، باید ابتدا محصول یا خدمات بخصوصی را انتخاب کنید و سپس تمام توانایی خود را برای انجام کار با بهترین روش به کار گیرید .
یکی از دلایل اصلی شکست در تجارب غیر تخصصی کار کردن است .

93- قانون تمایز
در یک بازار رقابتی ، محصولات یا خدمات برای کسب موفقیت باید در نوع خود ویژگی منحصر به فردی داشته باشند تا از سایر محصولات و خدمات مشابه متمایز گردند .
برای رقابت در بازار ، برتری کالای شما باید قابل توجه و قابل تبلیغ کردن باشد و چیزی باشد که بازار حاضر باشد به خاطر آن پول پرداخت کند .

94- قانون تعیین خریدار
موفقیت در تجارت در گرو تعیین گروه هایی است که در بازار ، خریدار تولیدات یا خدمات شما هستند .
- مشتریان شما دقیقا چه کسانی هستند ؟
- کجا هستند ؟
- علت خرید آنها چیست ؟

95- قانون تمرکز بازار
موفقیت در بازار در گرو تمرکز کامل بر روی مشتریان بخصوصی است که می توانند از ویژگی های خاص کالا یا خدمتی که ارائه می دهید بیشترین استفاده را ببرند .
تعیین و متمرکز کردن تلاش هایتان روی این گروه خاص و اصلی ، رمز سوددهی است .

96- قانون برتری
بازار تنها برای عملکرد برتر ، تولیدات برتر یا خدمات برتر بهای عالی می پردازد .
اولین کار در مدیریت ، تعیین و بهبود بخشیدن به حوزه ای است که می توانید در آن برتر باشید .

97- قانون احتمالات
هر رخدادی به میزان معینی احتمال وقوع دارد . برای افزایش احتمال وقوع رخداد مورد نظر خود ، تعداد موارد را افزایش دهید .
هر چقدر کارهای بیشتری را به دفعات بیشتر امتحان کنید ، احتمال موفقیت شما نیز بیشتر می شود .

98- قانون وضوح اهداف
هر چقدر با وضوح بیشتری بدانید که چه می خواهید و حاضرید چه اقداماتی برای دستیابی به آن انجام دهید احتمال موفق شدن و رسیدن به آنچه می خواهید بیشتر می شود .
روشن بودن اهداف مورد نظر مانند مغناطیسی عمل می کند که اقبال را به سوی شما می کشد .

99- قانون جذب
شما در زندگی ، افراد ، ایده ها و موقعیت هایی را به سوی خود جذب می کنید که با افکار غالب شما هماهنگ هستند .
هنگامی که اهداف شما از مغناطیس اشتیاق شما سر شار شد به چیزی دست پیدا می کنید که مردم به آن شـــانس می گویند .

100- قانون توقعات
اگر مدام توقع داشته باشید که اتفاقات خوب برایتان رخ دهد ، میزان شانس خود را در زندگی افزایش می دهید .
هر روزتان را ا این جمله آغاز کنید : " می دانم امروز یک اتفاق عالی برایم می افتد . "

101- قانون فرصت
بهترین فرصت ها اغلب در معمولی ترین موقعیت های پیرامون شماست .
بزرگترین فرصت شما ، به احتمال زیاد درست پیش پای شماست ، در کار ، حرفه ، تحصیل ، تجربه یا علایق فعلی شما .

102- قانون قابلیت
شانس هنگامی رخ می دهد که آمادگی و موقعیت در یک جا جمع شود .
در هر زمینه ای ، هر چقدر توانایی های بیشتری داشته باشید و آنها را بیشتر پرورش دهید شانس رسیدن به موقعیت های مطلوب نیز برای شما بیشتر می شود .

103- قانون دانش
در هر زمینه ای ، شخصی که دانش و مهارت گسترده تری داشته باشد شانس موفقیت بیشتری نسبت به دیگران دارد .
دانش و مهارت گسترده ، فرد را آگاه ساخته و از چند و چون اوضاع با خبر می کند و در نتیجه فرصت هایش را افزایش می دهد .

104- قانون پیش فرض ها
پیش فرض های نادرست ریشه ی شکست ها هستند . شهامت محک زدن پیش فرض های خود را داشته باشید .
پذیرش اینکه احتمال دارد پیش فرضتان اشتباه باشد ، راه را برای یافتن پیش فرض های جدید و دگرگونی های لازم باز می کند ، چیزهایی که در غیر این صورت بدست نخواهید آورد .

105- قانون وقت شناسی
وقت شناسی همه چیز است . اگر آمادگی لازم را در خود ایجاد کنید ، زمان مناسب برای شما فرا خواهد رسید .
" در دریای پر تلاطم زندگی ، همیشه می توان موجی را یافت که اگر با آن حرکت کنید شما را به ساحل خوشبختی می رساند ." (ویلیام شکسپیر )

106- قانون انرژی
هر چقدر انرژی و اشتیاق بیشتری داشته باشید ، احتمال اینکه موقعیت مناسب را تشخیص دهید و از آن استفاده کنید بیشتر می شود .
بهترین ایده ها و افکار خلاق بعد از مدتی استراحت و آرامش بدست می آید .

107- قانون روابط
هر چه افراد بیشتری را بشناسید که دید مثبتی نسبت به شما دارند موقعیت های بهتری به دست خواهید آورد .
افرادی که شما را دوست دارند به شما ایده های جدیدی می دهند و راه موفقیت را برای شما باز می کنند .

108- قانون درک دیگران
وقتی از دید فرد دیگری به موقعیتی نگاه کنید ، اغلب اوقات به ایده و راه حل هایی دست پیدا می کنید که قبلا به آنها پی نبرده بودید .
مرتب از خودتان بپرسید که مردم به چه نیاز دارند و چه می خواهند و شما چطور می توانید نیازها و خواسته های آنها را برآورده کنید .

109- قانون رشد
اگر در حال رشد فکری نیستید پس دارید در جا می زنید . اگر روز به روز بهتر نمی شوید پس دارید بدتر می شوید .
یادگیری دائمی و رشد مداوم فکری را جزئی از برنامه ی روزانه ی زندگی خود قرار دهید .

110- قانون تکرار
تمرین و تکرار بهای بدست آوردن مهارت است . چیزی را که مدام و مرتب تکرار می کنید به صورت یک عادت جدید ذهنی و عملی در می آید .
رشد فکری و احساس رضایت و خشنودی نتیجه ی کنار گذاشتن عادت های گذشته و جایگزین کردن تمرین ها و عادت های جدید است .

111- قانون پشتکار
یک زندگی خوب و درخشان مجموعه ای از هزاران تلاش و ایثاری است که هیچ کس از آن باخبر نیست .
" مردان بزرگ از ارتفاعاتی که فتح کرده اند حفاظت می کنند ، جاهایی که یک شبه به آن نرسیده اند . اما هنگام شب در حالی که همراهانشان خفته اند باز هم به تلاش خود برای پیشروی ادامه می دهند ." ( هنری وادزورث لانگفلو )

112- قانون خودشکوفایی
شما می توانید هر چه را که برای رسیدن به اهداف تعیین شده ی خود به آن نیاز دارید بیاموزید .
آنهایی که می آموزند توانا هستند .

113- قانون استعدادها
در درونتان مجموعه ای از استعدادها و توانایی ها نهفته است که اگر درست شناسایی و به کار گرفته شوند شما را قادر می سازند تا به هر هدفی که در نظر دارید برسید .
از چه قسمت هایی از کارتان بیشتر لذت می برید و آنها را خیلی خوب انجام می دهید ؟ این سوال بهترین راهنما برای یافتن استعدادهای واقعی شماست .

114- قانون کمال
موفقیت و خوشبختی هنگامی بدست می آید که کاری که از نجام آن لذت می برید ، بی عیب و نقص انجام می دهید .
" تعیین کننده ی کیفیت زندگی شما این است که تا چه حد به کمال در زندگی اهمیت می دهید و برای رسیدن به آن تا چه اندازه خود را مسئول و متعهد می دانید ." ( وینس لمباردی - مربی فوتبال )

115- قانون موقعیت
مشکلات مانع کار نیستند بلکه معلم ما هستند . در درون هر مشکلی بذر سود یا موقعیتی نهفته است ، برابر یا بیشتر از سود حاصل از انجام کار مورد نظر .
در راه موفقیت مشکلات را تبدیل به پله های صعود کنید .

116- قانون شهامت
وجود شهامتی سنجیده و حساب شده برای دستیابی به موفقیت ضروری است . ترس بزرگترین مانع رسیدن به هدف است .
رویارویی با ترس های خود را جزئی از عادت هایتان کنید و در هر شرایطی این کار را انجام دهید .

117- قانون سخت کوشی
موفقیت ها و دستیابی به اهداف با سخت کوشی بدست می آید .هنگامی که شک دارید موفق می شوید یا نه ، سخت تر تلاش کنید و اگر به نتیجه نرسیدید باز هم بیشتر تلاش کنید .
هنگامی که مشغول کار هستید ، تمام مدت کار کنید و وقت تلف نکنید .

118- قانون بخشندگی
هر چه بیشتر ، بدون انتظار پاداش ، به دیگران خدمت کنید ، خیر و نیکی بیشتری به شما می رسد ، آن هم از جاهایی که اصلا انتظار ندارید .
شما تنها در صورتی حقیقتا خوشبخت خواهید بود که احساس کنید به دلیل خدمت به دیگران انسان با ارزشی هستید .

119- قانون پذیرش
اینکه چطور با خودتان حرف می زنید ، حداقل 95% از فکر و احساس شما را مشخص می کند . ذهن ناخودآگاه گفته های درونی شما را به عنوان دستور می پذیرد .
همواره با خودتان گفتگوهای مثبت ، سودمند و موثر داشته باشید ، حتی هنگامی که احساس خوبی ندارید .

120- قانون خوش بینی
نحوه ی تفسیر و توجیه تجربیاتتان ، تفکرات و احساسات شما را شکل می دهد .
اگر عادت کنید در هر موقعیتی به دنبال یافتن نقاط مثبت باشید موفق خواهید شد که یک نگرش فکری مثبت را برای خود پایه ریزی کنید و سرانجام هیچ چیز نمی تواند سد راهتان شود

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

نگاه


زن و فلسفۀ حجاب

حجاب و پوشش براي بانوان ـ به ويژه حجاب برتر ـ و توجه به تحريم عفاف و حراست آن در زن از اصيل‌ترين سنگر زنان و از مهم­ترين و سودمندترين قانون الزامي آفرينش براي آن­ها در جامعه است. به عبارت روشن­تر، حجاب و پوشش، سنگر سعادت و پيروزي و رستگاري زنان و جامعه است، که اگر اين سنگر آسيب ببيند و يا فرو ريزد، عوامل سعادت، پاک­زيستي و شرافت آن­ها فرو ريزد. مراد از حجاب، پوشش اسلامي است، و مراد از پوشش اسلامي زن به عنوان يکي از احکام وجوبي اسلام، اين است که زن، هنگام معاشرت با مردان، بدن را بپوشاند و به جلوه‌گري و خودنمايي نپردازد. لزوم پوشيدگي زن در برابر مرد بيگانه يکي از مسائل مهم اسلامي است، در خود قرآن کريم دربارۀ اين مطلب تصريح شده است، پوشيدن زن در برابر مرد بيگانه يکي از مظاهر لزوم حريم ميان مردان و زنان اجنبي است، همان­طور که عدم جواز خلوت ميان اجنبي و اجنبيه يکي از مظاهر آن است.

با کمال تأسف دنياي غرب و دنباله­ روهاي آنان اين مسئله بسيار مهم اسلامي و اخلاقي را ناديده گرفته، بلکه به عکس با کمال گستاخي بر ضدّ آن، گام برمي‌دارند و آن را عامل تخدير و رکود و واپس‌گرايي دانسته، تا آن­جا که در دانشگاه­هاي خود، دختران داراي پوشش را اخراج مي‌کنند، با اينکه حجاب سنگر حفظ عفّت و معرفت شخصيت زن و جامعه، سنگر حفظ زيبايي و شکوه زن، سنگر حفظ صحيحي ارتباط‌ها و رشته‌هاي اجتماعي، سنگر حفظ اخلاق فردي و اجتماعي، سنگر و دژ خلل ­ناپذير براي حفظ مرزها و شيرازه‌هاي روابط مختلف بوده و کيان خانه و خانواده را از هرگونه انحراف و گمراهي، حفظ مي‌کند. /p>

براستي در چه دنياي جاهليتي قرار گرفته‌ايم که دنياي غرب و الگوتراشان غرب­زده، حتّي در کشورهاي اسلامي شکستن چنين سنگر و دژي را علامت ترقّي، رشد و تمدّن مي‌دانند و به عکس حجاب و حفظ حريم عفاف را نشانۀ عقب‌گرد و واپس‌گرايي. دزدان عفّت و غارت­گران استعمار، براي فريب اذهان و وسيلۀ قرار دادن زنان به عنوان يک کالا مي‌خواهند زنان را که نيمي از جامعۀ انساني هستند از همين راه، از درون تهي کنند و با اين کار به تهاجم فرهنگي خود ادامه دهند، آن­ها چنين القاء مي‌کنند که: حجاب سدّي بر سر راه تکامل آن­هاست؛ حجاب، زنان را در زندان زندگي حبس کرده و آن­ها را از تعالي و رشد باز مي‌دارد؛ و حجاب از توسعۀ علمي، فکري، فرهنگي و هنري زنان مي‌کاهد که...

در حالي که حجاب اسلامي آن­گونه پيامدهاي شوم را ندارد، بلکه وسيله و سنگر محکمي براي استواري زندگي بانوان بوده و پشتوانۀ نيرومندي براي آن­ها در راستاي توسعۀ علمي، فکري، فرهنگي و هنري است.

تاريخچۀ حجاب

تاريخ حجاب به آفرينش اولين موجودات روي زمين، يعني آدم و حوا بازگشت مي‌کند و فراز و نشيب‌هاي بي­شمار تاريخ، قدرت بر محو آن را نداشته است. "يا بني آدم قد انزلنا عليکم لباساً ..."، (اي فرزندان آدم براي شما لباس فرو فرستاديم که هم اندام شما را مي‌پوشاند و هم زينت شماست و لباس تقوي بهتر است اين از آيات خداست باشد که متذکر شده پند گيريد)./ سورۀ مبارکۀ اعراف، آيۀ شريفۀ 26

اين آيۀ شريفه بيان­گر اهميت لباس، پوشش، ستر و ساتر از نظر قرآن کريم است.

حجاب از نظر قرآن کريم

اصل وجوب حجاب براي زنان از ضروريات دين اسلام است، و منکر آن در حکم منکر دستورات ضروري اسلام است و کسي که از روي عمد و آگاهي، منکر ضروريات اسلام شود، در حکم کفر است، مگر اينکه معلوم باشد که منکر خدا و يا رسول خدا(ص) نيست.

در قرآن کريم براي وجوب و حدود آن، به چهار آيه که صراحت بر آن دارند، تمسک شده ولي در مورد حفظ عفّت و پاسداري از حريم آن، در قرآن کريم بيش از ده آيه وجود دارد. در آيۀ شريفۀ 30 سورۀ مبارکۀ نور (به عنوان نخستين آيه‌اي که صراحت بر وجوب حجاب دارد) مي‌خوانيم: "و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ و يحفظن فروجهنّ و لايبدين زينتهنّ الا ماظهر منها و ليضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ و لايبدين زينتهنّ الا لبعولتهنّ..." (اي پيامبر به زنان باايمان بگو چشم­هاي خود را (از نامحرم) فرو گيرند و دامان خويش را حفظ کنند و زينت خود را جز آن مقدار که نمايان است ـ آشکار نسازند و اطراف، روسري­هاي خود را بر سينه خود افکنند (تا گردن و سينه با آن پوشيده شود) و زينت خود را آشکار نسازند مگر براي شوهرانشان و ساير افراد محرمشان...)

آثار و فوائد حجاب

1. حجاب و نقش آن در سلامت اجتماع و آرامش رواني:

رعايت حجاب در سلامت و پاکي اجتماع مؤثر است، به علت تأثير زياد آن در استحکام خانواده به عنوان پايه و اساس اجتماع و نيز تأثير آن در ساختن فرزندان با تربيت صحيح و پاک نگه داشتن محيط اجتماع از عوامل تحريک­آميز حيواني.

2. حجاب و نقش آن در مسئوليت‌هاي اجتماعي:

امام خميني ـ قدس سره، در مورد نقش زنان در انقلاب اسلامي مطالب مهمي بيان کرده‌اند که از آن جمله خطاب به آنان چنين مي‌فرمايد: «نقش شما زنان در اين نهضت، از مردها بيش­تر بوده» نيز مي‌فرمايد: «همان­طور که مردها وارد ميدان بودند، بانوان محترم هم وارد بودند، بلکه زحمات اين­ها بيش­تر از مردها بود.»

3. خروج از لشکريان دشمن و ايمني از عذاب الهي و کسب ثواب اخروي:

شيطان از روابط زن و مرد براي به گناه انداختن، استفاده مي‌کند لذا بدحجابي و بي‌حجابي و نيز عدم رعايت اصول شرعي در روابط با نامحرم، شخص را در معرض خشم خدا قرار مي‌دهد.

4. پوشش اسلامي و حفظ نسل از خطر سقوط:

يکي از آثار بي‌حجابي، بي‌بند و باري و روابط نامشروع در ابعاد وسيع است چنانکه در دنياي غرب، به خوبي ديده مي‌شود و آثار نکبت‌بار روابط نامشروع برکسي پوشيده نيست، يکي از آثار، آلوده شدن نسل و به دنبال آن سقط جنين و تولد فرزندان نامشروع و غيرقانوني است که متأسفانه بر اثر عدم رعايت عفّت و پوشش اسلامي، اين آثار روز به روز بيش­تر مي‌شود و آمار نشان مي‌دهد که اين موضوع در کشور‌هايي که پوشش اسلامي رعايت نمي‌شود، به مراتب بيش­تر از جاهايي است که پوشش اسلامي رعايت مي‌شود.

5. مبارزه با نفس:

ميل به خودنمايي و جلوه‌گري به مصالحي در سرشت زن، نهفته است که بايد در مسير درست و هدفي والا به کار گرفته شود. چرا که هيچ گرايشي بدون جهت در جان انسان به وديعت نهاده نشده است. اما اگر اين گرايش، مرزي نداشته باشد و همه جا نمود داشته باشد، فساد آفرين است.

راه­هاي مبارزه با بدحجابي و بي‌حجابي

1. تقويت ايمان و اعتقاد:

اين جملۀ حضرت علي(ع) که فرموده­اند: «المرد بايمانه والمؤمن بعمله» نشان­گر آن است که باورها و ايمان­هاي راسخ عالي‌ترين نقش را در کيفيت زندگاني انسان ايفا مي‌کنند.

2. احياء فرهنگ اصيل اسلامي:

احياء ارزش­هاي اصيل اسلامي و فراخواني زن مسلمان به تعقّل و دريافتن ارزش­ها و آفريدن روح تعهّد و تعهّد نسبت به اين­ها نقش مهمي در اين زمينه خواهد داشت و زن مؤمن بايد به آن­چه اسلام به عنوان ارزش بدان مي‌نگرد، باور داشته باشد و بداند که عظمت و شخصيت او در گرو روح بلند، انديشه والا، قلب پاک و جان پيراسته از آلودگي است که او را به روشي انساني و منشي اسلامي فرا خواهد خواند و بداند تن آرايه بسته و ظاهر فريبنده، هرگز نمايش­گر شخصيت او نيست.

3. شناساندن الگوهاي والا:

کلامي از امام صادق(ع) تأمل برانگيز و قابل توجه است که به زنان دوستي آل علي(ع) را الهام کنيد و به همين مسائل اندک رهايشان کنيد زن اگر حبّ علي را فراگرفت و او را راهبر شناخت و خاندان او را به عنوان الگو پذيرفت و بر راهي رفت که اهل بيت(ع) رفته‌اند و آنان را سرمشق قرار داد، رويين­تن مي‌شود و حضورش در جامعه، دلهره­آفرين نخواهد بود.


سارا حقي- كارشناس امور فرهنگي تبليغات اسلامي

فلسفه شكل‌گيري زبان ديني

روزگاري فلسفه دين به معناي تفكر فلسفي درباره دين و دفاع عقلاني از اعتقادات ديني تلقي مي شد ؛ بدين معنا ، فلسفه دين ادامه دهنده نقش و كاركرد « الهيات طبيعي » شناخته مي شد كه غايت آن اثبات وجود خدا از طريق بـراهين عقلي بود . ولي در عصر ما فلسفه دين در معنـاي خـاص خودش يعني تفكـر فلسفي دربـاره دين به كار مي‌رود . فلسفه ي دين ، مفاهيم ديني ، نظام هاي اعتقادي ، پديدارهاي اصلي تجربه ديني و مراسم عبادي و ... را آزادانه و به دور از جانبداري مورد مطالعه قرار مي دهد .

فلسفه دين مسايل و مـوارد متعددي را مورد بحث قرار مي دهد كه يكي از آن مباحث ، زبان ديني ، مكانيزم فهم و تحليل آن مي باشد .

پيدايش بحث زبان ديني

در متـون ديني انحاي مختلفي از بيانات به كار گرفته شده است ؛ مثلاً در اين متون نقل قول هاي تاريخي ، بيانات موعظه اي و پند آميز ، گـزاره هاي كلامي ، دعـا ، تمجيد و ستـايش ، شكرگـزاري و اعتـراف و ... به چشم مي خورد ( و اين از ويـژگي هاي بسياري از كتب مقدس است كه در هر صفحه از آنها ، بر خلاف كتاب هاي علمي و فلسفي ، مطـالب متنوع و گوناگـوني ديده مي شود . ) ؛ ولي آن چه در بحث زبان ديني بيشتر نظـر فيلسوفان دين را به خود جلب كرده و محل نـزاع و جنجال گرديده است ، « گـزاره هاي كلامي »[1]

( الهياتي ) در باب وجود ، سرشت و اعمال موجودي شخصي و فوق طبيعي است . و لذا بحث فيلسوفان درباره زبان ديني بيشتر به همين بخش خاص از گزاره هاي ديني منحصر شده است .

علل و عوامل مطرح شدن بحث زبان ديني

چه علل و عواملي باعث شد كه چنين بحثي بين متكلمين مطرح شود ؟ به عبارت ديگر ، متكلمان و فلاسفه دين با چه مشكلاتي رو به رو بوده اند تا موجب شد به اين بحث كشيده شوند ؟ مگر زبان ديني چه ويژگي خاصي يا مشكل خاصي را دربرداشت كه براي آن مشكل ، چنين مباحثي پديد آمد ؟

به نظـر مي رسد مشكلات ، علل و عوامل ذيل دست به دست هم داد تا چنين بحثي به نـام « زبان دين » شكل گرفت : [2]

1- مشكل معنا شناختي صفات الهي :

اكثر فيلسوفاني كه به مسائل مربوط به زبان ديني مي پردازند ، ابتدا محمول گزاره هاي كلامي را مورد بحث قرار

مي‌دهند . شايد به نظر بيايد كه بايد قبل از پرداخت به اوصاف ، به موضوع چنين گزاره هايي بپردازيم . ولي در واقع راه ديگري وجود ندارد، چون تا ما اين اوصاف را به درستي نشناسيم ، نمي توانيم موضوع را مستقلاً و بدون واسطه شناسايي كنيم .

پس براي درك مفهوم خدا بايد آن را از طريق يك وصف مانند « كسي كه جهان را خلق كرده است » ، درك نماييم . لذا ابتدا ، معناي وصفِ « خالقيّت » را به درستي بشناسيم تا به فهم معناي موضوع نايل شويم .

لذا در متون مقدس ديني اوصاف زيادي را به خداوند نسبت مي دهيم كه پاره اي از اين اوصاف ، اختصاص به خداوند داشته و غير مشترك هستند ولي برخي ديگر ، اوصاف مشترك بين انسان و خدا مي باشند ( مانند وصف ديدن ، شنيدن ، علم و ... ) .

از سوي ديگر ، يكي از باورهاي بنيادين ديني كه به وسيله متون ديني هم تأييد شده ؛ اين است كه خداوند هيچ شباهتي با ساير اشياء و پديده ها ندارد و لذا نمي توان او را به هيچ مخلوقي تشبيه نمود . از طرفي مي دانيم كه معناي ديگري براي اين اوصاف ، غير از معاني روزمره و انساني كه مستلزم امكان و احتياج است ؛ سراغ نداريم كه موجب شناخت و معرفت ما در فهم و معاني اوصاف خداوند گردد .

اين مشكل سبب پيدايش اين سؤال شد كه اوصافي از قبيل سميع ، بصير ، عليم و ... چه معنايي دارند ؟ اگر ما اين اوصاف را بر معاني و محدود ننماييم پس معناي اينها چيست ؟

در پاسخ به اين سؤال ، جواب هاي متعددي مطرح شد، كه برخي از آنها عبارتند از:

- راه تعطيل را پيش گرفتند .

- عده اي مانند ابن ميمون راه حل سلبي صفات را مطرح نموده و به عنوان مثال وقتي در صفات ايجابي مي گوييم « خدا عالم است » به معناي سلبي برگردانده و معنا نموده اند كه « خدا جاهل نيست » .

- عده اي راه حل تشبيه ( انسان وار انگاري ) را مطرح كردند .

- عده اي راه حل ميانه اي بين اشتراك معنوي و لفظي را پيشنهاد كردند .

- گـروهي نيز از راه تمسك به مجـازي بودن يا نمادين بودن معنـاي اين اوصـاف كوشيدند مشكل را حل كنند .

2- مشكل تهافت هاي دروني متون ديني :

در متون ديني اعتقاد بر اين است كه در كلام خداوند هيچ گونه تناقض گويي يا تعارض واقعي وجود ندارد ؛ ولي در كتاب هاي ديني ما به يك سلسله تعارض هايي بين بخش هاي مختلف اين متون برخورد مي كنيم ؛ كه اگر بخواهيم آن اعتقاد پيشين دست نخورده باقي بماند ، چاره اي نيست جز اين كه اثبات نماييم اين تعارض ها ظاهري بوده و در متن واقع آن دو آيه يا روايت به ظاهر متفاوتي هستند ولي در واقع تعارض و تهافتي با هم ندارند .

اگر چنين گفتارهاي به ظاهر متعارضي در كلام انساني ديده شود ؛ راه چاره مشخص است ولي در كلام الهي و وحي كه مصون از خطا هست چه بايد كرد ؟

اين جاست كه اين سؤالات مطرح مي شوند كه آيا در اينجا مي‌توان مجاز گفت ؟ آيا در متون ديني كنايه ، استعاره و تمثيل وجود دارد ؟ آيا كلام الهي تأويل پذير است ؟ آيا مي توان پاره اي از گفته هاي ديني را سمبليك دانست ؟

3- مشكل تعارض علم و دين و تلاش براي حل آن از طريق راه حل هاي زباني :

انگيـزه سوم براي طـرح بحث زبان ديني ، تعارض هايي بود كه بين پاره اي از نصوص و ظواهر كتاب مقدس ، با داده هاي علـوم طبيعي و انساني به چشم مي خورد . اين تعـارض بين علم و دين در سه جنبه قابل تصور است :

1) تعارض بين پيش فرض هاي علمي و ديني ؛

2) تعارض بين كشفيات علمي و ظواهر يا نصوص ديني ؛

3) تعارض بين لوازم رواني كشفيات علمي با جزميات ديني.

در اينجا آنچه باعث عطف توجه به بحث زبان ديني شد ، تعارض نوع دوم بود. به عنوان مثال ، كشفيات داروين در مورد زيست شناسي به نظر مي آمد كه بسياري از « ظواهر كتاب مقدس » در مورد خلقت دفعي آدم را مورد سؤال و ترديد جدي قرار داد . ايان باربور در كتاب « علم و دين » فصل چهارم در بحث معارضه با كتاب مقدس چنين مي‌گويد:

‹‹ از نظـر نص گرايان ، يعني كساني كه به ظاهر آيات كتاب مقدس تمسك مي كردند هيچ نوع سازش با تكامل امكان نداشت . سفر تكوين ، آفرينش انواع را به همين هيأت كنوني كه دفعةً واحدةً انجام گرفته ، شرح مي دهد ... نظر فيليپ گوس اين بود كه خداوند به همه آن سنگواره ها ، نقشي دو پهلو و غلط انداز داده تا ايمان انسان را بيازمايد . دو قرن پيش اسقف اعظم اوشر ، از روي سن اعقاب آدم محاسبه كرده بود كه آفرينش مي بايست در 4004 سال پيش از ميلاد مسيح رخ داده باشد . ديگران خاطر نشان مي كردند كه « تكامل صرفاً يك نظريه است نه يك امر واقعي » و در هر حال ، به اثبات نرسيده است ؛ ولي بسياري هم بودند كه بر داشتشان از كتاب مقدس اجازه قبول تكامل را مي داد . بسياري بين آرا و عقايد ديني سفر تكوين و هيأت قديم كه محمل آن عقايد واقع مي شد فرق مي نهادند . اينان روايت كتاب مقدس را « شاعرانه و كنايي » به معناي اذعان به اتكاي جهان به خداوند مي گرفتند ... نوانديشان از اين نيز فراتر رفته و كتاب مقدس را سراسر يك سند و ساخته بشري مي دانستند ... ›› .[3]

بنابراين ، يكي از علل روي آوردن متكلمان مسيحي به بحث زبان ديني ، فرار از مخمصه تعارض كتاب مقدس با داده هاي علمي بود . برخي متكلمين مسيحي اعلام كردند كتاب مقدس در بيان اين مطالب ( خلقت انسان و خلقت آفرينش و ... ) از زبان سمبليك استفاده نموده و مقصود از خلقت شش روزه آسمان و زمين خلقت تدريجي آنها مي‌باشد .[4] در مجموع براي حل مشكل تعـارض علم و دين راه حل هاي مختلفي عرضه شد ؛ كه به قرار ذيل مي‌باشند :

1) راه حل « تفكيك بين قلمرو علم و دين » ؛

2) راه حل « ابزار انگاري در علم » ( علم به عنوان افسانه اي مفيد ) ؛

3) راه حل « ابزار انگاري در دين » ( دين به عنوان ابزاري براي تحكيم اخلاق ، اخلاق اجتماعي و ... ) ؛

4) راه حل « تفكيك بين زبان دين و زبان علم » به عنوان بازي هاي زباني متنوع ؛

5) راه حل « تفكيك تجربه ديني از تعبير بشري » ؛

6) راه حل « راه ظني دانستن علوم بشري » ؛

7) راه حل « سيّال كردن معرفت ديني و تفكيك آن از دين » ؛

8) راه حل « عرفي دانستن يا سمبليك انگاشتن زبان ديني » ؛

9) راه حل « تأويل دين » .

همانگونه كه ملاحظه شد ؛ بسياري از اين راه حل ها ( 4 ، 5 ، 7 ، 8 ، 9 ) راه حل هاي زباني بوده كه در نتيجه بحث تعارض علم و دين مطرح شده اند .

بنابراين ، يكي از علل و انگيزه هاي طرح بحث زبان دين ، پيدايش مشكل تعارض علم و دين بود .

4 ) پيدايش و رشد مكاتب فلسفي معارض :

الف ) پوزيتيويسم منطقي :

نهضت پوزيتيويسم منطقي كه از حدود سال هاي 1930 آغاز گرديد تا اندازه اي احياي سنت اصالت تجربه اي بود كه سر رشته آن به ديويد هيوم باز مي گشت .

در نوشته هاي اصحاب حلقه ويـن در دهه 1930 و در اثـر معروف و مـردم پسند ا.ج.آير به نام « زبان ، حقيقت و منطق »[5] منطق مفاوضه علمي ، قرار و قاعده اصلي تمام قضايا تلقي شد . طبق اصل تحقيق پذيري « هر سخني

كه راهي تجربي براي تعيين صدق آن وجود داشته باشد ، معنادار و در غير اين صورت بي معنا است » ؛ به عبارت ديگر ، « معناي يك گزاره همانا در روش به اثبات رساندن آن گـزاره نهفته است » . حلقه ويـن اين اصل تحقيق پذيري را به عنوان ملاك و معياري عـام براي « تشخيص قضاياي معنادار از قضاياي بي معنا » مطـرح نمود . بر طبق اين معيار ، عبارت هاي معنادار دو دسته بيش نيستند :

الف _ تئـوري ها و قـوانين علمي حاكي از جهان خـارج ، كه از طـريق تجربه مي توان صدق و كذب آنها را نشان داد؛

ب _ جملات تحليلي يا همان گوييهاي رياضي و منطقي .

البته كسي منكر اين نبود كه جملات علاوه بر معناي اخباري و توصيفي ، معناي امري و انفعالي هم مي توانند داشته باشند ( مانند جملات امري و استفهامي ) ولي صرف نظر از اينها ، اگر جمله اي بخواهد معناي ادراكي اخباري (حقيقي) داشته باشد ، بايد حاكي از عبارتي باشد كه اثبات صدق و كذبش و يا احتمال صدق و كذبش ، با استناد به مشاهداتي حسي اگر نه عملاً ، دست كم عقلاً ميسّر باشد .

بر طبق اين اصل و با اعمـال اين ضابطه ، بايد كثيـري از جملات فلسفه سنتي را بي معنـا بدانيم . لذا ، اينـان به تبع ويتگنشتاين در « رساله منطقي فلسفي »[6] بر آن شدند كه اغلب عبارات موجود در فلسفه سنتي نه تنها باطل ، بلكه ياوه اند .

ب ) فلسفه تحليل زباني :

ويتگنشتاين در دو مرحله از فلسفه خودش ، دو رأي كاملاً متفاوت درباره « زبان و ماهيت و نقش آن » ابراز داشته و يكي از نقاط اختلاف دو فلسفه او ، همين اختلافي است كه در دو نوشته او يعني « رساله منطقي فلسفي » و «تحقيقات فلسفي » درباره ماهيت و كار زبان به چشم مي خورد .

در تلقي اول ، ويتگنشتاين زبان را ابزاري مي داند كه با آن ، واقع نمايانده مي شود و تصويري از واقعيت امور است و ميان خود تصوير ( كلام ) و آنچه به تصوير در آمده ، شباهتي در تركيب هست ؛ يعني صورتِ كلام ، عين صورتِ واقعيت است و اگر تركيب ، منحرف يا مختل شود نتيجه مهمل خواهد بود ؛ به عبارت ديگر ، اداي جملات با معنا ، فقط وقتي ممكن است كه صورت كلام مطابق با تركيب واقعيت باشد .

در اين تلقي ، كلام مـركب از جملات است و جملاتي كه واقعيت في نفسه ( وضع امـور ) را تصـوير مي كنند «جملات بدوي » هستند . افسوس كه ويتگنشتاين هيچ مثال واقعي‌اي از قضيه بدوي عرضه نكرد !

ويتگنشتاين در مـرحله دوم حيات فلسفي خـويش در كتاب « تحقيقات فلسفي » نظـريه ي « تصويري زبان » را ردّ نمود و به جاي آن نظـريه « بازي هاي زباني » خود را مطـرح كرد . مقصود ويتگنشتاين از به كار بردن تعبيـر «بازي» تبيين هر چه بهتر ماهيت زبان و تنوع در كاركردهاي آن در زندگي اجتماعي انسان است .

زبان در اين ديدگاه عبارت است از : « بازي هاي لغوي خاصي كه براي توصيف ، گزارش ، تحريك ، تمسخر و صدها كار ديگر نيز به كار مي روند» و ما بيشتر بايد در پي يافتن كاركردهاي خاص هر زباني باشيم و لذا ، در فلسفه دوم ويتگنشتاين اين شعار به طـور جدي مطرح مي شد كه ، « از معناي يك سخن سؤال نكنيد ، ببينيد كاربرد آن چيست؟».

توجهات ويتگنشتاين به كـاربردهاي مختلف زبـان و تنوعات آن ، سبب تفكيك زبان هاي علـم و دين، فلسفه و ... از يكديگر شد ، بعدها تحليلگران زباني وظيفه و رسالت اصلي زبان علمي را توصيف پديدارهاي تجربي دانسته و از « انواع وظايف زبان ديني » توصيف هاي دقيقي عرضه كردند .

به هر حال ، پيدايش فلسفه تحليل زباني بوسيله ويتگنشتاين سبب عطف توجه به ماهيت زبان و كاركردهاي مختلف آن به طور عام و زبان دين و كاركردهايش به طور خاص شد . پس از ويتگنشتاين ، ديدگاه هاي او را فيلسوفاني چون فيليپس ، جان هيك ، آلستون و ديگران نقد و بررسي و تكميل كرده اند .

نتيجه گيري :

در مجموع آشكار مي شود علل و عوامل چهارگانه ذيل سبب پيدايش بحث زبان دين شده اند :

1- مشكل معنا شناختي صفات مشترك بين انسان و خدا ؛

2- مشكل تهافت هاي دروني متون ديني ؛

3- مشكل تعارض علم و دين وعقل و دين ؛

4 - پيدايش و رشد مكاتب فلسفي .

پي نوشت:

[1] . گزاره كلامي ، گزاره اي است كه موضوع آن خدا و محمول آن يكي از اوصاف او ؛ مانند عامليّت ، خالصيّت و .... است .

[2] . مصطفي ملكيان ، جزوه زبان ديني ، جلد اول ، ص 15 .

[3] . ايان بابور ، علم و دين ، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي ( نشر دانشگاهي ، 1362 ) ، فصل 4 ، ص 120 و 121 .

[4] . همان منبع ، ص 151 .

[5] . الف.ج .آير ، زبان ، حقيقت و منطق ، منوچهر بزرگمهر ، ( انتشارات دانشگاه صنعتي شريف ، 1362 )

[6]. لود ويك ويتگنشتاين ، رساله منطقي فلسفي ، ترجمه دكتر مير شمس الدين اديب سلطاني ، مؤسسه انتشارات امير كبير ، 1371 .

سازمان تبلیغات اسلامی

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

پیامبر اعظم در انجیل



پريقليطوس يا پارقليطا «پارقليطا» کلمه‏اى است سريانى از اصل يونانى «پريقليطوس» که به معنى بسيار ستوده و پسنديده است و ترجمه عربى آن محمد يا احمد مى‏باشد. ولى در انجيلهايى که بعد از اسلام نگارش يافته «پارقليطا» را مشتق از کلمه «پاراقليطوس» دانسته‏اند که به معناى «تسلى دهنده» مى‏باشد. محمود بن الشريف مى‏نويسد: ان الاربعة الذين کتبوا الاناجيل قد اتفقوا على ان عيسى (ع) قال للحواريون حين رفع الى السماء: انا ذاهب الى ابى و ابيکم و الهى و الهکم و ابشرکم بنبى يأتى من بعدى اسمه الپارقليط و هذا الاسم هو باللسان اليونانى و تفسيره بالعربية محمد (ص) قال الله فى کتاب العزيز: و مبشرا برسول يأتى من بعدى اسمه احمد. يعنى، به اتفاق همه کسانى که انجيلهاى چهارگانه را نوشته‏اند، حضرت عيسى (ع) موقعى که به آسمان مى‏رفت به حواريون گفت: من به سوى پدر و خدايم و پدر شما و خدايتان مى‏روم و شما را به پيغمبرى بشارت مى‏دهم که بعد از من مى‏آيد که نام او «پارقليط» است و اين اسمى است يونانى و معنى آن به عربى محمد (ص) مى‏باشد (و اين اشاره به همان گفته قرآن مجيد است که از قول عيساى مسيح) گويد: بشارت مى‏دهم شما را به پيامبر بعد از خودم که نام او احمد است. در انجيلهاى فارسى کنونى نيز کلمه «پارقليطا» را از «پارقليطوس» گرفته و به معنى «تسلى دهنده» بکار برده‏اند: در فصل 14 انجيل يوحنا آمده است: «اگر مرا دوست داريد احکام مرا نگاه داريد و من از پدر سؤال مى‏کنم، و «تسلى دهنده»«پارقليطا» ديگر به شما عطا خواهد کرد تا هميشه با شما بماند... اين سخنان را به شما گفتم وقتى با شما بودم ليکن «تسلى دهنده» يعنى روح القدس که پدر او را به اسم من مى‏فرستد او همه چيز را به شما تعليم خواهد داد، و آنچه به شما گفتم به ياد شما خواهد آورد.» «و من به شما راست مى‏گويم که رفتن من براى شما مفيد است زيرا اگر نروم «تسلى دهنده» نزد شما نخواهد آمد.» «ليکن چون «تسلى دهنده» که او را از جانب پدر نزد شما مى‏فرستم آيد يعنى روح راستى که از پدر صادر مى‏گردد، او بر من شهادت خواهد داد» گرچه مفسرين انجيل پافشارى کرده‏اند که بگويند مقصود از «پارقليطا»«روح القدس» است ولى با اندک تأمل و تحليل در آيات گذشته و علامات و امتيازاتى که براى شخص مورد بشارت ذکر کرده‏اند روشن و مبرهن مى‏شود که تطبيق «پارقليطا» ى موعود با «روح القدس» از جهاتى چند غير قابل قبول و امکان‏ناپذير است. زيرا آيات گذشته بشارت از ظهور کسى پس از حضرت عيسى (ع) مى‏دهد که: 1 ـ آمدنش مشروط و منوط به رفتن مسيح بوده و شخصيت عظيم روحانى او به اندازه‏اى از مسيح برتر و والاتر است که رفتن عيسى (ع) به منظور ظهور و تابش آن خورشيد فروزان براى بشريت بسى سودمند و مفيد بوده است. 2 ـ او «پارقليطا» ى ديگرى است که براى هميشه و تا انقراض جهان شخصيت و آيينش بر بشريت حکومت کند. 3 ـ وى درباره مسيح شهادت داده او را تصديق خواهد کرد. 4 ـ «پارقليطا» آيين مسيح را تکميل و ناگفته‏هاى او را بيان خواهد کرد و آن حضرت را جلال و شکوه خواهد بخشيد و... بنابراين، اگر بنا باشد که پارقليطاى موعود «روح القدس» باشد از لحاظ آنکه حضرت مسيح آمدن او را مشروط به رفتن خود کرده و بودنش را در عصر خود ممتنع دانسته است، نبوت آن بزرگ مرد آسمانى محال خواهد بود. زيرا که «روح القدس» حامل وحى و واسطه بين حضرت اقدس الهى و انبياى خداست که در طول بعثت پيغمبران اولى العزم با آنان مصاحبت و ملازمت داشته است و نيز چون رفتن خويش را به منظور آمدن وى مفيد خوانده و در نتيجه پارقليطا را بزرگتر از خود معرفى کرده است. اگر بنا باشد که پارقليطا «روح القدس» باشد لازم آيد که فرشته حامل وحى که در حکم نامه‏رسان انبياى الهى است مقام و منزلتش از آنان فراتر و برتر باشد . از مجموع آنچه پيرامون بشارات و آيات گذشته نگارش يافت براى محققان روشن مى‏شود که فرد مورد بشارت پيغمبرى است پس از حضرت مسيح که از وى بزرگتر و تکميل کننده شريعت و تصديق کننده شخص او و کتاب اوست که داراى رياست و زعامت روحانى ابدى بشريت بوده و موجب جلال و عظمت مسيح گردد. يعنى ساحت قدس آن حضرت را از شوائب نقص و گناه مبرا سازد. به هر حال، وقتى علما و دانشمندان مسيحى بخواهند با تغيير اين کلمات متون صحيحه اناجيل را مخفى داشته و بدين وسيله بشارت ظهور پيامبر اسلام را ناديده انگارند، قرآن مجيد متکفل بيان آنها خواهد بود: «يا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا يبين لکم کثيرا مما کنتم تخفون من الکتاب و يعفو عن کثير. قد جائکم من الله نور و کتاب مبين. يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم» . اى اهل کتاب! فرستاده ما (محمد (ص)) به سوى شما آمد و بسيارى از حقايق آسمانى را که شما کتمان کرديد روشن مى‏سازد و از بسيارى (که فعلا مورد نياز نيست) صرف نظر مى‏کند . به راستى از طرف خدا نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمده است. خداوند به برکت آن، پيروان رضايت خود را به راههاى سلامت هدايت مى‏کند و به اذن خويش از تاريکيها به سوى روشنايى مى‏برد و آنها را براه راست رهبرى مى‏کند.
منبع: مجله مشکوة، شماره 22

خطبه شقشقیه


غصب خلافت ودلیل شکیبایی امام(ع)
آگاه باشید که ! به خدا سوگند ابابکر جامعه خلافت را بر تن کرددر حالی که می دانست که جایگاه من در حکومت اسلامی چون محور سنگهای آسیاب است.(که بدون آن آسیاب حرکت نمی کند)او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است ومرغان دور پرواز اندیشه هابه بلندی ارزش من نتوانند پرواز کرد.پس من ردای خلافت رها کردهو دامن جمع نموده از ان کناره گیری کردم که در این اندیشه ها بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم.یا در این محیط خفقان زا وتاریکی که به وجود اوردند.صبر پیشه سازم.که پیران را فرسوده.جوانان را پیرومردان با ایمان راتا قیامت وملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد .پس از ارزیابی درست صبر وبردباری را خردمندانه تردیدم.پس صبر کردمدر حالی که گویا خار در چشم واستخوان در گلوی من مانده است وبا دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند!بازی ابابکر با خلافت تا اینکه خلیفه اول به راه خود رفت و خلافت را به خطاب سپرد( سپس امام شعری را از اعشی عنوان کرد )مرا با برادر جابرحیان چه شباهتی است من همه روز را در گرمای سوزان کار کردم واو راحت و آسوده در خانه بود!!شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند.چگونه در هنگام مرگ خلافت راب به عقد دیگری در آورد؟هر دو شتر خلافت سخت دو شیدندواز حاصل آن بهرمند شدند.عمر وماجرای خلافت سرانجام اولی رابه راهی در آوردوبه دست(عمر) سپرد.که مجموعه ای از خشونت.سختگیری.اشتباه وپوزش طلبی بود.زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است.اگر عنان محکم کشد. پرده های بینی حیوان پاره می شود.واگر آزاد گذارد.در پرتگاه سقوط می کند سوگند به خدا مردم در حکومت دومی.در ناراحتی ورنج مهمی گرفتار آمده بودند.ودچار دوروبیها واعتراضها شدند.ومن در این مدت طولانی محنت زا.وعذاب آور چارهای جز شکیبایی نداشتم. تا آنکه روزگار عمر هم سپری شد.شورا عمر وخلافت عثمان: سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان می با شم!!پناه به خدا از این شورا1.در کدام زمان من با اعضاء شورا برابر بودم؟ ناچار بازهم کوتاه آمدم.وبا آنان هماهنگ گردیدم.یکی از آنها با کینهای که از من داشت روی برتافت ودیگری دامادش را بر حقیقت برتری داد وآن دونفر دیگر که زشت است آوردن نامشان شکوه از خلافت عثمان تا آنکه سومی به خلافت رسید.دو پهلویش از پر خوری باد کرده.همواره بین آشپزخانه ودستشویی سرگردان بود. وخویشاوندان پدری او از بنی امیه بپا خاستند.وهمراه او بیت المال را خوردندو بر باد دادند.چون شتری گرسنه که به جان گیاه بهاری بیافتد.عپمان انقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد واعمال او مردم را بر انگیخت.و شکم بارگی او نابودش ساخت.
بیعت عمومی مردم باامیر المومنین(ع): فراوانی مردمچون یالهای پر پشت کفتاربود.از هر طرف مرا احاطه کردند.تا آنکه نزدیک بود حسن وحسین(ع) لگدمال گردند.وردای من از دو طرف پاره شدمردم چون گله های انبوه گوسفند مرا در میان گرفتنداما آنگاه که بپا خواستم وحکومت را بدست گرفتم.جمعی پیمان شکستند وگروهی از اطاعت من سر باز زده از دین خارج شدند وبرخی از اطاعت حق سر برتافتند.گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید: سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی وفساد در زمین نباشند وآینده از آن پرهیز کاران است)آری!به خدا خوب آن را شنیده وحفظ کرده بودنداما دنیا در دیده آنها زیبا نمود.وزیور آن چشمهایشان را خیره کرد.مسوولیتهایاجتماعی سوگند به خدایی که دانه را شکافتوجان را آفرید.اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود.ویاران حجت را بر من تمام نمی کردند.واگر خداونداز علماء عهد وپیماننگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگرانو گرسنگی مظلومان سکوت نکنند. مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته.رها می نمودموآخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم.آنگاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی گوسفندی بی ارزشتر است(گفتند: در این جا مردی از اهالی عرا ق بلند شد ونامهای به دست امام(ع)داد وامام آن را مطالعه می فرمود.گفته شد مسائلی در آن بود که می بایست جواب می دادوقتی خواندن نامه به پایان رسید.ابن عباس گفت یا امیر المومنین!چه خوب بود سخن را از همان جا که قطع شد آغاز می کردید؟امام(ع)فرمد:هرگز:ای پسر عباس شعله ای از آتش دل بود زبانه کشید وفرو نشست(ابن عباس میگوید.به خداسوگند!بر هیچ گفتاری مانند قطع شدن سخن امام(ع) اینگونه اندوهناک نشدم.که امام نتوانست تا آنجاکه دوست دارد به سخن ادمه دهد)
(نهج البلاغه.خطبه3.معروف به خطبه شقشقیه درد ودل های امام علی(ع)از ماجرای سقفیه وغصب خلافت)

شیعیان علی(ع) در زبان پیامبر(ص)


چنان که در طول تاریخ مشخص وواضح است که رسول الله پیوسته به شیعیان امام علی(ع) بشارت بهشت ورستکاری داده است.بری اثبات این حقیقت چندین حدیث معتبر از کتاب های اهل سنت آمده که برای نمونه به برخی از آنها اشاره می شود که برادارن اهل سنت ما بدانند ما اگر پیروی از علی وآل علی می کنیم به دستور تخلف ناپذیر پیامبر.که در کتاب اهل سنت وارد شده عمل مینمایم.واگر آنان هم به دنبال رستگاری هستند تعصب را کنار بگذارند وبا عقل ومنطق که سنت واقعی رسول الله هست عمل کنند.
حدیث1-رسول خدا(ص) می فرماید:تو وشیعیانت بر حوض من وارد می شوید در حالی که سیراب وشادکام ورو سفید هستیدوهمانا دشمنانت برحوض من وارد می شونددر حالی که تشنه لب واندوهگین اند.(1)
حدیث2-ام سلمه نقل می کند که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود:یاعلی.تو ویارانت در بهشت هستید.تو وشیعیانت در بهشت هستید.(2)
حدیث3-رسول خدا(ص)فرمود:اگر تمام آفریدگان بر ولایت تو اجتماع می کردند.خداوند هرگز جهنم را نمی آفریدوهمانا تو وشیعیانت.رستگاران روز رستاخیز هستید(3).
حدیث4-بهترین مردم تو وشیعیانت هستند.همانا تو وشیعیانت در روز قیامت محشور می شویددر حالی که از خداوند راضی هستید وخداوند از شما راضی خواهد بود.(4)
حدیث5-رسول خدا(ص) فرمودند:یاعلی نخستین چهار نفری که وارد بهشت می شوند.من وتو وحسن وحسین هستیم وسپس ذریه ما وپس از آنهاهمسران ما هستندو شیعیان در طرف راست وچپ ما قرار دارند.(5)
حدیث6-پیامبر خدا(ص)فرمود:من اصل درختم وفاطمه فرعش وعلی لقاحش وحسن وحسین میوه هایش وشیعیانمان برگهای آن درخت اند.(6)
حدیث7-رسول خدا(ص) فرمود: همانا شیعیانت با سیمائی نورانی برمنبرهائی از نور گردا گرد من(در روز رستاخیز)خواهند بود ومن شفاعتشان خواهم کرد وآنان فردا در بهشت همسایگان من اند.
........................................................................................................................


1-مجمع الزوائد هیثمی-ج9-ص131
2-تاریخ بغداد-ج12-358.مجمع الزوائدهیثمی-ج10-ص21.صواعق المحرقه.ص161
3-احمد بن محمدفقیه طبری در فضایل به اسنادش از ابن عباس نقل کرده
4-تفسیر ابن جریر طبری ج30ص171.صواعق المحرقه ص161.در المنثور سیوطی.ج6ص379
5-تاریخ ابن عساکرج2ص329-332.مجمع الزوائد هیثمیج9ص131.صواعق المحرقه ص161
6-مستدرک الحاکم-ج3ص160.تاریخ ابن عساکر148ح183.فصول المهمه ابن الصباغ-ص27
7-کنز الکراجکی-ج2ص179.کفایه الطالب ص265

زهرا مرضیه(س)- عارف بجنوردی


ای روی تو سرسبزی گلزار امامت

گلدسته عصمت شجر باغ کرامت

مرضیه لقب شافعه روز قیامت

دارند محبان تو در حشر علامت

حب تو همان انرا نقش یست به سیما

وصف تو به قرآن همه جا ذات خدا گفت

اوصاف تو را ختم رسولان به ملا گفت

پیوسته به پیش همه کس در همه جا گفت

از فاطمه بضعه منی به ثنا گفت

وز راتبه ی فاطمه ام ابیها

ای ذات خدا را به وجود تو مباهات

در ذات تو جز ذات الهی همگی مات

حب تو به درگاه خدا اعظم طاعات

ای واسطه ی قرب مطیعین و مطیعات

مصداق قداستمسک بالعروه وثقی

ای نجم فروزنده ی افلاک جلالت

وی گوهر رخشنده ی افلاک عدالت

ای گلبن پر برگ وبر باغ رسالت

درر صدف عز و مه برج اصالت

تعبیر به کوثر زتو کرد ایزد یکتا

ای سیده ی هر دو جهان دخت پیمبر (ص)

ای از همه ی عالمیان بر تر و بهتر

با حیدر (ع) کرار به هر معنی همسر

هستی ی تو با عالم ایجاد برابر

بل ذات تو شد باعث پیدایش اشیاء

ای حقت داده مقامات و کرامات

ذات غرض باشد از ایجاد سماوات

دارم به تو ای کعبه ی حاجات مناجات

دست من و دامان تو یا جده ی سادات

از لطف نگاهی به من غمزده بنما

دائم به ولای تو دلی یکدله دارم

در کعبه ی کویت به صفا هروله دارم

بر مدح ستائیت کنون مشغله دارم

امید پذیرفتن و چشم صله دارم

نومید شدن از در احسان تو حاشا

یا فاطمه الزهرا (س) پز مان شدم الغوث

در نائره ی عشق فروزان شدم الغوث

سرتا بقدم آتش سوزان شدم الغوث

در چاره ی دل مضطر و حیران شم الغوث

دارم دل پر درد و تقاضای مداوا

یا فاطمه الزهرا (س) حاجت بتو دارم

حاجت به صد الحاح و سماجت بتو دارم

درمانده ام امید عنایت بتو دارم

در هر دو جهان چشم شفاعت بتو دارم

ای شاغعه ی محشر صدیقه ی کبرا

یا فاطمه الزهرا (س) انی بک ارجو

محروم نشد از در احسان تو هندو

گیرم که ز هندو بترم آمدم این سو

ای شافعه ی محشر ای بانوی مینو

جز درگه تو نیست امیدم به دگر جا

شعر از مرحوم عارف بجنوردی

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

ام الائمه النقبا بانو ی جزا

مارا کجا به کوی تو ممکن بود وصول

کانجا خیال را نبود قدرت نزول

طول زمان هوای تو از سر برون نکرد

اصلی بود محبت و الاصل لا یزول

گفتم به عقل چاره کنم درد عشق را

غافل از اینکه عشق بود آفت عقول

درویشم و به هیچ قناعت همی کنم

بگذاردم به خویش اگر نفس بوالفضول

چشم امید نیست به هیچ آستان مرا

الا به آستانه ی فرخنده ی بتول (س)

ام الائمه النقبا بانو ی جزا

نور الهدی حبیبه ی حق بضعه ی رسول (ص)

زهرا (س) که ز امر حق پی تعیین جفت او

در شب نمود ذهره به کاخ علی (ع) نزول

صدیقه آنکه کرده پی کسب عز و جاه

روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول

در وصف ذات پاک و کرامات بیحدش

گردیده نطق الکن و حیران بود عقول

باشد (محیط ) شاد ز یمن ولای او

در روز رستخیز که هر کس بود ملول

شعر از محیط قمی

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

فضائل و مناقب حضرت زهرا(س)

فضائل و مناقب حضرت زهرا(س) - انواری از فضائل و مناقب حضرت زهرا - جنگ و صلح با حضرت زهرا مانند جنگ و صلح با دیگر اهل‏بیت


حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها، در مقام ولایت شریك امیرالمؤمنین و حسنین علیهم‏السلام است، و «جنگ و یا صلح با فاطمه و دوستى و دشمنى نسبت به او» عینا همانند «حرب و یا سلم با على و حسنین، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (روایاتى كه در این خصوص نقل گردیده است به شرح زیر است):
زید بن ارقم از رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم چنین روایت مى‏كند: «قال رسول‏اللَّه لعلى و فاطمة والحسن والحسین: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».
«پیامبر اكرم خطاب به على، فاطمه، حسن و حسین فرمود: من، با هر كسى كه با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر كسى كه با شما از در صلح و آشتى درآید، من نیز با او در صلح و صفا خواهم بود».
این روایت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت مى‏فرمود:
«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»،
در موقع دیگر چنین فرماید:
«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»،
و در جاى دیگر مى‏فرماید:
«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»،
یا اینكه مى‏فرماید:
«انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم».
این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، بغوى در مصابیح، خطیب تبریزى (2) در مشكاه المصابیح، جصاص در احكام القرآن، ابن كثیر (3) در البدایه و النهایه، محب الدین طبرى در ذخائر العقبى، ابن اثیر (4) در اسد الغابه، ترمذى (5) در جامع صحیح، ابن‏عساكر در تاریخ شام، ابن ماجه (6) در سنن، ابن‏صباغ در فصول، طبرانى در معجم، و جمعى دیگر از علماى شیعه و سنى نقل كرده‏اند. (7)
زید بن ارقم در روایت دیگرى مى‏گوید:
«كنا مع رسول‏اللَّه و هو فى الحجرة، یوحى الیه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابى‏طالب، و معه فاطمة والحسن والحسین علیهماالسلام، فقعدوا فى ظل حائط ینتظرون رسول‏اللَّه، فلما خرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مكاننا، ثم جاء الینا و هو یظلهم بثوبه ممسكا بطرف الثوب و على ممسك بطرفه الاخر، و هو یقول: اللهم انى احبهم فاحبهم، اللهم انى سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلك ثلاث مرات». (8)
«روزى همراه پیامبر اكرم بودیم كه وحى نازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بودیم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام على بن ابى‏طالب و همراه او فاطمه، حسن و حسین سلام‏اللَّه‏علیهم از راه رسیدند و در سایه‏ى دیوارى بحال انتظار نشستند، تا نزول وحى به پایان رسد و حضرت رسول از حجره بیرون آید. وقتیكه پیامبر اكرم از اطاق خارج گردید، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنین عیلهم‏السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالى كه بجاى خود ایستاده بودیم، دیدیم كه حضرت رسول لباس (عباى) خودش را بر بالاى سر آنان سابیان كرد، با دست مباركش از یكطرف عبا گرفته بود، و طرف دیگرش در دست على بود كه در زیر عبا جاى داشت. آنگاه پیامبر چنین فرمود:
خدایا، من اینان را دوست مى‏دارم پس تو نیز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه با اینان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با این چهار تن بجنگد من نیز با او در جنگ خواهم بود، و این كلمات را سه بار تكرار نمود».
روایت دیگرى به این شرح از ابوبكر نقل شده است كه مى‏گوید:
«رایت رسول‏اللَّه ختم خیمه و هو متكى‏ء على قوس عربیه و فى الخیمه على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: معشر المسلمین، انا سلم لمن سالم اهل الخیمه، حرب لمن حاربهم، ولى لمن والاهم، لایحبهم الا سعید الجد طیب المولد، و لایبغضهم الا شقى الحد ردى‏ء الولاده». (9)
«روزى پیامبر اكرم را دیدم كه خیمه‏اى برپا كرد و بر یك كمان عربى تكیه نمود. در آن خیمه، على و فاطمه و حسن و حسین حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرین فرمود و گفت: اى مسلمانان بدانید، هركسى كه با اینان در صلح و صفا باشد من نیز با او در سلم و آشتى هستم؛ و هركس با اینان به جنگ خیزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار كسى هستم كه اینان را دوست بدارد، دوست نمى‏داردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندى كه از دامانى پاكیزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمى‏داردشان مگر آن شخص بدبختى كه از آلوده دامنى زاییده شده باشد».
این روایت را حافظ طبرى نیز در ریاض النضره ذكر كرده است.
صبیح (1) مى‏گوید:
«كنت بباب النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم فجاء على و فاطمة والحسن والحسین، فجلسوا ناحیة، فخرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم الینا فقال: انكم على خیر، و علیه كساء خیبرى، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم». (10)
«روزى در انتظار پیامبر اكرم بر در خانه‏ى آن حضرت بودم كه على، فاطمه،حسن و حسین از راه رسیدند و در كنارى نشستند. وقتى كه رسول خدا از خانه خارج گردید خطاب به آنان فرمود:
شما پیوسته در خیر هستید؛ و سپس عباى خیبرى خودش را بر سر آنان سایبان كرد و فرمود:
من، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفا باشد من نیز در سلم و آشتى مى‏باشم».
روایت فوق را طبرانى در المعجم الاوسط، جصاص در احكام القرآن، هیثمى در مجمع، ابن‏اثیر در اسدالغابه، ابن حجر در اصابه و عده‏اى دیگر از دانشمندان نقل كرده‏اند.
ابوهریره مى‏گوید:
«نظر النبى الى على و فاطمه والحسن والحسین، فقال: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». (11) «پیامبر اكرم نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسین افكند و سپس فرمود: من، با هركسى كه با شما بجنگد در ستیزم؛ و با هركسى كه با شما در سلم و آشتى باشد من نیز در صلح و صفا هستم».
این حدیث شریف را حاكم در مستدرك، خطیب در تاریخ بغداد، امام حنابله در مسند، هیثمى در مجمع، ابن‏عساكر در تاریخ دمشق، و طبرانى در معجم آورده‏اند. همچنین عده‏اى از دانشمندان شیعه آن را روایت نموده‏اند. (12)
روایاتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسیار جاى تامل، دقت و بررسى دارد، و باید توجه داشت: بشرى كه در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاریش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جمیع اطوار و حالاتش صاحب اختیار، مطاع و مقتداى همه‏ى مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسلیم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستى با پیامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پیامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد؛ تحقیقا اگر در صفات، هم‏ردیف پیامبر نباشد، هرگز این احكام درباره‏ى او جارى نمى‏شود، و به عبارت دیگر فردى كه در ملكات انسانى، در فضائل و مكارم اخلاقى، در صفات نفسانى، و خلاصه در جمیع حالات و شئون بشرى طورى باشد كه هرگز كوچكترین خلافى از او سر نزند، و همه‏ى مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسلیم در برابر او باشند، معقول نیست كه در صفات هم‏ردیف و همتاى پیامبر اكرم نباشد.
بلى، آن انسانى كه هرگز كلمه‏اى، حرفى، حركتى- در هیچ مورد- جز به فرمان و اجازه‏ى خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پیوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقید به امر خدا باشد تنها او شایسته است كه پیامبر اكرم صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستیز با خودش بحساب آورد؛ و كاملا روشن است كه فاطمه‏ى زهرا سلام‏اللَّه‏علیها صاحب آن نفس پاك انسانى، و آنهمه صفات ربانى، یقینا باید در شئون ولایت هم‏ردیف و هم‏درجه و یكسان با پیامبر اكرم، على و حسنین علیهم‏السلام باشد.



1ـ صبیح مولى ام‏سلمه از كسانى است كه علماى عامه وى را در عداد صحابه ذكر كرده‏اند. ( اسدالغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175).
2ـ ابوعبداللَّه ولى الدین محمد بن عبداللَّه عمرى معروف به خطیب تبریزى متوفاى بعد از 737 هجرى. وى از علماى حدیث است و از تحریر كتاب معروف «مشكاه المصابیح»خود در سال 737 هجرى فارغ گردیده است. زركلى تاریخ وفات وى را سال 741 هجرى ثبت نموده است. ( الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفین ج 3/ 437).
3ـ حافظ عمادالدین اسماعیل بن عمر بن كثیر شافعى قیسى دمشقى متوفاى 774 هجرى. ابن حجر عسقلانى در كتاب الدرر الكامه و همچنین در كتاب انباء الغمر از او تجلیل فراوان نموده و ذهبى از وى بعنوان محدثى صاحب فتوا یاد كرده است. ابن حبیب درباره‏ى او مى‏گوید: «ریاست در علم تاریخ و حدیث و تفسیر به او منتهى مى‏گردد». كتاب معروف البدایه و النهایه از جمله آثار معروف اوست. ( الغدیر ج 1/ 126، الدرر الكامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45).
4ـ حافظ عز الدین ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالكریم شیبانى معروف به ابن اثیر جزرى متوفاى 630 هجرى. وى مولف كتاب معروف «الكامل فى التاریخ» و «اسد الغابه»مى‏باشد. ذهبى از وى با عناوینى چون «امام»و «علامه»و «اخبارى»و «ادیب» یاد مى‏نماید و مى‏گوید: «منزل ابن اثیر ماواى طالبان علم بود». ابن خلكان درباره‏ى او مى‏گوید:
«ابن اثیر در حفظ حدیث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاریخ قدما و متاخرین حافظ مى‏باشد». ( الغدیر ج 1/ 119، سیر اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذكره الحفاظ ج 4/ 1399).
5ـ حافظ محمد بن عیسى بن سوره بن موسى بن ضحاك سلمى ترمذى ابوعیسى متوفاى 279 هجرى.
كتاب سنن وى یكى از كتب صحاح سته مى‏باشد و علماى عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. ( ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سیر اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذیب الكمال ج 26/ 250، تهذیب التهذیب ج 9/ 387، البدایه و النهایه ج 11/ 77).
6ـ حافظ ابوعبداللَّه محمد بن یزید ربعى معروف به ابن ماجه قزوینى متوفاى 273 هجرى. وى نویسنده‏ى كتاب «السنن»است كه یكى از صحاح سته محسوب مى‏شود. ابن ماجه در تفسیر و تاریخ نیز تالیف دارد. وى به عراقین ( بصره و كوفه) و بغداد و مكه و شام و مصر و رى مسافرت نموده و محضر مشایخ حدیث را در این بلاد درك كرده است. ابویعلى درباره‏ى او مى‏گوید: «ابن ماجه موثقى بزرگ است و توثیق او مورد اتفاق همگان مى‏باشد، او كسى است كه به وى ( و روایاتش) مى‏توان احتجاج نمود». (سیر اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذكره الحفاظ ج 2/ 636، تهذیب الكمال ج 27/ 40، تهذیب التهذیب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64).
7ـ معجم كبیر طبرانى ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبرانى ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابن‏ماجه ج 52/2، مستدرك حاكم ج 3/ 149، البدایه والنهایة ج 8/ 40، ذخائرالعقبى ص 23، اسدالغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاریخ بغداد ج 7/ 137، تلخیص المستدرك 3/ 149، تاریخ مدینه دمشق ( ط دارالفكر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الریاض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائدالسمطین ج 2/ 38/ ح 372، كفایةالطالب ص 188، 189، كنزالعمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ینابیع‏الموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307.
از جمله مصادر شیعى نیز مى‏توان به كتابهاى امالى طوسى ج 1/ 345، كشف‏الغمه ص 28، 158، بشارة المصطفى ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود.
8ـ شرح نهج‏البلاغه ج 3/ 208 207.
9ـ الریاض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطین ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمى ص 211.
10ـ المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذیب الكمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169.
طبرانى این حدیث را- به همین گونه كه از صبیح در متن آمده- در معجم اوسط نقل كرده و سپس مى‏گوید: سدى این روایت را از قول صبیح به زید بن ارقم نسبت داده است. ( روایت سدى را كه طبرانى به آن اشاره مى‏نماید در این مصادر مى‏توانید ببینید: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، كفایه الطالب ص 188).
11ـ معجم كبیر طبرانى ج 3/ 4/ ح 2621، البدایه و النهایه ج 8/ 40، 223،تاریخ بغداد 7/ 137، تلخیص المستدرك 3/ 149، مستدرك حاكم ج 3/ 149، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابن‏ماجه 1/ 52، كفایةالطالب ص 189، مجمع‏الزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنیل ج 2/ 442، مناقب مغازلى ص 64، تاریخ مدینه دمشق ( ط دار الفكر ) ج 13/ 218، مقتل الحسین خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 90، 91، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، 6/ 216، ینابیع‏الموده ص 261.
12ـ از میان كتب شیعه مى‏توان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.