سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگسایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

سالروز حماسه نه دی ( بيانات رهبری معظم درباره حماسه 9 دی سال88 )



9 دی سال 88
شور حسيني و غيرت اعتقادي ملت ايران را در 9 دي سال 88 به خيابان هاي سراسر كشور كشاند تا با خلق حماسه اي عظيم از حميت مذهبي، ملي و انقلابي بساط چند ماهه فتنه را جمع كنند. پس از اين خروش آرامش بخش مقام معظم رهبري در بيانات عديده شان بارها به اين حركت آگاهانه و به هنگام پرداختند. به دليل اهميت موضوع در نوشتار حاضر بخش هايي از فرمايشات ايشان درخصوص حماسه 9 دي سال 88 انتخاب و تقديم خوانندگان محترم شده است.


* ماندگار در تاريخ
روز نهم دي سال( 88) هم از همين قبيل است. نهم دي با دهم دي فرقي ندارد؛ اين مردمند كه ناگهان با يك حركت - كه آن حركت برخاسته از همان عواملي است كه نوزدهم دي قم را تشكيل داد؛ يعني برخاسته از بصيرت است، از دشمن شناسي است، از وقت شناسي است، از حضور در عرصه مجاهدانه است - روز نهم دي را هم متمايز مي كنند.
مطمئن باشيد كه روز نهم دي سال ( 88) هم در تاريخ ماند؛ اين هم يك روز متمايزي شد. -- اين حركت مردم اهميت مضاعفي داشت؛ كار بزرگي بود.

* دست اشاره الهي
هرچه انسان در اطراف اين قضايا فكر مي كند، دست خداي متعال را، دست قدرت را، روح ولايت را، روح حسين بن علي(عليه السلام) را مي بيند. اين كارها كارهايي نيست كه با اراده امثال ما انجام بگيرد؛ اين كار خداست، اين دست قدرت الهي است؛ همان طور كه امام در يك موقعيت حساسي - كه من بارها اين را نقل كرده ام - به بنده فرمودند: «من در تمام اين مدت، دست قدرت الهي را در پشت اين قضايا ديدم». درست ديد آن مرد نافذ با بصيرت، آن مرد خدا.
در شرايط فتنه، كار دشوارتر است؛ تشخيص دشوارتر است. البته خداي متعال حجت را هميشه تمام مي كند؛ هيچ وقت نمي گذارد مردم از خداي متعال طلبكار باشند و بگويند تو حجت را براي ما تمام نكردي، راهنما نفرستادي، ما از اين جهت گمراه شديم. در قرآن مكرر اين معنا ذكر شده است. دست اشاره الهي همه جا قابل ديدن است؛ منتها چشم باز مي خواهد.

* روز مجاهدت
مهم اين است كه انسان اين مجاهدت را بكند. اين مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداي متعال هم در اين مجاهدت به او كمك مي كند. نوزده دي مردم قم در سال 56 از اين قبيل بود، نهم دي سال ( 88) آحاد مردم كشور - كه حقيقتاً اين حركت ميليوني فوق العاده مردم حركت عظيمي بود - از همين قبيل است و قضاياي گوناگوني كه ما در طول انقلاب از اين چيزها كم نداشتيم. اين مجاهدت، راه را به ما نشان مي دهد.

* سجده شكر
... همان كساني كه از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمني كردند، سنگ زدند، گلوله خالي كردند، تروريسم راه انداختند. سه روز از پيروزي انقلاب در بيست و دوي بهمن گذشته بود، همين آدمها با همين اسمها آمدند جلوي اقامتگاه امام در خيابان ايران، بنا كردند شعار دادن؛ همانها آمدند توي خيابان، عليه نظام و عليه انقلاب شعاردادند. چيزي عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمريكا بود؛ اسمشان سوسياليست بود، ليبرال بود، آزادي طلب بود، پشت سرشان همه دستگاه هاي ارتجاع و استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنيا صف كشيده بودند!
امروز هم همين است. اينها علامت است، اينها شاخص است و مهم اين است كه ملت اين شاخصها را مي فهمد؛ اين چيزي است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را بكند، حقش را بجا نياورده است؛ سجده شكر كنيم.

* راز ماندگاري
اين ملت عظيم از قشرهاي مختلف در سراسر كشور نگاه مي كنند به صحنه، مي شناسند صحنه را؛ خيلي چيز بزرگ و مهمي است. ايني كه من عرض مي كنم روز نه دي در تاريخ ماندگار است، به خاطر اين است. مردم بيدارند؛ همين است كه كشور شما را نگه داشته است عزيزان من! همين است كه انقلابتان را حفظ كرده است؛ همين است كه جرأت سران استكبار را از آنها گرفته است كه بخواهند به ملت ايران حمله كنند؛ مي ترسند. حالا در تبليغات، زيد و عمرو و بكر را مي كشند جلو، بمباران تبليغاتي مي كنند؛ اما حقيقت قضيه چيز ديگري است.

* راهپيمايي حكومتي
گفتند راه پيمايي حكومتي! بي عقلها نفهميدند كه با اين حرف دارند حكومت را تعريف مي كنند؛ دارند از حكومت تمجيد مي كنند. اين چه حكومتي است كه در ظرف دو روز - روز عاشورا (يكشنبه) آن خباثتها را راه انداختند، روز چهارشنبه اين حركت عظيم راه افتاد - مي تواند يك چنين بسيج عظيم ملي را در سرتاسر كشور بكند؟ امروز كدام كشور ديگر، كدام حكومت ديگر چنين قدرتي دارد؟ قوي ترين حكومتهاي دنيا و ثروتمندترين شان - كه ولخرجي هاي زيادي هم براي جاسوس پروري و خرابكاري و تروريست پروري دارند - اگر همه تلاش شان را هم بكنند، نمي توانند ظرف دو روز، صد هزار نفر آدم را بياورند توي خيابانهاي شهرشان يا كشورشان. چند ده ميليون انسان در سرتاسر كشور بيايند! اگر به دستور حكومت آمده باشند، اين خيلي حكومت مقتدري است؛ پس خيلي حكومت قوي اي است كه اينجور امكان بسيج را دارد. اما حقيقت غير از اين است؛ حقيقت اين است كه در كشور ما حكومت و مردمي وجود ندارد - همه يكي اند - مسئولان حكومت، از شخص حقير اين بنده گرفته تا ديگران، هر كدام قطره هايي هستيم در اقيانوس عظيم اين ملت.(1)

* كار غيرمتعارف
شناسايي لحظه ها و انجام كار در لحظه نياز، خيلي چيز مهمي است. شوراي شما بحمدالله اين خصوصيت را داشته است. دلايل زيادي هم براي اين هست؛ آخري اش همين نهم دي است؛ قبلش -ده سال قبل از اين- 23تير است ...؛ آن روز هم نياز لحظه ها بود؛ اين يك كار متعارف و معمولي نبود. راه پيمايي مردم در بيست و دوي بهمن با همه عظمتي كه دارد ...يك كار متعارف است، يك كار روان شده است، شناخته شده است، متوقع است كه انجام بگيرد و انجام مي گيرد؛ اما بيست و سه تير در سال 78، يك كار متعارف نبود، يك كار متوقع نبود؛ اهميت داشت كه اين مجموعه بداند و بفهمد كه اين كار در آن شرايط، لازم است و آن را انجام بدهد. كار نهم دي ماه امسال هم همين جور بود. شناختن موقعيت، فهميدن نياز، حضور در لحظه مناسب و مورد نياز؛ اين اساس كار است كه مومن بايد اين را هم با خود همراه داشته باشد تا بتواند وجودش موثر بشود؛ آن كاري را كه بايد انجام بدهد، بتواند انجام بدهد. خوب، الحمدلله شوراي هماهنگي تبليغات اين خصوصيت را داشته است. (2)

* حضور بدون فراخوان

راز ماندگاري اين انقلاب، اتكاي به ايمانهاست؛ اتكاي به خداست. لذا شما مي بينيد آن روزي كه توده عظيم مردم در سرتاسر كشور احساس كنند كه دشمني اي متوجه انقلاب است، احساس كنند كه دشمني جدي اي وجود دارد، بدون فراخوان حركت مي كنند مي آيند. روز نهم دي شما ديديد در اين كشور چه اتفاقي افتاد و چه حادثه اي پيش آمد. دشمنان انقلاب كه هميشه سعي مي كنند راه پيمايي هاي ميليوني را بگويند چند هزار نفر آمده اند - تحقير كنند، كوچك كنند - اعتراف كردند و گفتند در طول اين بيست سال، هيچ حركت مردمي اي به اين عظمت در ايران اتفاق نيفتاده است؛ اين را نوشتند و گفتند. آن كساني كه سعي در كتمان حقايق درباره جمهوري اسلامي دارند، اين را گفتند. علت چيست؟ علت اين است كه مردم وقتي احساس مي كنند دشمن در مقابل نظام اسلامي ايستاده است، مي آيند توي ميدان .

* حركت ايماني و قلبي

اين حركت ايماني است، اين حركت قلبي است؛ اين چيزي است كه انگيزه خدايي در آن وجود دارد؛ دست قدرت خداست، دست اراده الهي است؛ اين چيزها دست من و امثال من نيست. دلها دست خداست. اراده ها مقهور اراده پروردگار است. وقتي حركت خدايي شد، براي خدا شد، اخلاص در كار بود، خداي متعال اينجور دفاع مي كند. لذا مي فرمايد: «ان الله يدافع عن الذين امنوا». اين را دشمنان نظام اسلامي نمي فهمند، تا امروز هم نفهميدند .... (3)

* پيروزي ملت

البته سال گذشته، سال مهمي براي كشور ما بود. به نظر من ... سال 88، سال ملت ايران بود؛ سال پيروزي ملت ايران بود؛ سال حضور نمايان ملت ايران در عرصه هاي عظيم زندگي در نظام اسلام و در كشورمان بود. يك جا در بيست و دوم خرداد چهل ميليون نفر پاي صندوقهاي رأي آمدند؛ ... اين چيز بسيار مهمي است.

* آخرين ضربه ملت

آزمون مهمي بود براي كشور. ... هم عبرتهاي زيادي داشت، هم درسهاي زيادي داشت و در اين آزمون، ملت ايران پيروز شد. ... مي خواستند بين مردم اغتشاش ايجاد كنند. ... روساي جمهور كشورهاي مستكبر در اين قضيه وارد ميدان شدند؛ اغتشاشگران خياباني و خرابكاراني را كه با آتش زدن مي خواهند موجوديت خودشان را نشان بدهند، ملت ايران ناميدند؛ شايد بتوانند اوضاع را آنچنان كه طبق ميل خودشان است، در افكار عمومي دنيا و كشورمان تصوير و ترسيم كنند؛ اما شكست خوردند.
قوي ترين و آخرين ضربه را ملت در روز نهم دي و بيست و دوي بهمن وارد كرد. كار ملت ايران در 22 بهمن، كار عظيمي بود؛ نه دي هم همين جور. يكپارچگي ملت آشكار شد. همه كساني كه در عرصه سياسي به هر نامزدي رأي داده بودند، وقتي ديدند دشمن در صحنه است، وقتي فهميدند اهداف پليد دشمن چيست، نسبت به آن كساني كه قبلاً به آنها خوشبين هم بودند، تجديدنظر كردند؛ فهميدند كه راه انقلاب اين است، صراط مستقيم اين است. در بيست و دوي بهمن، ملت همه با يك شعار وارد ميدان شدند. خيلي تلاش كردند، شايد بتوانند بين ملت دو دستگي ايجاد كنند؛ اما نتوانستند و ملت ايستاد؛ اين پيروزي ملت بود. از بيست و دوم خرداد تا بيست و دوم بهمن - هشت ماه- يك فصل پرافتخار و پرعبرتي براي ملت ايران بود؛ اين يك درس شد. آگاهي جديدي به وجود آمد. فصل تازه اي در بصيرت ملت ايران گشوده شد. اين يك زمينه بسيار مهمي است. بايد بر اساس اين زمينه، حركت كنيم.(4)

* نقش علماي معتمد
يكي از تمايزات نظام جمهوري اسلامي اين است. مجموعه خبرگان، مجموعه علماي صاحب نام و صاحب شأن در بين مردم و مورد اعتماد مردم در همه قضايا، بخصوص در قضيه بسيار مهم رهبري و انتخاب رهبري و قضاياي مربوط به آن محسوب مي شود و همين حضور اثرگذار و حساس در بين مردم، آثار و بركات خودش را داشته است و دارد. حضور مردم در حوادث بزرگ و مهم و اعلان موضعي كه مي كنند - مثل راه پيمايي مهم بيست و دوم بهمن كه واقعاً يك پديده عظيمي بود در تاريخ انقلاب در اين شرايط و با اين اوضاع و احوال و قبل از آن، حضور مردم در خيابانها در سراسر كشور در نهم دي- بدون اينكه علما و راهنمايان معنوي مردم كه مورد اعتماد آنها هستند، دلهاي مردم را به حقايق اين انقلاب متوجه كنند، ميسر نمي شد. ...(5)

* بركت حضور جوانان
اگر صحبت كارهاي فناوري پيچيده است، همين جوانها هستند...

به ميدان عمل و خدمت و تلاش كه مي رسيم، همين حركت عظيم بسيج سازندگي را مي بينيم؛ به ميدان سياست و اعلام حضور كه مي رسيم، حركت نه دي را مي بينيم، حركت بيست و دوي بهمن را مي بينيم، حضور عظيم در انتخابات را مي بينيم؛ اينها معناش چيست؟ معناش اين است كه امروز جوانان ما- كه اكثريت قاطع ملت ما هستند - و عموم ملت ما در همان جهت حركت انقلاب اسلامي و با همان ضرب دست انقلاب، رو به فزايندگي هستند، دارند پيش مي روند. پس ما پيش رفتيم.(6)

* تلاش براي ملت

آنچه كه براي ما لازم است، اين است كه آحاد مردم، مسئولان، غير مسئولان، بخصوص جوانها، بخصوص كساني كه سخن و حرفشان تأثير دارد، احساس مسئوليت حضور در صحنه را از دست ندهند. هيچ كس نگويد من تكليفي ندارم، من مسئوليتي ندارم؛ همه مسئولند.

من مي بينم كه اين احساس مسئوليت را داريم. اين را مردم كشور ثابت كردند، ثابت مي كنند؛ حالا يك نمونه واضحش همين نه دي بود ...

-------------------------------------------------------------

1- در جمع مردم قم در سالگرد قيام 19 دي، (19/10/1388

2- در جمع اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي (29/10/1388

3- در جمع فرماندهان و پرسنل نيروي هوايي ارتش، (19/11/1388

4- در اجتماع زائران حرم مطهر رضوي(1/1/1389

5- در جمع اعضاي مجلس خبرگان رهبري(6/12/1388

6- در جمع جهادگران بسيج سازندگي(31/6/1389

7- در جمع مردم مازندران در سالگردحماسه 6 بهمن، (6/11/1388

http://leader-khamenei.com/shenakhte-rahbar/leader-viewpoints/1418-9dey88.html





۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

بارگاه ملکوتی حضرت ابوالفضل العباس(ع)


نجوا و تمنّا



محمدرضا سنگری
غريق ساحل گم كرده‌ گرداب زده‌ ايم، اي كشتي طوفان كوب ساحل شناس.


شب و ظلمت هول و حراميان و ما مسافران سرگردان راه ناشناس، اي چراغ ظلمت سوز، اي مصباح‌الهداي فريادگراني كه روزنه اي از شب به روز مي‌جويند. به نام تو كه مي‌رسيم، همه‌ درياها رام مي‌شوند،‌ همه‌ طوفان‌ها آرام، به تو كه مي‌رسيم يأس‌ها مي‌شكند و هزاران جبرئيل در ما زمزمه مي‌كنند: «لا تقنطوا من رحمة الله»


در نام تو و كربلاي تو چه رازي است كه در جان و جهان هركه بگذرد با خويش مي‌خواند: «يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون»


تو در كجا نيستي؟ كجا كربلا نيست؟ كدام خاك، رشك، بر زمين ارغواني و آسماني تو نمي‌برد؟ كدام اشك، بي تو حرمت و اعتبار مي‌يابد؟ اي نامت اعتبار زمين، اي سوگت آبروي اشك، يا حسين!


دست بر سرهايمان بگذار،‌ اي سر سرگردان بر نيزه، اي سر تنها! اي تنها سر كه خدا دست بر آن نهاده است؛ «فوضع الله يده علي رأس الحسين»


اي همه‌ پيامبر، اي پيامبر، همه تو. اي وارث آدم، اي لنگرگاه نوح، عصاي دست موسي، روح عيسي، جان محمد!
طور تويي، جبل النور تويي، حرا و سينا تويي، غدير و كربلا تويي، تنها تويي و هيچ كس مثل تو نيست.
هيچ روزي روز تو نيست و هيچ شبي شب عاشورايت.


تو را چه كس نستوده است؟ كدام لب تو را نسروده است؟ پيامبرت گفت: حسين از من و من از حسينم و فرزندت سيدالساجدين تنها در وصف كربلاي تو گفت: در آستانه‌ رستاخيز، آنگاه كه زلزله اي هولناك، زمين را در هم مي‌كوبد و لرزشي غريب هفت بند خاك را از هم مي‌گسلد، كربلا اين خاك بركت‌خيز، با همان صافي و صفا و گستردگي بالا مي‌رود و از زيباترين و دل‌پذيرترين باغ‌هاي بهشت مي‌گردد و چنان نگين در ميان بوستان‌هاي بهشتي مي‌درخشد. آن سان كه درخشندگي‌اش چشم بهشتيان را خيره مي‌كند و همان‌گاه شادمانه فرياد مي‌زند: هان! منم سرزمين مقدس خدا! منم خاك پاك و بي همتايي كه پيكر آفتابي سالار شهيدان و سيد جوانان بهشت را در آغوش داشتم.


يا حسين! آسمانيان مشتاق تر از زمينيان تو را مي‌جويند و نام تو را مي‌گويند. مي‌گويند حوريان در بازگشت فرشتگان از زمين به تمنّا گرد مي‌آيند تا تربت تو را به رسم هديه دريافت كنند.


شگفتا تو در كنار پيامبر بودي ، امّا هر فرشته‌اي به ديدار پيامبر مي‌آمد تربت تو را همراه داشت. به سرور و غرور تربت تو را به پيامبر نشان مي‌داد يعني من هم دوستدار و شيفته‌ي حسين توأم.


و چرا فرشتگان به تو نبالند كه شكسته باليشان را مرهمي و همه‌‌ي حقايق عالم بالا را محرم.


بي تو نشان از آسمان نبود. كسي نشان آسماني نمي‌داد. هيچ كس به گلگشت ستاره و ماه و خورشيد نمي‌رفت و هيچ كس سراغ روشني و چراغ نمي‌گرفت. تو آنقدر بزرگي كه حتي دشمنت ستود!


شوم ترين‌هايي كه با انگشتان حقير، آهنگ خاموشي خورشيد داشتند، تاريك دلاني كه تاب آفتاب نداشتند شكوه و عظمت تو را توان انكار نداشتند.


مگر شمر نگفت: انه كفوً كبير. او هماورد بي همتايي است كه اگر به دستش كشته شوم افتخار است و عار نيست و مگر همو در لحظه‌ي ورود به قتلگاه چشم فرو نبست تا روشناي نگاه تو از كشتنش باز ندارد؟ و در توصيف آرامش و درخشش چهره‌ات گفت: «شغلتني نورُ وجهه عن التفكر في قتله»


در آن هنگامه‌ خون و غبار ، روشني چهره‌ حسين، مرا از كشتنش باز مي‌داشت.
يا حسين، ما تشنه‌كام جرعه‌اي از نگاه تواييم. شوريدگان و شيفتگان عنايت و هدايت تو.
جان ما را به جامي بنواز. دل‌هايمان را به نوازش تبسمي روشن كن و دست زندگيمان را در دست‌هاي كريمانه‌ي عاشورايت بگذار تا عاشورايي زندگي كنيم و عاشورايي بميريم.


www.roozedahom.com

۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

نامگذاري مدرسه‌اي در آبادان به نام شهيد مازندراني

خبرگزاري فارس:
14-9-89- 11:13
شماره:8909140229


رئيس آموزش و پرورش كياكلاي مازندران خبر داد:

نامگذاري مدرسه‌اي در آبادان به نام شهيد مازندراني

خبرگزاري فارس: رئيس آموزش و پرورش كياكلا كه فرزند نخستين شهيد فرهنگي مازندران است، گفت: در پي صدور حكم وزارتي مدرسه‌اي در آبادان به نام نخستين شهيد فرهنگي مازندران نامگذاري مي‌شود.



آرزو وليپور امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در كياكلا با بيان اينكه گذشتن از جاده‌اي كه با خون پدر هموار شد چه سخت و شيرين است، بيان داشت: در اجلاس سراسري روساي آموزش و پرورش در تهران از وزير آموزش و پرورش درخواست كرديم به پاس قدرداني از فرهنگيان ايثارگر و شهيد مدرسه‌اي به عنوان نخستين شهيد فرهنگي استان، علي وليپور در محل شهادتش كوي ذولفقاريه آبادان نامگذاري شود.

وي افزود: در پي اين درخواست بلافاصله در مدت يك هفته مقدمات كار براي نامگذاري نام مدرسه‌اي براي نخستين شهيد مازني فراهم شد و مراسم پرده‌برداري از كتيبه يادبود شهيد علي وليپور با حضور مسئولان كشوري و استاني در روز سالگرد شهادت اين بزرگوار 17 آذرماه سال جاري انجام مي‌شود.



* بعد از 30 سال معلم شهيد مازني در محل شهادتش جاودان ماند

رئيس آموزش و پرورش كياكلا با اشاره به اينكه مدرسه گنج دانش در ذوالفقاريه آبادان در مكاني كه پدر به شهادت رسيد به نام نخستين شهيد فرهنگي نامگذاري شد، تصريح كرد: بعد از 30 سال معلم شهيد مازندراني در محل شهادتش جاودان ماند.

وليپور ادامه داد: احساس من در روز سالگرد پدر ديدن يك مدرسه و محلي مسكوني نيست چون براي نخستين بار به آبادان و نيز محل شهادت پدر مي‌روم حس مي‌كنم كه چهره پدر رزمنده‌ام در سر در مدرسه منتظر ما خواهد بود و يادش برايم تداعي مي‌شود.

وي يادآور شد: هفت ماه پيكر پاك پدر شهيدم در زير خاك‌هاي ذوالفقاريه آبادان مدفون بود و گرماي جنوب نگهدار پيكري بود كه از آن امانتداري مي‌كرد و بعد از شكست حصر آبادان با وجود دماي بالاي هوا بدنش سالم به مازندران تشييع شد.

فرزند نخستين شهيد فرهنگي مازندران اظهار داشت: شهيد وليپور نه تنها يك معلم بلكه از قهرمانان ورزشي در استان بوده و نيز دوره فعاليت انقلابي خود را به عنوان هسته مركزي فدائيان اسلام به ثبت رساند و به عنوان فرمانده تيم اعزامي از قائمشهر به جبهه اعزام شد.

وليپور افزود: در آستانه پرده‌برداري از تنديس نخستين شهيد فرهنگي مازندراني شهيد علي وليپور پاشاكلايي تبسم فرزند دلير مازندران در نگاه مردم قدرشناس آبادان جان گرفت وآن دليرمردان درود خود را بر شير مازندران افتخار دانستند.

مسئولان وزارت آموزش و پرورش، عبدالوحيد فياضي مديركل آموزش و پرورش مازندران، آيت‌الله معلمي امام جمعه قائمشهر، علي نبيان مديركل نوسازي و تجهيزات مدارس استان مازندران، برخي از اعضاي فداييان اسلام و نيز دو خبرنگار از مازندران براي پرده‌برداري از كتيبه يادبود شهيد علي وليپور پاشاكلايي نخستين شهيد فرهنگي استان مازندران به آبادان منطقه ذوالفقاريه اعزام مي‌شوند.

انتهاي پيام/خ10/ع




۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

مبارزات سیاسى امام‏حسین علیه السلام در زمان معاویه


امام حسن علیه السلام در اثر توطئه‏اى شوم كه از سوى معاویه تدارك دیده ‏شد به شهادت رسید و جلوه‏هاى شكوهمند امامت در دیگر یادگار فاطمه و على علیهماالسلام متجلى گشت. استبداد اموى جهت هدم امامت راستین و یاران دلباخته آن، عزم ‏را دو چندان كرد و با تهدید و ارعاب و ترفندهاى عوام فریبانه به‏ نابودى مكتب و راه امام على و فرزندانش علیهم السلام همت ‏گماشت. بدین جهت، رهبرى و هدایت امت‏ شرایط دشوار و طاقت‌فرسایى ‏یافت. دوران ده ساله امامت ابى‏عبدالله علیه السلام بیانگر مواضع و برنامه‏هاى آن حضرت در مقابل این تحولات است كه پیام‌ها و درس‌هاى ‏ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى‏دهد و از سوى دیگر، سیره ‏اخلاقى تربیتى آن بزرگوار را از ذخائر ازرشمند جهان اسلام و از بایسته‏هاى پژوهشى است كه بخش مهمى از آن ظهور و درخشش همین‏ دوران مبارك است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به یكى از مواضع ‏و ابعاد زندگى سیاسى آن حضرت با عنوان «مبارزات امام‏حسین علیه‌السلام در دوران معاویه كه محورهاى زیر بیانگر جوانب آن ‏مى‏باشد.


اعلام منشور ولایت در سرزمین منا

شیعیان امام على علیه السلام روزهاى سختى را در حكومت معاویه سپرى‏ مى‏كردند. تعداد زیادى از آنان توسط معاویه به شهادت رسیده و بسیارى دیگر فرارى یا منزوى و در اضطراب و نگرانى به سر مى‏بردند. در منابر و اجتماعات اهانت ‏به امام على علیه السلام به صورت ‏رسمى رواج یافته بود و دل‌هاى عاشقان و دوستداران امیرمومنان را سخت جریحه‌دار كرده بود. اكنون دیدگان به سوى امام حسین علیه السلام دوخته شده و منتظر رهنمودها و دستورهاى آن حضرت است تا این سكوت مرگبار را بشكند و راهى به ‏سوى افق‌هاى حقیقت‏ بگشاید. امام حسین علیه السلام همراه عبدالله ابن عباس ‏و عبدالله ابن جعفر حج مى‏گذارد. در سرزمین منا فرصتى دست مى‏دهد تا امام علیه السلام از اصحاب پیامبر و شیعیان و نیك مردان انصار دعوت كند و حقایق را براى آنان بازگو كند. بیش از هفتصد تن گرد امام ‏اجتماع مى‏كنند كه دویست نفر آنان از اصحاب پیامبرند. حضرت بپاخاست و پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: «این تجاوزگر (معاویه)بر ما و شیعیان ما سختی‌ها و ناملایماتى ‏روا داشته است كه خود دانسته و دیده‏اید یا به شما رسیده است. مى‏خواهم از شما درباره حقیقتى جویا شوم. اگر راست گفتم، آن را تصدیق كنید و در صورتى كه خلاف گفتم، مرا تكذیب كنید. سخنم را بشنوید و گفتارم را بنویسید. سپس ‏هنگامى كه به سوى شهرها و قبایل خویش بازگشتید، هر آن كس را كه ‏مورد وثوق و اطمینان دانستید به آنچه از حقوق ما مى‏دانید، دعوت ‏كنید. من از آن مى‏ترسم كه حق ولایت از بین رود و مغلوب گردد، اگرچه خدا نور خویش را به رغم خواست كافران، غالب خواهد گردانید.»


به من گفته‏اى كه این امت را به فتنه مینداز. من فتنه‏اى ‏سهمگین‏تر از حكومتت‏ بر امت نمى‏یابم؛ و نیز گفته‏اى: به مصلحت‏ خویش و دین و امت محمد صلی الله علیه و آله بیندیش. به خدا قسم، كارى بهتر از جهاد علیه تو نمى‏شناسم.سپس آنچه از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله درباره پدر و مادرش و اهل‏بیت علیهم السلام بود، براى آنان قرائت كرد. همگى گفتند: «اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا»؛ همین طور است ما خود شنیدیم ‏و افراد مورد اعتماد براى ما آنچه فرمودید، نقل كردند.


سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مى‏دانید كه‏ پیامبر صلی الله علیه و آله على علیه السلام را در غدیر خم به امامت منصوب كرد و مردم را به ‏ولایت او فرا خواند و دستور داد كه این پیام را حاضران به‏ غایبان برسانند؟» همگى گفتند: «بلى ما شنیدیم.» (1)


بدین ترتیب، امام علیه السلام در آن اجتماع بر حقیقت امامت تاكید ورزیده و رسالت و مسوولیت‏ خواص را براى ترویج مكتب‏ اهل‏بیت علیهم السلام و مبارزه با استبداد اموى ترسیم كرد. سخنرانى حضرت در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در همین راستا است. مرحوم ‏مجلسى مى‏نویسد: به معاویه گفتند: دیدگان به سوى حسین علیه السلام است. كارى كن كه او منبر رود و خطابه ایراد كند؛ از چشم مردم خواهد افتاد؛ زیرا توانایى خطابه ندارد. معاویه گفت: این را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه كردم، به رسوایى ما منجر شد.


سرانجام اصرار زیاد مردم باعث ‏شد از امام ‏حسین علیه السلام بخواهد به‏ منبر رود و با مردم سخن بگوید. حضرت سخنرانى خود را با حمد و ثناى الهى آغاز كرد. در این حال مردى گفت: كیست كه خطابه ‏مى‏كند؟ حضرت فرمود: ماییم حزب پیروز الهى و عترت رسول خدا كه نزدیك‌ترین فرد به ‏او هستند و اهل‏بیت پاكیزه او و یكى از دو چیز گرانبها كه عِدل‏ قرآن قرار داده شده، همان كتاب كه باطلى از پیش رو و پشت‏ سر او راه نمى‏یابد، آگاه به تاویل قرآن و روشنگر حقایق آن هستیم. ما را اطاعت كنید كه اطاعت ما واجب است؛ زیرا اطاعت ما مقرون به‏ اطاعت ‏خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى‏فرماید: «اطاعت ‏كنید خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چیزى ‏نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید. اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیكوتر است.» (2)


و فرموده: «هنگامى كه خبرى از پیروزى یا شكست ‏به آنها برسد، آن را شایع مى‏سازند در حالى كه اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ‏كه قدرت تشخیص كافى دارند، بازگردانند از ریشه‏هاى مسایل‏ آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت‏ خدا بر شما نبود، جز عده كمى ‏همگى از شیطان پیروى مى‏كردید.» (3)


شما را برحذر مى‏دارم از این كه به نداى شیطان گوش فرادهید؛ زیرا شیطان دشمن آشكار شما است. و در آن صورت از دوستان شیطان ‏خواهید شد. دوستانى كه شیطان به آنان مى‏گوید: امروز هیچ كس از مردم بر شما پیروز نمى‏گردد و من همسایه شما هستم اما هنگامى كه‏ دو گروه(كافران و مومنان مورد حمایت فرشتگان در جنگ بدر) در برابر یكدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم.(4) كه در این صورت «مثل كافران جنگ بدر» مورد ضربه شمشیرها و نیزه‏ها «از سوى ملائكه‏» قرار خواهید گرفت‏ و در آن هنگام ایمان فردى كه از پیش ایمان نیاورده است ‏یا كار نیكى را انجام نداده است نفعى به او نخواهد رساند.


در این موقع، معاویه گفت: «حسبك یا ابا عبدالله فقد ابلغت‏»؛ كافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا كردى. (5)


اعتراض به ولایتعهدى یزید

معاویه تصمیم به ولایتعهدى یزید گرفت. راهى حج ‏شد؛ به مدینه آمد و از مردم براى او بیعت گرفت. سپس‏ منبر رفت و یزید را این چنین ستود: یزید دانا به سنت و قرآن‏شناس است و حلم و بردبارى‏اش بر سنگ‌هاى سخت افزون است. امام ‏حسین علیه السلام برخاست و پس از ستایش خدا و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هرگز سخنورى هر چند سخن به تفصیل گوید نتوانسته است ‏حق اندكى از صفات ممتاز پیامبر صلی الله علیه و آله را ادا كند. اى معاویه! از واقعیت دور مانده‏اى، سپیده صبح تاریكى شب را رسوا ساخته و نور خورشید پرتو روشنایى چراغ را بى‏فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زیاده‏گفتى و در گزینش عده‏اى حق دیگران را ضایع كردى و از بیان فضیلت ‏صاحبان آن بخل ورزیدى و بیش از حد ستم روا داشتى. نشد كه اندكى از فضیلت صاحبان حق را بپردازى و در همان حال‏ شیطان بهره فراوان و نصیب كامل خویش را برنگیرد. دانستم آنچه ‏درباره یزید از سیاستمدارى و كمالش گفتى، مى‏خواهى مردم را با این سخنان به اشتباه اندازى. گمان مى‏كنى انسانى ناشناس و دور از چشم مردم را تعریف مى‏كنى و از آنچه فقط خودت به آن دست‏ یافته‏اى، خبر مى‏دهى. «فخذ لیزید فیما اخذ به من استقرائه الكلاب المتهادشته‏ عندالتحادش و الحمام السبق لاترابهن و القیناث ذوات المعازف و ضروب الملاهى تجده ناصرا»؛ و همین كارهایى كه یزید كرده، بگیر؛ همین كه سگان را به حال پارس و گلاویزى مى‏خواند و كبوتران ‏بازى ‏را به سوى همقطارانش و نیز كنیزكان آوازه خوان و انواع بیهوده‏گرى و هوس بازى‏هایش كافى است كه تو را در وصف خویش یارى كرده‏ باشد.

سپس فرمود: قصدى را كه براى ولایتعهدى یزید دارى فروگذار و رهاكن، چه نیازى دارى كه افزون بر همه كارهاى بدى كه كرده‏اى با این گناه نیز خدا را ملاقات كنى. (6)


افشاى جنایات معاویه

جهت دیگرى كه بیانگر مبارزات آن حضرت است نامه‏اى است كه در آن جنایات معاویه و ستمگرى‏هایش شمارش كرده، حكومت معاویه را فتنه‏اى سهمگین بر امت قلمداد مى‏كند. قسمتى از آن چنین است: مگر تو نبودى كه حجر و یاران عابد و خاشع حق را كشتى، همانان كه از بدعت‏ها نگران و بى‏تاب مى‏گشتند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏كردند؟ آنان را پس از تعهدات محكم و تضمین‏هاى مطمئن به طرز ظالمانه و تجاوزكارانه كشتى، در برابر خدا گستاخى ورزیدى و عهد و پیمان الهى را سبك شمردى. مگر تو قاتل عمرو ابن الحمق نیستى، همان كه از زیادى عبادت صورت و پیشانى‏اش پینه بسته بود؟ او را پس از تعهدات و تضمین‏هایى كشتى كه اگر به حفاظت ‏شدگان در كوهساران داده مى‏شد، از قله‏هاى آن فرود مى‏آمدند. مگر تو نیستى ‏كه زیاد را در دوره اسلام به خویشتن منسوب گردانیدى و او را پسر ابى‏سفیان قلمداد كردى، با این كه رسول خدا صلی الله علیه و آله حكم كرده كه فرزند متعلق به (پدر و مادر) است و پاداش مرد زناكار، سنگ است.

آنگاه او را بر مسلمانان مسلط ساختى تا آنان را بكشد و دست و پایشان را قطع كند و بر تنه درخت ‏به دارشان آویزد؟ پناه ‏بر خدا، اى معاویه! گویا تو از این امت نیستى و ایشان از تو نیستند. مگر تو آن خضرمى را نكشتى كه ابن زیاد درباره او به تو گزارش داده بود داراى دین على علیه السلام است؛ و دین على علیه‌السلام همان دینى ‏است كه پسر عمویش بر آن بود؛ همان دینى كه تو به نامش به این ‏مقام نشسته‏اى؛ و اگر دین او نبود، بالاترین افتخارات تو و اجدادت كوچ‌هاى تابستانى و زمستانى آنان بود و خدا به واسطه ما براى این كه نعمتى گران ببخشد، سختی‌هاى آن را از دوشتان ‏برداشت. به من گفته‏اى كه این امت را به فتنه مینداز. من فتنه‏اى ‏سهمگین‏تر از حكومتت‏ بر امت نمى‏یابم؛ و نیز گفته‏اى: به مصلحت‏ خویش و دین و امت محمد صلی الله علیه و آله بیندیش. به خدا قسم، كارى بهتر از جهاد علیه تو نمى‏شناسم. بنابراین، هرگاه به انجام آن اقدام كنم، مایه تقرب به‏ پروردگار من است و در صورتى كه به انجامش نپردازم، از خدا براى‏ حفظ دینم آمرزش مى‏طلبم و از او توفیق انجام آنچه او دوست ‏مى‏دارد و مى‏پسندد، خواستارم.

مرحوم ‏مجلسى مى‏نویسد: به معاویه گفتند: دیدگان به سوى حسین علیه السلام است. كارى كن كه او منبر رود و خطابه ایراد كند؛ از چشم مردم خواهد افتاد؛ زیرا توانایى خطابه ندارد. معاویه گفت: این را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه كردم، به رسوایى ما منجر شد.سپس حضرت در ادامه مى‏فرماید: بدان كه خدا را دیوانى است كه ‏هر كار كوچك و بزرگ به حساب مى‏كشد و شمارش مى‏كند. بدان كه خدا فراموش نمى‏كند كه تو به مجرد گمان افراد را مى‏كشى و به محض‏ وارد آمدن اتهامى دستگیر مى‏سازى و پسرى را به حكومت نشانده‏اى ‏كه باده مى‏نوشد و سگ‌بازى مى‏كند، تو را مى‏بینم كه خویشتن به ‏گناه و عذاب در انداخته‏اى و دینت را تباه كرده‏اى و رعیت را ضایع ‏ساخته‏اى. (7)


یادآورى رسالت‏ها

استبداد اموى جامعه اسلامى را دچار فسردگى و ركود كرده، زمینه ‏تجاوز و ستمگری‌هاى بیشتر آنان گشته بود. هشدار به جامعه و یادآورى رسالت‌ها و مسوولیت‌هاى سنگین آنان از ضرورت‏هاى فورى آن ‏بود؛ و چه فردى شایسته‏تر از ابى‏عبدالله الحسین علیه السلام و چه موقعیتى ‏والاتر از حج.

بر این اساس، حضرت در اجتماع شكوهمند مردم در سرزمین منا به ‏سخنرانى پرداخت و وظیفه امر به معروف و نهى از منكر را به مردم ‏و دانشمندان یادآور شد. حضرت در آغاز درباره اهتمام به امر به ‏معروف و نهى از منكر فرمود: اى مردم! از آنچه خدا بدان اولیاى خود را پند داده، پند گیرید مانند بد گفتن او از دانشمندان یهود، آنجا كه مى‏فرماید: چرا دانشمندان نصارى و علماى یهود آنان را از گفتار گناه‏آمیز و خوردن مال حرام نهى نمى‏كنند؟ چه زشت است عملى كه انجام ‏مى‏دادند.(8) و نیز فرموده است: كافران بنى‌اسرائیل بر زبان داود و عیسى ابن مریم، لعن و نفرین شدند. این به خاطر آن بود كه گناه ‏و تجاوز مى‏كردند. تا آنجا كه فرمود: چه بدكارى انجام مى‏دادند. (9)
خداوند آنها را بدین خاطر نكوهش كرده كه از ستمكارانى كه ‏میان آنها بودند، كار زشت و فساد مى‏دیدند و آنها را نهى ‏نمى‏كردند؛ زیرا در مال آنان طمع داشته و از قدرت آنان ‏مى‏ترسیدند با این كه خداوند مى‏فرماید: از مردم نترسید و از من‏ بترسید. (10)

سپس عالمان را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرماید: شما اى جماعت‏ كه معروف به دانش و نامور به خوبى و معروف به خیرخواهى هستید و به وسیله خدا در دل مردم مهابتى دارید؛ شرافتمند از شما حساب‏ مى‏برد و ناتوان شما را گرامى مى‏دارد...

من مى‏ترسم عذابى از عذاب‌هاى الهى بر شما فرود آید؛ زیرا شماها از كرامت ‏خدا به منزلتى رسیدید كه بر دیگران برترى یافته‏اید. بندگان مؤمن به خدا، گرامى داشته نمى‏شوند ولى شما به خاطر خدا در میان بندگان الهى ارجمندید. این در حالى است كه مى‏بینید كه ‏پیمان‌هاى خدا شكسته شده و هیچ عكس‌العمل و هراسى به خود راه ‏نمى‏دهید. براى یك نقض تعهد پدران خویش بى‏تابى مى‏كنید با این كه تعهد رسول خدا خوار و بى‏مقدار شده، كورها و لال‌ها و زمین‏گیرها در همه‏ شهرها بى‏سرپرست مانده و بر آن‏ها ترحم نمى‏شود، شما به اندازه ‏مقام و در خور مسوولیت‏ خویش كار نمى‏كنید و در مقابل كسى كه ‏اقدام مى‏كند خضوع نمى‏كنید. بر عكس به سازش و مسامحه با ظالمان خود را آسوده خاطر مى‏دارید با این كه خداوند شما را فرمان داده كه از كار خلاف باز ایستید و دیگران را نیز نهى كنید؛ اما شما غافلید. مصیبت ‏شما از همه ‏مردم بزرگتر است؛ زیرا در حفظ مقام علما و دانشمندان ناتوان ‏شدید. كاش كوشش مى‏كردید. علت این ناتوانى این است كه جریان امور و احكام به دست‏ دانشمندان الهى است كه امین بر حلال و حرام اویند؛ ولى این مقام‏ از شما گرفته شده است. بدین جهت، كه شما از حق متفرق شدید و درباره روش پیغمبر با وجود دلیل روشن دچار اختلاف شدید. اگر بر آزارها شكیبا بودید و در راه خدا مشكلات را متحمل مى‏شدید، زمام امور الهى به‏ شما برمى‏گشت و از طرف شما دستور آن صادر مى‏گشت و به سوى شما باز مى‏گشت؛ اما برعكس شما خودتان ستمگران را به جاى خویش جاى ‏دادید و امور الهى را به آنها واگذاشتید تا به شبهه كار كنند و به شهوت‏ها و میل‌هاى نفسانى خویش حركت كنند. علت‏ سلطه ستمگران‏ گریز شما از مرگ و خوش بودنتان به زندگى دنیا است كه از شما جدا خواهد شد. (11)

اما متاسفانه این فریادها و خروش‌هاى الهى بر جان و قلب‏هاى ‏غافل كارگر نیفتاد و دوباره هر كس به اندیشه دنیایى خویش مشغول‏ و كارهاى روزمره خویش را استمرار بخشید و چنان شد كه بنى‏امیه ‏احكام الهى را تعطیل كردند؛ نیك‌مردان تنها مانده میدان را به ‏شهادت رساندند و تاریخ را براى همیشه سوگمند از بین رفتن حق و عدالت و حاكمیت امامت راستین ساختند.

تاكید بر استمرار برائت

معاویه به مروان كه از كارگزاران حكومتى او بود، نامه نوشت و از او خواست دختر عبدالله بن جعفر را براى یزید خواستگارى كند. عبدالله تصمیم درباره این موضوع را به دائى فرزند خویش امام‏حسین علیه‌السلام واگذار كرد. امام فرمود: از خداوند خواستارم كه مورد پسندى از آل محمد را براى دختر عبدالله برگزیند. همگى در مسجد اجتماع كردند. مروان در حضور مردم گفت: امیرمومنان معاویه به ‏من دستور داده كه هر قدر از مهر را كه پدرش بگوید، قبول كنم و تمامى بدهكارى پدرش را بپردازم. افزون آن كه صلح بین دو فامیل‏ نیز برقرار خواهد شد. امام حسین علیه السلام پس از حمد و ثناى الهى و بیان فضایل اهل‏بیت علیهم‌السلام پاسخ داد: این كه گفتى مهرش هر قدر باشد، معاویه قبول كرده، سوگند به جان خود كه در صورت ‏تصمیم، ما بر مهر السنه چیزى اضافه نمى‏كنیم. و این سخن كه ‏بدهكارى پدرش هر چه باشد، پرداخت مى‏كند، هیچ گاه زنان ما بدهكاری‌هاى ما را نپرداخته‏اند؛ و اما مصالحه و سازش، ما افرادى ‏هستیم كه به خاطر خدا با شما دشمنى كردیم و براى دنیا با شما صلح نخواهیم كرد. خویش نسبى نتوانسته است مانع از این كار شود تا چه رسد به ازدواج و خویشى سببى.

سپس حضرت دختر عبدالله را به عقد قاسم ابن محمد بن جعفر درآورد و باغى كه خود در مدینه و به نقلى در سرزمین عقیق ‏داشت. به دختر خواهر خویش بخشید. (12)

پى‏نوشت‌ها:

1- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162.
2- نساء، آیه‏59.

3- همان، آیه‏83.


4- انفال، آیه 48.

5- بحارالانوار، ج 44، ص 205 و206.


6- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.


7- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.


8- مائده، آیه‏63.


9- همان، آیات 78 و79.


10- همان، آیه‏47.


11- تحف العقول، ص 240، كلمات امام‏حسین علیه السلام.


12- بحارالانوار، ج 44، ص‏207.

منبع:


ماهنامه كوثر شماره 38 ، عباس كوثرى

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

روز بیست و چهارم ذی الحجة الحرام سالروز مباهله رسول خدا ص گرامی باد




روز بیست و چهارم ذی الحجة الحرام بنابر اشهر روزیست که مباهله کرد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با نصارای نجران، و نازل شدن «آیه تطهیر» در شأن پیغمبر و اهل بیتش (علیهم السلام)، و نازل شدن آیه «إنّما وَلِیَّکُمُ اللّهُ» در شأن حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) که در حال رکوع انگشتر خود را به سائل دادند.


روزی مأمون به امام هشتم(علیه السلام) عرض کرد:به من خبر بده به بزرگترین فضیلتی که در قرآن برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) ذکر شده چیست؟


حضرت فرمود: بزرگترین فضیلت جریان مباهله نصارای نجران است که خداوند متعال به پیغمبرش فرمود: کسی که گفتگو و محاجه می کند با تو دربارۀ قرآن بعد از آنکه خودت به حقّانیت قرآن پی برده ای پس بگو بیائید بچه هایمان را و بچه هاتان را و زنانمان را و زنانتان را و خودمان را و خودتان را جمع کنیم و تضرّع و نفرین کنیم به سوی خدا و لعنت را بر دروغگویان قرار بدهیم. (۲)


در شأن نزول این آیه آمده است که نصارای نجران،گروهی را فرستادند خدمت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که با پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتگو کنند؛


پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) طبق فرمان الهی آنها را دعوت به مباهله نمود، آنها تا فردای آنروز مهلت خواستند، وقتی برگشتند اُسقف و کشیش شان به آنها گفت فردا که می روید اگر دیدید پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با زن و بچه اش آمده مباهله نکنید، ولی اگر دیدید با اصحابش آمده مباهله کنید،چیزی نیست.


فردا که آمدند دیدند پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) دست حضرت علی(علیه السلام) را گرفته و امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) جلو پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت فاطمه زهراء (علیها السلام) پشت سر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت می کنند، و از آن طرف هم نصارای نجران با اُسقفشان می آیند،اُسقف پرسید اینها کیانند؟ گفتند این پسر عمو و داماد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و محبوب ترین افراد است نزد پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، و این دو فرزندان دختر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اند و آن زن هم دخترش حضرت فاطمه زهراء (علیها السلام) است که عزیزترین مردم است برای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و نزدیکترین آنها به قلب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.


پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جلو آمد و روی کُندۀ زانو نشست ، اسقف گفت بخدا قسم همچنانیکه انبیاء برای مباهله می نشستند،نشست.به او گفتند برو جلو برای مباهله.گفت:من صورتهائی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جا بکند دعایشان را مستجاب می کند، مبادا مباهله کنید که هلاک می شوید و در روی زمین نصرانی باقی نمی ماند تا روز قیامت؛ و گفت یااباالقاسم ما مباهله نمی کنیم و لیکن مصالحه می کنیم، پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با آنها مصالحه کرد به دو هزار حوله، که هر حوله ای چهل درهم ارزش داشت و به اینکه اگر در یَمن نیاز به اسلحه شد سی عدد زره و نیزه و اسب ، عاریه بدهند و پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ضامن آنها شد و قرارداد نوشتند.


پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:قسم به خدائی که جانم در قبضه قدرت اوست اگر تن به مباهله می دادند همه آنها مسخ می شدند و همه بیابان آتش می گرفت و به یک سال نمی خورد که همه هلاک می شدند. (۳)


پي نوشت :

(۱) سورۀ مبارکه آل عمران،آیه ۶۱.


(۲) بحارالأنوار، ج۳۵، ص۲۵۷.

(۳) مجمع البیان.و فضائل الخمسه،ج۱،ص۲۴۵.

۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

اطلاعات درباره قرآن کریم


عروس قرآن : سوره الرحمن
بزرگترين سوره : سوره بقره
بزرگترين آيه : بقره / 282
كلمه وسط قرآن : وليتلطف /كهف / 19
بزرگترين كلمه قرآن : فاسقيناكموه/ حجر / 22
اولين سوره كه نازل شد : علق
تعداد سوره هاي قرآن : 114
تعداد حزب قرآن : 120
تعداد حروف قرآن : 323671
تعداد بسمله قرآن : 114
سجده هاي مستحب قرآن : 11 آيه
سوره اي كه حرف فا در آن نيست : سوره حمد
سوره اي كه در تمام آياتش كلمه الله است : مجادله
اميدبخش ترين آيه : قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله
قلب قرآن : سوره يس
كوچكترين سوره : سوره كوثر
كوچكترين آيه : طه
حرف وسط قرآن : تا
كوچكترين كلمه قرآن :با بسمله
آخرين سوره كه نازل شد : نصر
تعداد جز قرآن : 30 جز
تعداد كلمات قرآن : 77437
تعداد آيات قرآن : 6236
تعداد حروف مقطعه : 71 در آغاز 29 سوره
مهمترين آيه قرآن : آيه الكرسي
سوره اي كه حرف ميم در آن نيست : كوثر (به غير از بسمله)
عدالت آميزترين آيه : ان الله يامر بالعدل و الاحسان
ترس آورترين آيه : فمن يعمل مثقال ذره شراً يره
منبع : http://www.iaut.ac.ir/

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

سالروز ولادت باسعادت امام رضا (ع) مبارکباد.


چهل نکته خواندنی در مورد حرم مقدس رضوی


نكته1
در سال 203 و به قولى 202 هجرى قمرى كه حضرت رضا علیه السلام در طوس به شهادت رسیدند بدن مطهر آن امام همام را در باغ حمید بن قحطبه و در كنار قبر هارون خلیفه عباسى به خاك سپردند و نخستین بناى حرم مطهر همان بقعه هارون الرشید است كه بعدها حرم را روى دیوارهاى قدیمى آن بنا نهادند و از آن به بعد طوس به مشهد الرضا تغییر نام یافت.

نكته2
در سال 400 هجرى قمرى به دستور سلطان محمود غزنوى بناى بقعه و حرم تجدید بنا و مناره‎اى بر آن افزوده شد و پس از آن در زمان‎هاى مختلف اقداماتى به مرور صورت گرفته است .

نكته3
سنگ مرقد نخستین كه برای مشخص نمودن مدفن امام بر زمین نصب شده، سنگ بنای ساخت ضریح هم بوده است. آنچه مسلم است تا قرن هشتم هجری قمری ضریحی بر مضجع شریف نصب نبوده است.

نكته4
در ابتدا حرم مطهر به صورت بنایی ساده، با مصالح ویژه آن دوران بنا شده بود، چنانکه بقعه مطهر تنها یک در ورودی ساده در پیش روی مبارک داشت و دارای تزئیناتی مختصر به سبک آن زمان بود.

نكته 5
مشهور است كه از زمان صفویان گذاشتن ضریح بر مرقد امام مرسوم شده است و برخی احتمال دادند كه ساخت ضریح از عصر تیموریان متداول گشته است.
نكته6
28 هزار لامپ در حرم امام رضا علیه السلام روشن می‎باشد، که اکنون علاوه بر 28 هزار شعله برق، شش هزار لوستر نیز در ابعاد مختلف و با قدمت‎های طولانی مورد استفاده قرار گرفته است.

نكته7
ضریح اول، ضریحی چوبی بوده، با تسمه‎های فلزی و پوششی از صفحات طلا و نقره. این ضریح در زمان شاه طهماسب صفوی یعنی سال 957 هجری قمری ساخته و بر روی صندوق چوبی مضجع منور نصب می‎شود. در سال 1311 همزمان با تعویض صندوق به دلیل فرسودگی پایه‎ها ضریح برچیده شده، پوشش طلا و نقره و جواهرات آن از چوب‎ها جدا و به خزانه آستان قدس منتقل می‎شود.

نكته8
ضریح دوم، ضریحی بوده فولادی مرصع، معروف به ضریح نگین نشان. این ضریح در سال 1160 به دستور شاهرخ فرزند رضا قلی میرزا نوه نادرشاه ساخته و به وقف بر فراز مرقد شریف نصب می‎شود. ضریح فولادی یا ضریح نگین نشان سقف نداشته، پنجره‎ها و شبكه‎های چهار طرف آن دارای گوی و ماسوره‎هایی بوده است كه با نگین‎های كوچك یاقوت و زمرّد تزیین یافته و تعداد آنها به 2000 بالغ می‎شده است. به دلیل وضعیت ویژه این ضریح ذیلاً به عین كتیبه آن اشاره می‎شود. «نیاز رحمت ایزد مستعان، و تراب اقدام زوّار این آستان ملك پاسبان، سبط سلطان نادر شاه الحسینی الموسوی الصفوی، بهادرخان به وقف و نصب این ضریح و قبه‎های مرصع چهار گوشه ضریح مقدس مبارك موفق گردید. ( سنه 1160قمری) »

نكته9
در زمان تولیت میرزا سعیدخان برای مصون ماندن نذورات داخل ضریح دوم ، شبكه و پوشش طلایی روی ضریح منور قرار می‎گیرد، و بدین ترتیب سقف آن پوشش می‎یابد. این ضریح به دلیل وقف دائمی بودن تا قبل از شروع عملیات جایگزینی و نصب اخیر ضریح مطهر جدید یعنی پنجمین ضریح بر مضجع شریف و زیر ضریح پیشین قرار داشت. ضمن عملیات اخیر محل نصب این ضریح تغییر یافت و به قسمت تحتانی حرم مطهر منتقل گردید.

نكته10
در عصر پادشاهی فتحعلی شاه قاجار ضریحی فولادی و ساده به ابعاد (3×4) و ارتفاع 2 متر ساخته و روی ضریح نگین نشان (ضریح دوم) نصب می‎شود که در اصل ضریح سوم محسوب می‎شود.

نكته11

سقف ضریح سوم با چوب‎های طلاكوب پوشش داشته و در سمت پایین ضریح در كوچك مرصعی قرار داشته است. به دلیل كوچكی و غیر مناسب بودن این ضریح پس از مدتی برداشته شده و به جای آن ضریح چهارم نصب می‎گردد. در حال حاضر این ضریح در موزه مركزی آستان قدس رضوی در معرض تماشای بینندگان قرار دارد.

نكته12
ضریح چهارم ضریح ملمع یا ضریح طلا و نقره، معروف به شیر و شكر است، این ضریح در سال 1338 بر روی ضریح نگین نشان یا ضریح دوم نصب می‎گردد.

نكته13
طراحی ضریح چهارم توسط مرحوم استاد حافظیان انجام یافته و تحت نظارت ایشان كار اجرا و قلمزنی توسط مرحوم استاد هنرمند حاج محمد تقی ذو فن اصفهانی انجام گرفت.

نكته14
ضریح چهارم دارای 05/4 متر طول و 06/3 متر عرض و 90/3 ارتفاع و 14دهانه به نشان چهارده معصوم بوده است. اضافه بر بهره‎برداری از طلا و نقره و جواهرات .

نكته 15
پایه‎ها، ستون‎ها، كتیبه‎های سیمین با نقش‎های مختلفی در نهایت مهارت قلمزنی شده بود. بین هر دو زاویه از پنجره‎های ضریح مقدس یك صفحه بیضی شكل از طلا، كه مجموعاً به هیجده عدد می‎رسید و هر یك به وزن تقریبی پنجاه مثقال بود احادیثی درباره فضیلت زیارت حضرت رضا علیه السلام به خط حاج شیخ احمد زنجانی معصومی كتیبه نوشته شده است .

نكته 16
بر روی هر یك از دهانه‎های ضریح مقدس، از سمت پیش روی مبارك اسمی از اسمای چهارده معصوم علیهم السلام بر صفحه‎ای فیروزه نشان از طلا و به خط ثلث و به قلم مرحوم حاج شیخ احمد زنجانی معصومی مكتوب بود. در بالای صفحات بیضی شكل، كتیبه‎ای از نقره به طور برجسته، سوره مباركه هل اتی را به قلم همان كاتب در برداشت.

نكته 17
در چهار گوشه ضریح چهار خوشه انگور به عنوان نمادی از نحوه شهادت حضرت قرار داشت. بالای كتیبه سوره مباركه «یس» و بر لب ضریح چهل و چهار برگ از نقره ملمع بین چهل و چهار گلدان ملمع نصب شده بود كه بر روی صفحه مدور و محدب هر یك از آنها اسمی از اسمای حسنی الهی به طور برجسته و به خط ثلث و به رنگ سفید در زمینه لاجوردی مكتوب بود.

نكته 18
پس از گذشت بیش از چهل سال از نصب ضریح پیشین موجباتی همچون فرسودگی، و سست شدن پایه‎ها و ساختار ضریح و ساییدگی پوشش و روكش‎های نقره‎ای و طلایی آن، ساخت و نصب پنجمین ضریح را ضروری می‎نمود.

نكته 19
به دستور مقام معظم تولیت آستان قدس رضوی حضرت آیة الله واعظ طبسی، از سال 1372 مطالعات و بررسی‎های مقدماتی ساخت ضریح آغاز گردید، و به دنبال آن طرح‎های متعددی از طرف هنرمندان نامی كشور ارایه شد و نهایتاً توفیق طراحی ضریح نصیب استاد برجسته نگارگری كشور جناب آقای فرشچیان گردید.

نكته20
به منظور ساختن آخرین ضریح نخست بر اساس طرح موجود پایه‎ها و ساختار ضریح كه تركیبی از كار آهنگری و نجاری است توسط واحدهای مربوطه در آستان قدس رضوی در نهایت استحكام انجام گرفت و ساختاری مركب از آهن و فولاد و چوب گردو برای نصب روكش‎ها و پوشش طلا و نقره ساخته شد.

نكته21
با آماده شدن طرح استاد فرشچیان كار قلمزنی و زرگری و به عبارت دیگر اجرای طرح كه اساس كار ساخت ضریح و صورت پذیری آنست از تاریخ 12/11/75 تحت نظارت عالیه هنری استاد فرشچیان شروع شد و از میان چند نفر از هنرمندان قلمزن همچنان توفیق كار قلمرنی ضریح مطهر، نصیب استاد خدادادزاده اصفهانی گردید.

نكته 22
پس از چهار سال با كار بی وقفه روزانه و بعضاً شبانه و همچنین با كار متوسط روزانه شش نفر در كمال ظرافت و امتیاز هنری و در نهایت صلابت و استحكام كار قلمزنی پایان یافت و ضریح برای حمل و نصب آماده گردید. از ویژگی‎های ضریح مطهر جدید، ضخامت پوشش نقره‎ای آن است كه حتی بعضاً به بیش از سه میلیمتر می‎رسد.

نكته 23
عملیات اجرایی برچیده شدن ضریح پیشین و نصب پنجمین ضریح از شامگاه روز شنبه 21/10/79، پس از مراسم غبارروبی آغاز گردید، و با هماهنگی كامل نیروهای فنی - تخصصی مورد نیاز به طور متوسط روزانه هفتاد نفر در سازمانی منظم و منسجم با تقسیم كار و تعیین مسئولیت هر یك از بخش‎های عملیاتی و مدیران مربوطه طبق جدول زمان‎بندی شده، تحت مدیریت جناب آقای مهندس مهدی عزیزیان، مدیر عامل سازمان عمران و توسعه حریم حرم امام رضا علیه السلام به مدت پنجاه روز جریان خود را طی نمود. كار بنای عشق و كعبه مقصود، و فراز آمدن معبد خورشید در فضایی معنوی و شورانگیز آغاز شد.

نكته 24

محدوریت وقف به نصب بودن ضریح و عدم جواز شرعی انتقال آن از یك سو و از طرف دیگر، وجود موانع و مشكلات جدی فنی و معماری بر سر راه استحكام سازی پایه‎های نصب ضریح جدید موجب گردید تا پس از بررسی و مطالعات زیاد چاره كار به انتقال ضریح به قسمت زیرین حرم مطهر و نصب محاذی اطراف مضجع شریف دیده شود.

نكته 25
از جمله اقدامات اساسی دیگری كه همزمان با نصب ضریح مطهر صورت پذیرفت، بتون ریزی و كف سازی و مفروش نمودن كف حرم مطهر با سنگ‎های مرمر بسیار نفیس همراه با كانال كشی و برقراری سیستم تهویه و هوا دهی زمینی و دیواری است، و نیز مرمت آیینه كاری‎ها و كاشی‎كاری‎ها و كتیبه‎های روضه منوره از جمله دیگر اقداماتی بود كه در جریان عملیات نصب ضریح به آن مبادرت شد.

نكته 26
سنگ پلاك پیشین مضجع، كه مركب از 12 قطعه سنگ بود برداشته شده، به موزه مركزی آستان قدس رضوی انتقال یافت، و به جای آن سنگ نفیس مرمر یكپارچه به طول 20/2 و عرض 10/1 و ارتفاع 90 سانت كه در نهایت جلا و صفا و زیبایی حجاری شده بود نصب گردید.

نكته 27
در اطراف ضریح مطهر به نشانه چهارده معصوم چهارده دهانه به شكل محراب طراحی و اجرا شده است. سیر نقش‎ها و جهت قوس‎های آن یكدیگر را همراهی و تكمیل كرده، و مدار یگانه آنها كه نهایتاً به مركز و نقطه واحدی می‎رسد، تداعی كننده اصل اصیل عرفانی مشاهده وحدت در كثرت و كثرت در وحدت می‎باشد، و نیز وحدانیت ذات باری‎تعالی و قائمیت و بازگشت پذیری كائنات و ممكنات را به او متجلی می‎سازد.

نكته 28
در هشت لچكی چهار گوش ضریح مطهر، به سبك هنر اصیل ایرانی، از گل آفتابگردان كه نمادی از شمس الشموس كه یكی از القاب امام رضا علیه السلام است نقش‎هایی تعبیه شده است. در اطراف ضریح مقدس گل‎هایی پنج و هشت برگی به نشانه خمسه طیبه و هشتمین امام طراحی و اجرا شده است.

نكته 29
دو سوره مباركه «یس» و «هل اتی»، در بالای ضریح مطهر به صورت كتیبه دور تا دور ضریح نوشته شده است. طول كتیبه بالایی یعنی سوره مباركه «یس» دارای 66/17 و عرض 18 سانتیمتر و طول كتیبه «هل اتی» 76/16 و عرض آن 14 سانت می‎باشد، هر دو كتیبه و دیگر خطوط بیرونی و داخلی ضریح مطهر كه مشتمل بر آیاتی از كلام الله مجید و اسمای حسنی الهی و نام‎های حجج خداوندی است، در كمال قوت و استحكام توسط خوشنویس نامی جناب آقای موحد نوشته شده است.

نكته30
برای اولین بار پوشش داخلی ضریح مطهر، سقف و دیوارهای آن با نقش و نگارها و كتابت اسماء الهی، با خاتم‎كاری یه طرز بسیار بدیع و زیبا تزیین یافته است. طراحی نقوش داخل ضریح مطهر، توسط استاد فرشچیان انجام یافته، و اجرا و یا خاتم‎كاری توسط استاد هنرمند كشتی آرای شیرازی و همكارانشان صورت پذیرفته است.

نكته31
ضریح مطهر جدید حدود 12 تن وزن داشته، ضخامت پوشش نقره‎ای و طلایی آن و اتصال روكش‎های بدون پیچ یكی از ویژگی‎های این ضریح است. طول ضریح 78/4 و عرض آن 37/3 و ارتفاع آن با محاسبه سنگ پایه 96/3 متر می‎باشد.

نكته32
حرم مطهر مجموعه‎ای است تقریباً مدور، كه مركز آن مضجع منور امام ابوالحسن الرضا علیه السلام قرار دارد. همچنین حرم مطهر كه گنبد درخشان و طلایی برفراز آن قرار دارد، تقریباً در مركز بناهای آستان مقدس واقع شده، و از نقطه نظر معماری و هنری بسیار بدیع و استوار، و زیبا و دل انگیز است.

نكته33
سالانه در این حرم مطهر بیش از 700 هزار مُهر نماز مورد استفاده و جایگزین مُهرهای شکسته و کثیف می‎شود.

نكته34
نام‎های حرم مقدس امام رضا علیه السلام به ترتیب ذیل می‎باشد:

آستان ملائك پاسبان - ارض اقدس - بقعة مباركه - حرم مطهر - روضة رضویه - روضة مقدسه - روضة منوره - عتبة عالیه - قبلة هفتم - كعبة آمال - مرقد ملكوتی - مرقد منور - مضجع شریف - معین الضعفاء.

نكته 35
سقف حرم دارای دو پوشش است، پوشش اول: كه از زیر مشهود است، به صورت مقعر و مقرنس بوده، ارتفاع آن از سطح حرم تا نقطه پایانی سقف 80/18 متر می‎باشد، و پوشش دوم: همان لایه خارجی گنبد مطلی است.

نكته 36
حرم مطهر تقریباً به شكل مربع بوده، و مساحت آن پس از توسعه‎یی كه پس از انقلاب اسلامی انجام شد، به 139 متر مربع بالغ شده است، سطح حرم با سنگ مرمر مفروش گردیده، و تمام ازاره دور حرم با كاشی‎های ممتاز و ظریف چینی مانند، با رنگ‎های بسیار دلپذیر، مشهور به كاشی‎های سنجری مزین شده است، بر روی این كاشی‎ها آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام با خط رقاع و ثلث، همراه با نقش‎های اسلیمی نوشته و تزئین یافته است.

نكته 37
از طریق چهار صفه یا ممر حرم مطهر، با رواق‎های اطراف اتصال یافته، و زائرین از طریق آنها حضور حضرت تشرف حاصل می‎نمایند. پیش از این، در ضلع جنوبی حرم مطهر (پیش روی مبارك)، دو محراب بسیار نفیس و ممتاز از جنس كاشی چینی نصب بوده، كه پس از توسعه به لحاظ قدمت و نفاست، به موزه آستان قدس منتقل شده است.

نكته 38
حرم مطهر در اوایل قرن ششم یعنی دوران سلطان سنجر سلجوقی، با كاشی‎های بسیار نفیس تزیین یافته، و وجود تاریخ 612 هجری قمری، كه بیانگر دوران سلطنت سلطان محمد خوارزم‎شاه می‎باشد، گویای اقدامات و فعالیت‎هایی است، كه در این زمان، در زمینه توسعه و مرمت ابنیه حرم مطهر انجام یافته است.

نكته 39
حرم پاك امام، اضافه بر جلال معنوی و جذبه روحانی، و زیبایی و شكوه معماری، مزین به برخی از نفایس و مآثر ارزشمند است، تعدادی از هدایای بزرگان و حكمرانان گذشته، در قاب‎هایی تعبیه شده، در مكان‎هایی از حرم مطهر، در برابر دید زائران قرار دارد. این جواهرات و نفایس كه در هشت قاب چیده شده، شامل 104 قلم اشیای مختلف است. قدیمی‎ترین آنها سلیمانیه‎هایی است، با دور نقره، مربوط به 550 سال قبل، و دیگر شمشیری جواهر نشان و خنجر الماس نشان، و مروارید و تسبیح و انگشترهایی از الماس و برلیان درشت.

نكته40
گنبد حرم از آجر ساخته شده، و سپس روی آن را با الواح مسی، كه روكشی از طلا دارد پوشانده‎اند، تذهیب این گنبد برای آخرین بار در سال 1010 تا 1016، در زمان شاه عباس صورت گرفته، و به طوری كه از گفته‎های محققان بر می‎آید، رویه و سطح این گنبد پیش از آن كاشی‎كاری بوده است.

منبع:

وب سایت چهلچراغ امام رضا علیه السلام

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام بر شیعیان عالم تسیلت باد.

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام

ولادت امام و نامگذاری
دوران قبل از امامت
اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت
جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت
حاکمان معاصر



ولادت امام و نامگذاری
امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروة است. رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید «جعفر کذّاب».


دوران قبل از امامت
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.

امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.


اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال 129 هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.


جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.

ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.

همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.

حاکمان معاصر
همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:

1- هشام بن عبدالملک (105- 125 ه. ق)
2- ولید بن یزید بن عبدالملک (125-126)
3- یزید بن ولید بن عبدالملک (126)
4- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126)
5- مروان بن محمد (126-132)

و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :
1- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (132-137)
2- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137-158)

نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد.
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان" الرضا فی آل محمّد" بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.

امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما از یاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.

چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.
از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.

شهادت حضرت صادق علیه السلام
پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان،‌ دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.

سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید .

در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

راه شناخت قرآن


بهترین راه شناخت قرآن
بدون تردید نزدیک ترین و بهترین راه شناخت و بهره برداری از قرآن، رهنمودهای روشنگرانه خودِ این کتاب بزرگ است؛ چرا که در آیاتی بی شمارْ ضمن اشاره به حقیقت قرآن کریم و اهداف بزرگ آن، راه و شیوه های صحیح استفاده از این کتاب آسمانی هم تبیین گردیده است. هم چنین به موانع بهره برداری ازآموزه های آن و علل محروم ماندن افراد از زلال معارف حیات بخش این اقیانوس بی کران الهی اشاره شده است. بر این اساس، نخستین گام ورود به سرچشمه جوشان رهنمودهای نورانی و نجات بخش این کتاب بزرگ هدایت و انسان سازی، گوش جان سپردن به بیانات صادقانه خود قرآن درباره قرآن است.

اوصاف و عناوین قرآن
قرآن کریم به مناسبت های مختلف، از این کتاب با القاب و اوصاف گوناگونی یاد می کند.

درباره علت و انتخاب این اوصاف و اسامی، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. مفسّر بزرگ، ابوالفُتوح رازی (م 552 ق) در مقدمه کتاب تفسیرش، برای قرآن 43 نام آورده است. «حَرالِّی» یکی از دانشمندان بزرگ علوم قرآنی، کتابی در این باره نوشته و در آن، نود اسم یا وصف برای قرآن ذکر کرده است. هر یک از اسم های قرآن، به ابعاد ویژه ای از عظمت وجودی معجزه ابدی خاتم پیامبران دلالت دارد. بعضی از اسامی این کتاب آسمانی عبارتند از: قرآن، فرقان، نور، بصائر، ذکر، رحمت، شفاء، حکیم، مجید، مبارک، مُهَیْمِن، عظیم، برهان و... .

نور
یکی از اسامی قرآن کریم «نور» است. در تعریف این واژه گفته اند: نور، چیزی است که هم خودش روشن و آشکار است و هم موجب آشکار شدن اشیا و امور دیگر می شود. از این واژه، در مجموع 43 بار در قرآن استفاده شده است. اندیشمندان علوم قرآنی در تبیین علت نام گذاری قرآن به نور گفته اند: آیات این کتاب، از بسیاری از اسرار نهان نظام هستی پرده برمی دارد. انسان نیز در پرتو روشنگری های آنْ راه سعادت و نیک بختی را می شناسد و با اطاعت از رهنمودهای آن، از گرایش به انحراف و گمراهی اعتقادی و معنوی در امان می ماند. در تعبیر قرآن، نور دو گونه است: نور ظاهری و نور معنوی، و سرچشمه نورانیّت قرآن، ذات مقدس خداوند متعال است و مؤمن با پیروی از این نور، می تواند تاریکی های تباهی و هواهای نفسانی را پشت سر بگذارد.

ذکر
یکی دیگر از نام های قرآن «ذکر» است. در مجموعِ آیات قرآن کریم، کلمه ذکرْ بیش از 63 بار آمده، اما فقط هشت بار به عنوان وصفی برای قرآن ذکر شده است. در علت نامیده شدن قرآن به این نام گفته اند: مجموعه آیات کتاب آسمانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بردارنده اموری چون: موعظه، پند و اندرز، و خبر دادن از سرگذشت اقوام گذشته است. هم چنین در بخشی از آیات آن، گاه قسمتی از حقایق دنیا و آخرت به صورت مختصر، و در مواردی به گونه ای مفصل بیان شده است تا انسان ها، هم از سرگذشت گذشتگانْ و هم از یادآوری وقایع و حقایق دنیا و آخرت پند گیرند و از مسیر هدایت منحرف نشوند.

فرقان
در برخی از آیات قرآن، از این کتاب با واژه «فرقان» یاد شده است. این واژه شش بار در قرآن ذکر شده، ولی همیشه به عنوان نام و یا صفت آن به کار نرفته است. در آیه اول سوره فرقان می خوانیم: «خجسته باد کسی را که بر بنده خود فرقان فرو فرستاد تا هشدارْدهنده ای برای جهانیان باشد».

بر این اساس دلیل نامیدن فرقان بر این کتابْ آن است که آیات قرآنْ همواره بین حقّ و باطل جدایی می افکند و آن ها را از همدیگر متمایز می کند و به این ترتیب، به اختلاف اعتقادیِ میان انسان ها پایان می بخشد. از نظر علم لغت، واژه فرقان، مصدر و به معنای فرق گذاشتن است که به معنای فارق، یعنی فرق گذارنده و جدا کننده به کار رفته است.

قرآن
«قرآن» مشهورترین نام کتاب آسمانی ما مسلمانان است. این واژه، به معنای خواندن است و در آغاز، به صورت وصفی برای کتاب آسمانیِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کار رفته، ولی به تدریجْ اسم خاصّ آن شده است. درباره علت نام گذاری این کتاب با واژه قرآن گفته اند:

این وصف از این رو است که خداوند این کتاب را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خوانده است؛ هم چنین این کتابْ مرتبه ای از کلام الهی است و چون مرتبه اعلا و مقام حقیقیِ آن بسی بالاتر از آن است که در قالب لفظ بگنجد، خداوند بر مردم منّت نهاده و آن را به اندازه ای که به صورت الفاظ خواندنی درآید، تنزل داده است تا مردمان معانی آن را درک کنند.

کتاب
یکی از نام های قرآن «کتاب» است. لغت شناسان معنای آن را گردآوردن و ثبت کردن گفته اند، ولی در اصطلاح، این واژه به معنای نوشتن و نوشته به کار می رود. در تبیین اطلاق واژه کتاب به قرآن، نظرات گوناگونی ذکر شده است که از آن جمله است:

به قرآن از آن جهت کتاب گفته شده که معنای آن عبارت از مکتوب شأنی است؛ یعنی نوشتنی، همان گونه که اِله به معنای پرستیدنی و قرآن به معنای خواندنی آمده است؛ بنابراین، کتاب یعنی چیزی که نوشتنی است. «سُیوطی»، از عالمان علوم قرآن، دراین باره می نویسد: قرآن را از آن رو کتاب نامیده اند که در آن، انواع علوم، قصص و اخبار جمع شده است. واژه کتاب، حدود 230 بار در قرآن آمده است.

کلام
واژه «کلام» از دیگر نام های قرآن است که تنها چهار بار در این کتاب شریف به کار رفته است. این واژه در سه مورد همراه با مضاف الیه «اللّه » است. مفسران در علت نامیده شدن قرآن با واژه کلام می گویند: قرآن را کلام نامیده اند، زیرا در زیباییِ ترکیب لفظی و آهنگ و ترکیبْ به گونه ای است که در دل ها نفوذ می کند و شنونده از شنیدن آن متأثر می شود، چنان که در تاریخ آمده است، غیرمسلمانانِ بسیاری با شنیدن آیاتی از قرآن، آن چنان تحت تأثیر قرار گرفته اند که اسلام آورده اند. در مواردی هم که این واژه به صورت «کلام اللّه » آمده، مراد از کلام، مطلق سخن و دستور است.

موعظه
گاهی در توصیف قرآن، از آن به موعظه، پندی برای پرهیزکاران، موعظه ای از جانب خدا و... تعبیر می شود. موعظه، اسم مصدر و به معنای پند و اندرز است. در تعریف آن می نویسند: موعظه، در حقیقت عبارت است از چیزی که موجب رقّت و نرمی دل می شود و آن را به سوی خدا و پذیرفتن حق مایل ساخته، از سرکشی و عصیان باز می دارد؛ بنابراین، موعظه نه تنها برای فهماندن مطلب، بلکه برای نرم کردن دل انجام می گیرد. این واژه، نُه بار در قرآن به کار رفته است. اندیشمندان علوم قرآنی معتقدند که علت نام گذاری قرآن کریم به این واژه آن است که مردم می توانند از اخبار، قصص، احکام، رویدادها، عذاب های گناه کاران و نعمت های صالحان که در قرآن از آن ها یاد شده، پند گیرند.

شفاء
«شفاء» یکی دیگر از اوصاف است که در برخی از آیاتْ به قرآن اطلاق می شود. این تعبیر، چهار بار در قرآن آمده است. شِفاء مصدر و به معنای بهبود بخشیدن و درمان کردن بیماران، و در معنای اسم مصدری، به معنای بهبودی و درمان است. گاهی هم شفاء به دارو و هر چیزی که سبب بهبودی باشد اطلاق می شود. قرآن شفاء گفته شده، زیرا مجموعه معارف قرآنی، همانند بسیاری از نعمت های الهی، مایه شفای انسان، به ویژه از بیماری های روحی نظیر کفر، نادانی، گمراهی، کینه توزی و... است و از طریق برطرف ساختن این امراضِ معنوی، بسیاری از ناراحتی های جسمانی ـ که ریشه روحی و روانی دارد ـ برطرف می شود.

وحی
در دو آیه، از قرآن به عنوان «وحی» یاد شده است و در یک جا می فرماید، قرآن یگانه معرفت وحیانی است که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وحی می شود. در اصل، وحی به معنای سرعت است؛ سپس کلمه وحی به هرگونه فهماندن پنهانی اطلاق شده است. در اصطلاح اندیشمندان اسلامی، وحی به معنای القای مطلبی از سوی خداوند متعال به پیامبران است که اشکال گوناگونی دارد: گاه با واسطه است و گاه بی واسطه؛ گاهی دیگران هم آن را می شنوند و گاه نمی شنوند؛ زمانی از طریق مکتوبی است که پیامبران می بینند و وقتی مطلبی است که به قلب شان الهام می شود؛ علت اطلاق وحی به قرآن این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معارف قرآن را از سوی خداوند متعال، به صورتی که برای دیگران غیرمحسوس بود، دریافت می کردند.

حکیم
«حکیم» از جمله اوصافی است که در برخی از آیات، به عنوان صفتی برای قرآن ذکر شده است. این تعبیر 97 بار در قرآن کریم آمده و به معنای استوار، مُتقَن، دارای حقیقت، فرزانه و... به کار می رود. در این که چرا به قرآن حکیم گفته اند، احتمالاتی داده شده که از جمله آن هاست: با حکمت بودن، عدم اختلاف و تناقض در بین آیاتش، عدم نسخ آن، محفوظ ماندن آن از هر گونه تغییر و تحریف، حاکم بودن آن بین حق و باطل، حلال و حرام و بهشت و جهنم و... . در هر حال، مناسب ترین توجیه آن است که: از آن جا که آیات قرآن با نظم و انسجام بسیار شگفت انگیز و معانی و مفاهیم بدیع و تازه، و در عین حال استوار و مُتقَن تدوین شده است و به لطف خداوند متعال، تا ابد از هرگونه تبدیل و تحریف محفوظ خواهد ماند، به آن حکیم گفته اند.

هُدی
در برخی از آیات، با تعابیر گوناگونی از قرآن کریمْ به عنوان کتاب هدایت یاد شده است. از آن جا که انسان برای رسیدن به کمال شایسته است، باید خود را بشناسد و هدف از آفرینش و راه کمال و سعادتش را تشخیص بدهد. خداوند متعال، رسولان الهی و کتاب های آسمانی را به منظور تحقق همین هدف فرستاده است. قرآن کریم، کامل ترین کتاب هدایت و عالی ترین برنامه زندگی است. واژه «هدی» که به عنوان صفت قرآن در آیاتی به کار رفته، 85 بار در مجموع آیات الهی ذکر شده است. قرآن به این دلیل که وسیله هدایت است و هیچ گونه گمراهی در آن راه ندارد، به «هدی» نام گذاری شده است. خداوند در آیات قرآن، از هدایت با تعابیری چون هُدی، یَهدی، هادی و... یاد کرده است.

صراط مستقیم
تعبیر «صراط مستقیم»، 43 بار در قرآن کریم به کار رفته است. صراط مستقیم، راهی است که خدای سبحان برای هدایت انسان معیّن کرده است. آغاز این راه، در فطرت الهی همه انسان ها و پایان آن، لقای خداوند است. در آیات قرآنی، از مجموعه تعالیم قرآن مجیدْ به عنوان صراط مستقیم یاد شده، و همواره به انسان ها تأکید می شود که از رهنمودهای این کتاب هدایت گر تبعیّت کنند؛ چرا که در بین تمام راه ها، این صراط مستقیم است که نزدیک ترین و سالم ترین راهِ رسیدن به خداست و هیچ گونه شک و تردید و ابهامی در آن وجود ندارد. انسان از طریق پیمودن این مسیر تعالی، به مقام کمال می رسد و ثبات قدم در این راه، تمام وسوسه های شیطان را که همواره در کمین انسان است، نقش بر آب می سازد.

برهان
یکی از اوصافی که در سرتاسر قرآن، هشت بار به این کتاب بزرگ اطلاق شده، «برهان» است. در علت نامیده شدن قرآن به نام و صفت برهان، گفته شده که چون خداوند متعال دلیل صحت و درستی نزول آن، و نیز دلیل درستی مضامین و مباحثی که در آن آمده را در جای جای آیات قرآن قرار داده، به قرآن، برهان هم گفته می شود.

آیت اللّه جوادی آملی در این باره می نویسد: «قرآن کریم محتوایی دارد که با فطرت درونی انسان ها هماهنگ و با جهان بیرونی مطابق است و از نظر شکل و قالب بیان هم به صورت برهانی روشن و با دلیل قاطع است؛ اگر درباره خود می گوید که کلام خداست با دلیل می گوید... و اگر به توحید و دین و وحی و رسالت و معاد رهنمون می شود، دلیل هر کدام را به همراه آن می آورد»؛ پس به این دلیل، خود را برهان می نامد.

مجید
واژه دیگری که در برخی آیات قرآنی، از آن به عنوان توصیف این کتاب سترگ یاد شده، «مجید» است. این کلمه، چهار بار در سرتاسر قرآن تکرار شده، ولی فقط در دو موردْ نام و وصف برای قرآن قرار گرفته است. در تبیین اصل معنای واژه مجید گفته شده که این واژه، در اصل به معنای وسعت است و گاهی در توصیف اصل ذات اقدس خداوند متعال نیز به کار می رود و این استعمال، به لحاظ وسعت بی منتهای رحمت وجودی باری تعالی است و در مورد قرآن نیز چون کلام الهی، از آن دسته از مخلوقات خداوند است که از ارزش و مقام و منزلت والایی برخوردار و دارای برکات بسیارْ فراوانی است، به مجموعه آیات و معارف پربرکت آن مجید اطلاق شده است.

عزیز
یکی دیگر از اوصاف قرآن «عزیز» است. در برخی از آیات، از مجموعه قرآنْ با صفت عزیز یاد شده است. از آن جا که آیات و معارف قرآن کریم، حقّ محض اند، هیچ گونه باطلی به آن راه نمی یابد و هیچ تفکر و اندیشه ای بر آن غلبه پیدا نمی کند؛ در نتیجه، در توصیف آنْ از واژه عزیز استفاده شده است. عزیز در لغت به معنای دشوار، نیرومند، پیروز و شکست ناپذیر به کار رفته است. این واژه، گر چه 99 بار در مجموعه آیات قرآن کریم به چشم می خورد، اما در همه موارد، به عنوان توصیف قرآن به کار نرفته است. برخی از اندیشمندان علوم قرآنی، در علت توصیف قرآن با واژه عزیز نوشته اند: چون کسی نمی تواند با آن به تحدّی برخیزد، قرآن عزیز نامیده شده است.

نام و اوصاف
برای قرآن کریم، نام ها و اوصاف زیادی ذکر شده است و حتی برخی از اندیشمندان علوم قرآنی، در این باره کتاب های مفصلی به نگارش در آورده اند و برخی، حدود نود اسم برای قرآن ذکر کرده اند که از جمله آن ها این اسامی و اوصاف است:

فصل، قَیِّم، تصدیق، مصدّق، متشابه، مَثانی، ثقیل، مبارک، عظیم، علیّ، وحی، رحمت، بشیر، بُشری، نذیر، عزیز، تذکره، ذکری، بصائر، تفصیل، بلاغ، حکمت، بیّنه، تبیان، علم، صدق، حقّ، حقّ الیقین، آیات، تنزیل، کلام اللّه ، قول، حدیث، صُحف، مبین، حَبْل، عدل، امر، عُروة الوثقی، مرفوعة مطهّره، بیان، و... .

منابع و مآخذ
1. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، بهاءالدین خرمشاهی، ج 2، انتشارات دوستان و ناهید، چ 1، پاییز 1377.

2. سروش آسمانی سیری در مفاهیم قرآنی، کاظم محمدی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ 1، تابستان 1381.

3. علوم قرآنی، آیت اللّه معرفت، مؤسسه فرهنگی انتشارات التمهید، چ 1، بهار 1378.

4. قاموس قرآن، آیت اللّه سید علی اکبر قریشی، دارالکتب الاسلامیه، چ 8، سال 1361.

5. قرآن در قرآن، عبداللّه جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چ 1، بهار 1378.

6. قرآن شناسی، آیت اللّه مصباح یزدی، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی رحمه الله ، چ 2، بهار 1380.

پدیدآورنده: میرصادق سیدنژاد

۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

مراتب انزجار ونفرت از اهانت کنندگان به ساحت مقدس قرآن مجید اعلام می داریم


اَللهُم عَجِل لِوَلیکَ الفَرجَ والعافیه وَالنَصر وَ اجعَلنا مِن خیر اَنصاره ِو اَعوانه وَالمُستَشهَدینَ بَینَ یَدَیه


ضمن محکوم کردن اهانت کنندگان به کلام الله مجید در در کشور شیطان بزرگ آمریکا ، مراتب انزجار و نفرت مان را اعلام می داریم.

مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر اهانت کنندگان به ساحت مقدس قرآن

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

روز قدس


بـايـد آقـايـان توجه كنند، تمام مسلمين توجه بكنند، روز قدس روزى است كه بايد تمام ملت هاى اسلام با هم توجه بكنند و اين روز را زنده نگه دارند. اگر يك هياهوئى از تمام مـلت هـاى مـسـلمـيـن بـلنـد بشود، روز جمعه آخر ماه مبارك كه روز قدس است همه ملت ها قيام بكنند، همين كه حالا همان تظاهرات ، همان راهپيمائى ها را بكنند اين مقدمه مى شود از براى ايـنـكه انشاءالله جلوى اين مفسدين را ما بگيريم و كلك اينها از بلاد اسلام كنده بشود. ما، هـى سـسـت مى گيريم ، مسلمان ها هى سست مى گيرند، ملت ها بيطرف مى مانند كم قيام مى كـنـنـد و نـهـضـت مـى كـنـنـد، كـم تـظـاهـر مـى كـنـنـد راجـع بـه ايـن امـور. اسـرائيـل وقـتـى كـه ديـد خـوب مـلت با هم مخالف هستند و دولت مصر هم كه همراه اوست ، برادر است و عراق هم كه با اينها برادر هست ، وقتى اين چيزها را ديد هى قدم به قدم پيش مـى رود و شـمـا مطمئن باشيد كه اگر سست بگيريد، اينها تا فرات خواهند بروند، اينها هـمـه ايـنـجـا را مـلك خـودشـان مـى گـويـنـد هـسـت .

وقتى يك ميليارد جمعيت فـريـاد كرد، اسرائيل نمى تواند، از همان فريادش ‍ مى ترسد. اگر همه مسلمينى كه در دنـيـا هـستند الان هستند كه قريب يك ميليارد هستند، اگر در روز قدس همه بيرون بيايند از خـانـه ، فـريـاد كـنـنـد مـرگ بـر امـريـكـا و مـرگ بـر اسـرائيـل و مـرگ بـر شـوروى ، هـمـيـن قـول مـرگ بـر شـوروى براى آنها مرگ مى آورد....

روز قـدس ، يـك روز جـهـانى است ، روزى نيست كه فقط اختصاص به قدس داشته باشد، روز مـقـابـله مـسـتضعفين با مستكبرين است....
روزى اسـت كـه بـايـد هـمـت كـنيد و همت كنيم كه قدس را نجات بدهيم و برادران لبـنـانـى را از ايـن فـشـارهـا نـجـات بـدهـيـم ، روزى اسـت كـه بايد تمام مستضعفين را از چـنـگـال مـسـتـكبرين بيرون بياوريم.....
روز قـدس ، روزى است كه اسلام را بايد احياءكرد و احياء بكنيم و قوانين اسلام در ممالك اسـلامـى اجـرا بشود. روز قدس ، روزى است كه بايد به همه ابرقدرت هشدار بدهيم كه اسلام ديگر تحت سيطره شما به واسطه عمال خبيث شما،واقع نخواهد شد. روز قدس ، روز حـيات اسلام است....
روز قدس فقط روز فـلسـطـيـن نـيست ، روز اسلام است ، روز حكومت اسلامى است ، روزى است كه بايد جمهورى اسـلامـى در سـراسـر كـشـورهـا، بـيـرق آن بـرافـراشـتـه شود،........
اسـرائيـل ايـن جـرثـومـه فـسـاد هـمـيـشـه پـايـگـاه آمـريـكـا بـوده اسـت . مـن در طـول نـزديـك بـه بـيـسـت سـال خـطر اسرائيل را گوشزد نموده ام بايد همه بپا خيزيم و اسرائيل را نابود كنيم و ملت قهرمان فلسطين را جايگزين آن گردانيم .
مـا از مـبـارزات بـرادران فلسطينى و مردم جنوب لبنان در مـقـابل اسرائيل غاصب كاملا پشتيبانى مى نمائيم و به خواست خداى تعالى بر دشمنان بـشـريـت و اسـلام پـيـروز خـواهـيـم شد و اميد است كه نصر خدائى و فتح مسلمانان نزديك باشد.
امام خمینی (رح)

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

شهادت على عليه السلام


شهادت على عليه السلام
تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...
(نداى آسمانى)
على عليه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت بكوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حكام ايالات نيز در اجراى فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسيج پرداخته و گروههاى تجهيز شده را بخدمت وى اعزام داشتند.
تا اواخر شعبان سال چهلم هجرى نيروهاى اعزامى از اطراف وارد كوفه شده و باردوگاه نخيله پيوستند،على عليه السلام گروههاى فراهم شده را سازمان رزمى داد و با كوشش شبانه روزى خود در مورد تأمين و تهيه كسرى ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد،فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاويه و مخصوصا از نيرنگهاى عمرو عاص دل پر كينه داشتند در اين كار مهم حضرتش را يارى نمودند و بالاخره در نيمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجرى على عليه السلام پس از ايراد يك خطابه غراء تمام سپاهيان خود را بهيجان آورده و آنها را براى حركت بسوى شام آماده نمود ولى در اين هنگام خامه تقدير سرنوشت ديگرى را براى او نوشته و اجراى طرح وى را عقيم گردانيد.
فراريان خوارج،مكه را مركز عمليات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامى عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در يكى از شبها گرد هم آمده واز گذشته مسلمين صحبت ميكردند،در ضمن گفتگو باين نتيجه رسيدند كه باعث اين همه خونريزى و برادر كشى،معاويه و عمرو عاص و على عليه السلام ميباشند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمين بكلى آسوده شده و تكليف خود را معين مى‏كنند،اين سه نفر با هم پيمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنها داوطلب كشتن يكى از اين سه نفر باشد عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل على عليه السلام شد،عمرو بن بكر عهده‏دار كشتن عمرو عاص گرديد،برك بن عبد الله نيز قتل معاويه را بگردن گرفت و هر يك شمشير خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد نقشه اين قرار داد بطور محرمانه و سرى در مكه كشيده شد و براى اينكه هر سه نفر در يكموقع مقصود خود را انجام دهند شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بيدار ميمانند براى اين منظور انتخاب كردند و هر يك از آنها براى انجام ماموريت خود بسوى مقصد روانه گرديد،عمرو بن بكر براى كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاويه رهسپار شام شد ابن ملجم نيز راه كوفه را پيش گرفت.
برك بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در ليله نوزدهم در صف يكم نماز ايستاد و چون معاويه سر بر سجده نهاد برك شمشير خود را فرود آورد ولى در اثر دستپاچگى شمشير او بجاى فرق معاويه بر ران وى اصابت نمود.
معاويه زخم شديد برداشت و فورا بخانه خود منتقل و بسترى گرديد و ضارب را نيز پيش او حاضر ساختند،معاويه گفت تو چه جرأتى داشتى كه چنين كارى كردى؟
برك گفت امير مرا معاف دارد تا مژده دهم:معاويه گفت مقصودت چيست؟برك گفت همين الان على را هم كشتند:معاويه او را تا تحقيق اين خبر زندانى نمود و چون صحت آن معلوم گرديد او را رها نمود و بروايت بعضى (مانند شيخ مفيد) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.
چون طبيب معالج زخم معاويه را معاينه كرد اظهار نمود كه اگر امير اولادى نخواهد ميتوان آنرا با دوا معالجه نمود و الا بايد محل زخم با آهن گداخته داغ گردد،معاويه گفت تحمل درد آهن گداخته را ندارم و دو پسر (يزيد و عبد الله) براى من‏كافى است (1) .
عمرو بن بكر نيز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف يكم بنماز ايستاد اتفاقا در آنشب عمرو عاص را تب شديدى رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پيشنهاد پسرش قاضى شهر را براى اداى نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!
پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضى سر بسجده داشت عمرو بن بكر با يك ضربت شمشير او را از پا در آورد،همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نيمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصريان افتاد،چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وى را بعذابهاى هولناك عمرو عاص تهديدش ميكردند عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟شمشيرى كه من بر او زده‏ام اگر وى از آهن هم باشد زنده نمى‏ماند مردم گفتند آنكس كه تو او را كشتى قاضى شهر است نه عمرو عاص!!
بيچاره عمرو آنوقت فهميد كه اشتباها قاضى بيگناه را بجاى عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت بمرگ قاضى و عدم اجراى مقصود خود شروع بگريه نمود و چون عمرو عاص علت گريه را پرسيد عمرو گفت من بجان خود بيمناك نيستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضى و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقاى خود مأموريتم را انجام دهم!عمرو عاص جريان امر را از او پرسيد عمرو بن بكر مأموريت سرى خود و رفقايش را براى او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشير قطع گرديد بدين ترتيب مأمورين قتل عمرو عاص و معاويه چنانكه بايد و شايد نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نيز كشته شدند.
اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:اين مرد نيز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بكوفه رسيد و بدون اينكه از تصميم خود كسى را آگاه گرداند در منزل يكى از آشنايان خود مسكن گزيد و منتظر رسيدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد،روزى بديدن يكى از دوستان خود رفت و در آنجا زن زيباروئى بنام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست على عليه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولين برخورد دل از كف داد و فريفته زيبائى او گرديد و از وى تقاضاى زناشوئى نمود.
قطام گفت براى مهريه من چه خواهى كرد؟گفت هر چه تو بخواهى!
قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و يك كنيز و يك غلام و كشتن على بن ابيطالب است: (چه مهر سنگينى!شاعر گويد)
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحة كمهر قطام من غنى و معدم‏ ثلاثة آلاف و عبدو قنية و ضرب على بالحسام المسمم‏ و لا مهر اغلى من على و ان غلا و لا فتك الا دون فتك ابن ملجم.
يعنى تا كنون نديده‏ام صاحب كرمى را از توانگر و درويش كه (براى زنى) مانند مهر قطام مهر كند. (و آن عبارت است از) سه هزار درهم پول و غلام و كنيزى و ضربت زدن بعلى عليه السلام با شمشير زهر آلود.
و هيچ مهرى هر قدر هم سنگين و گران باشد از كشتن على عليه السلام گرانتر نيست و هيچ ترورى مانند ترور ابن ملجم نيست.بارى ابن ملجم كه خود براى كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نميخواست كسى از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمايش كند لذا بقطام گفت آنچه از پول و غلام و كنيز خواستى برايت فراهم ميكنم اما كشتن على بن ابيطالب را من چگونه ميتوانم انجام دهم؟
قطام گفت البته در حال عادى كسى نميتواند باو دست يابد بايد او را غافل گير كنى و غفلة بقتل رسانى تا درد دل مرا شفا بخشى و از وصالم كامياب شوى و چنانچه در انجام اينكار كشته گردى پاداش آخرتت بهتر از دنيا خواهد بود!!ابن ملجم كه ديد قطام نيز از خوارج بوده و همعقيده اوست گفت بخدا سوگند من بكوفه نيامده‏ام مگر براى همين كار!قطام گفت من نيز در انجام اين كار ترا يارى‏ميكنم و تنى چند بكمك تو ميگمارم بدينجهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از يك قبيله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جريان امر گذاشت و از وى خواست كه در اينمورد بابن ملجم كمك نمايد وردان نيز (بجهت بغضى كه با على عليه السلام داشت) تقاضاى او را پذيرفت.
خود ابن ملجم نيز مردى از قبيله اشجع را بنام شبيب كه با خوارج همعقيده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قيس يعنى همان منافقى را كه در صفين على عليه السلام را در آستانه پيروزى مجبور بمتاركه جنگ نمود از انديشه خود آگاه ساختند اشعث نيز بآنها قول داد كه در موعد مقرره او نيز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانيد،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسيد و ابن ملجم و يارانش بمسجد آمده و منتظر ورود على عليه السلام شدند.
مقارن ورود ابن ملجم بكوفه على عليه السلام نيز جسته و گريخته از شهادت خود خبر ميداد حتى در يكى از روزهاى ماه رمضان كه بالاى منبر بود دست بمحاسن شريفش كشيد و فرمود شقى‏ترين مردم اين مويها را با خون سر من رنگين خواهد نمود و بهمين جهت روزهاى آخر عمر خود را هر شب در منزل يكى از فرزندان خويش مهمان ميشد و در شب شهادت نيز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود.
موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس بعبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشويش بود،گاهى بآسمان نگاه ميكرد و حركات ستارگان را در نظر ميگرفت و هر چه طلوع فجر نزديكتر ميشد تشويش و ناراحتى آنحضرت بيشتر ميگشت بطوريكه ام كلثوم پرسيد:پدر جان چرا امشب اين قدر ناراحتى؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه‏هاى كارزار گذرانيده و با پهلوانان و شجاعان نامى مبارزه‏ها كرده‏ام،چه بسيار يك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ها برده و ابطال رزمجوى عرب را بخاك و خون افكنده‏ام ترسى از چنين اتفاقات ندارم ولى امشب احساس ميكنم كه لقاى حق فرا رسيده است.
بالاخره آنشب تاريك و هولناك بپايان رسيد و على عليه السلام عزم خروج از خانه را نمود در اين موقع چند مرغابى كه هر شب در آن خانه در آشيانه خودميخفتند پيش پاى امام جستند و در حال بال افشانى بانگ همى دادند و گويا ميخواستند از رفتن وى جلوگيرى كنند!
على عليه السلام فرمود اين مرغ‏ها آواز ميدهند و پشت سر اين آوازها نوحه و ناله‏ها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آنحضرت پريشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروى.على عليه السلام فرمود اگر بلاى زمينى باشد من به تنهائى بر دفع آن قادرم و اگر قضاى آسمانى باشد كه بايد جارى شود.
على عليه السلام رو بسوى مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار نمود و سپس بمحراب رفت و بنماز نافله صبح ايستاد و چون بسجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشير زهر آلود در حاليكه فرياد ميزد لله الحكم لا لك يا على ضربتى بسر مبارك آنحضرت فرود آورد (2) و شمشير او بر محلى كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پيشانى شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگريختند.
خون از سر مبارك على عليه السلام جارى شد و محاسن شريفش را رنگين نمود و در آنحال فرمود :
بسم الله و بالله و على ملة رسول الله فزت و رب الكعبة.
(سوگند بپروردگار كعبه كه رستگار شدم) و سپس اين آيه شريفه را تلاوت نمود:
منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى (3) .
(شما را از خاك آفريديم و بخاك بر ميگردانيم و بار ديگر از خاك مبعوث‏تان ميكنيم) و شنيده شد كه در آنوقت جبرئيل ميان زمين و آسمان ندا داد و گفت:
تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقياء. (بخدا سوگند ستونهاى هدايت در هم شكست و نشانه‏هاى تقوى محو شد و دستاويز محكمى كه ميان خالق و مخلوق بود گسيخته گرديد پسر عم مصطفى صلى الله عليه و آله كشته شد،على مرتضى بشهادت رسيد و بدبخت‏ترين اشقياء او را شهيد نمود .)
همهمه و هياهو در مسجد بر پا شد حسنين عليهما السلام از خانه بمسجد دويدند عده‏اى هم بدنبال ابن ملجم رفته و دستگيرش كردند،حسنين باتفاق بنى‏هاشم على عليه السلام را در گليم گذاشته و بخانه بردند فورا دنبال طبيب فرستادند،طبيب بالاى سر آنحضرت حاضر شد و چون زخم را مشاهده كرد بمعاينه و آزمايش پرداخت ولى با كمال تأسف اظهار نمود كه اين زخم قابل علاج نيست زيرا شمشير زهر آلود بوده و بمغز صدمه رسانيده و اميد بهبودى نميرود .
على عليه السلام از شنيدن سخن طبيب بر خلاف ساير مردم كه از مرگ ميهراسند با كمال بردبارى بحسنين عليهما السلام وصيت فرمود زيرا على عليه السلام را هيچگاه ترس و وحشتى از مرگ نبود و چنانكه بارها فرموده بود او براى مرگ مشتاقتر از طفل براى پستان مادر بود!
على عليه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست بگريبان بود،او شب هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در فراش آنحضرت كه قرار بود شجعان قبائل عرب آنرا زير شمشيرها بگيرند آرميده بود،على عليه السلام در غزوات اسلامى همواره دم شمشير بود و حريفان و مبارزان وى قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند،او ميفرمود براى من فرق نميكند كه مرگ بسراغ من آيد و يا من بسوى مرگ روم بنابر اين براى او هيچگونه جاى ترس نبود،على عليه السلام وصيت خود را بحسنين عليهما السلام چنين بيان فرمود:
اوصيكما بتقوى الله و ان لا تبغيا الدنيا و ان بغتكما،و لا تأسفا على شى‏ء منها زوى عنكما... (4)
شما را بتقوى و ترس از خدا سفارش ميكنم و اينكه دنيا را نطلبيد اگر چه‏دنيا شما را بخواهد و بآنچه از (زخارف دنيا) از دست شما رفته باشد تأسف مخوريد و سخن راست و حق گوئيد و براى پاداش (آخرت) كار كنيد،ستمگر را دشمن باشيد و ستمديده را يارى نمائيد.
شما و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كه را كه نامه من باو برسد بتقوى و ترس از خدا و تنظيم امور زندگى و سازش ميان خودتان سفارش ميكنم زيرا از جد شما پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود سازش دادن ميان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبى) است،از خدا درباره يتيمان بترسيد و براى دهان آنها نوبت قرار مدهيد (كه گاهى سير و گاهى گرسنه باشند) و در اثر بى توجهى شما در نزد شما ضايع نگردند،درباره همسايگاه از خدا بترسيد كه آنها مورد وصيت پيغمبرتان هستند و آنحضرت درباره آنان همواره سفارش ميكرد تا اينكه ما گمان كرديم براى آنها (از همسايه) ميراث قرار خواهد داد.و بترسيد از خدا درباره قرآن كه ديگران با عمل كردن بآن بر شما پيشى نگيرند،درباره نماز از خدا بترسيد كه ستون دين شما است و درباره خانه پروردگار (كعبه) از خدا بترسيد و تا زنده هستيد آنرا خالى نگذاريد كه اگر آن خالى بماند (از كيفر الهى) مهلت داده نميشويد و بترسيد از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا،و ملازم همبستگى و بخشش بيكديگر باشيد و از پشت كردن بهم و جدائى از يكديگر دورى گزينيد،امر بمعروف و نهى از منكر را ترك نكنيد (و الا) اشرارتان بر شما حكمرانى كنند و آنگاه شما (خدا را براى دفع آنها ميخوانيد) و او دعايتان را پاسخ نگويد.
اى فرزندان عبد المطلب مبادا به بهانه اينكه بگوئيد امير المؤمنين كشته شده ا ست در خونهاى مردم فرو رويد و بايد بدانيد كه بعوض من كشته نشود مگر كشنده من،بنگريد زمانيكه من از ضربت او مردم شما هم بعوض آن،ضربتى بوى بزنيد و او را مثله نكنيد كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه ميفرمود از مثله كردن اجتناب كنيد اگر چه نسبت بسگ آزار كننده باشد.
على عليه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب 19 رمضان تا اواخر شب 21 در خانه بسترى بود و در اينمدت علاوه بر خانواده آنحضرت بعضى از اصحابش‏نيز جهت عيادت بحضور وى مشرف ميشدند و در آخرين ساعات زندگى او از كلمات گهر بارش بهره‏مند ميگشتند از جمله پندهاى حكيمانه او اين بود كه فرمود:انا بالامس صاحبكم و اليوم عبرة لكم و غدا مفارقكم.
(من ديروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت ميكنم) .
مقدارى شير براى على عليه السلام حاضر نمودند كمى ميل كرد و فرمود بزندانى خود نيز از اين شير بدهيد و او را اذيت و شكنجه نكنيد اگر من زنده ماندم خود،دانم و او و اگر در گذشتم فقط يك ضربت باو بزنيد زيرا او يك ضربت بيشتر بمن نزده است و رو بفرزندش حسن عليه السلام نمود و فرمود:
يا بنى انت ولى الامر من بعدى و ولى الدم فان عفوت فلك و ان قتلت فضربة مكان ضربة.
(پسر جانم پس از من تو ولى امرى و صاحب خون من هستى اگر او را ببخشى خود دانى و اگر بقتل رسانى در برابر يك ضربتى كه بمن زده است يكضربت باو بزن) چون على عليه السلام در اثر سمى كه بوسيله شمشير از راه خون وارد بدن نازنينش شده بود بيحال و قادر بحركت نبود لذا در اينمدت نمازش را نشسته ميخواند و دائم در ذكر خدا بود،شب 21 رمضان كه رحلتش نزديك شد دستور فرمود براى آخرين ديدار اعضاى خانواده او را حاضر نمايند تا در حضور همگى وصيتى ديگر كند.
اولاد على عليه السلام در اطراف وى گرد گشتند و در حاليكه چشمان آنها از گريه سرخ شده بود بوصاياى آنجناب گوش ميدادند،اما وصيت او تنها براى اولاد وى نبود بلكه براى تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زيرا حاوى يك سلسله دستورات اخلاقى و فلسفه عملى است و اينك خلاصه آن:
ابتداى سخنم شهادت بيگانگى ذات لا يزال خداوند است و بعد برسالت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله كه پسر عم من و بنده و برگزيده خداست،بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احكام الهى است،مردم را كه در بيابان جهل و نادانى سرگردان بودند بصراط مستقيم و طريق نجات هدايت فرموده‏و بروز رستاخيز از كيفر اعمال ناشايست بيم داده است.
اى فرزندان من،شما را به تقوى و پرهيز كارى دعوت ميكنم و بصبر و شكيبائى در برابر حوادث و ناملايمات توصيه مينمايم پاى بند دنيا نباشيد و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخوريد،شما را باتحاد و اتفاق سفارش ميكنم و از نفاق و پراكندگى بر حذر ميدارم،حق و حقيقت را هميشه نصب العين قرار دهيد و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانى از قانون ثابت عدالت پيروى كنيد.
اى فرزندان من،هرگز خدا را فراموش مكنيد و رضاى او را پيوسته در نظر بگيريد با اعمال عدل و داد نسبت بستمديدگان و ايثار و انفاق به يتيمان و درماندگان،او را خشنود سازيد،در اين باره از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود هر كه يتيمان را مانند اطفال خود پرستارى كند بهشت خدا مشتاق لقاى او ميشود و هر كس مال يتيم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او ميباشد.
در حق اقوام و خويشاوندان صله رحم و نيكى نمائيد و از درويشان و مستمندان دستگيرى كرده و بيماران را عيادت كنيد،چون دنيا محل حوادث است بنابر اين خود را گرفتار آمال و آرزو مكنيد و هميشه در فكر مرگ و جهان آخرت باشيد،با همسايه‏هاى خود برفق و ملاطفت رفتار كنيد كه از جمله توصيه‏هاى پيغمبر صلى الله عليه و آله نگهدارى حق همسايه است.احكام الهى و دستورات شرع را محترم شماريد و آنها را با كمال ميل و رغبت انجام دهيد،نماز و زكوة و امر بمعروف و نهى از منكر را بجا آوريد و رضايت خدا را در برابر اطاعت فرامين او حاصل كنيد.
اى فرزندان من،از مصاحبت فرو مايگان و ناكسان دورى كنيد و با مردم صالح و متقى همنشين باشيد،اگر در زندگى امرى پيش آيد كه پاى دنيا و آخرت شما در ميان باشد از دنيا بگذريد و آخرت را بپذيريد،در سختيها و متاعب روزگار متكى بخدا باشيد و در انجام هر كارى از او استعانت جوئيد،با مردم برأفت و مهربانى و خوشروئى و حسن نيت رفتار كنيد و فضائل نفسانى مخصوصا تقوى و خدمت بنوع را شعار خود سازيد،كودكان خود را نوازش كنيد و بزرگان و سالخوردگان را محترم شماريد.اولاد على عليه السلام خاموش نشسته و در حاليكه غم و اندوه گلوى آنها را فشار ميداد بسخنان دلپذير و جان پرور آنحضرت گوش ميدادند،تا اين قسمت از وصيت على عليه السلام درس اخلاق و تربيت بود كه عمل بدان هر فردى را بحد نهائى كمال ميرساند آنحضرت اين قسمت از وصيت خود را با جمله لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم بپايان رسانيد و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظه‏اى چشمان خدابين خود را نيمه باز كرد و فرمود:اى حسن سخنى چند هم با تو دارم،امشب آخرين شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاريكى شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلى گمنام بخاك سپار تا كسى از آن آگاه نشود.
عموم بنى‏هاشم مخصوصا خاندان علوى در عين خاموشى گريه ميكردند و قطرات اشگ از چشمان آنها بر گونه‏هايشان فرو ميغلطيد،حسن عليه السلام كه از همه نزديكتر نشسته بود از كثرت تأثر و اندوه،امام عليه السلام را متوجه حزن و اندوه خود نمود على عليه السلام فرمود اى پسرم صابر و شكيبا باش و تو و برادرانت را در اين موقع حساس بصبر و بردبارى توصيه ميكنم.
سپس فرمود از محمد هم مواظب باشيد او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم.
على عليه السلام مجددا از هوش رفت و پس از لحظه‏اى تكانى خورد و بحسين عليه السلام فرمود پسرم زندگى تو هم ماجرائى خواهد داشت فقط صابر و شكيبا باش كه ان الله يحب الصابرين .
در اين هنگام على عليه السلام در سكرات موت بود و پس از لحظاتى چشمان مباركش بآهستگى فرو خفت و در آخرين نفس فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
پس از اداى شهادتين آن لبهاى نيمه باز و نازنين بهم بسته شد و طاير روحش باوج ملكوت اعلا پرواز نمود و بدين ترتيب دوران زندگى مردى كه در تمام مدت‏عمر جز حق و حقيقت هدفى نداشت بپايان رسيد (1) .
هنگام شهادت سن شريف على عليه السلام 63 سال و مدت امامتش نزديك سى سال و دوران خلافت ظاهريش نيز در حدود پنج سال بود.امام حسن عليه السلام باتفاق حسين عليه السلام و چند تن ديگر بتجهيز او پرداخته و پس از انجام تشريفات مذهبى جسد آنحضرت را در پشت كوفه در غرى كه امروز به نجف معروف است دفن كردند و همچنانكه خود حضرت امير عليه السلام سفارش كرده بود براى اينكه دشمنان وى از بنى اميه و خوارج جسد آنجناب را از قبر خارج نسازند و بدان اهانت و جسارت ننمايند محل قبر را با زمين يكسان نمودند كه معلوم نباشد و قبر على عليه السلام تا زمان حضرت صادق عليه السلام از انظار پوشيده و مخفى بود و موقعيكه منصور دوانقى دومين خليفه عباسى آنحضرت را از مدينه بعراق خواست هنگام رسيدن بكوفه بزيارت مرقد مطهر حضرت امير عليه السلام رفته و محل آنرا مشخص نمود.
در مورد پيدايش قبر على عليه السلام شيخ مفيد هم روايتى نقل ميكند كه عبد الله بن حازم گفت روزى با هارون الرشيد براى شكار از كوفه بيرون رفتيم و در پشت كوفه بغريين رسيديم،در آنجا آهوانى را ديديم و براى شكار آنها سگهاى شكارى و بازها را بسوى آنها رها نموديم،آنها ساعتى دنبال آهوان دويدند اما نتوانستند كارى بكنند و آهوان به تپه‏اى كه در آنجا بود پناه برده و بالاى آن ايستادند و ما ديديم كه بازها بكنار تپه فرود آمدند و سگها نيز برگشتند،هارون از اين حادثه تعجب كرد و چون آهوان از تپه فرود آمدند دوباره بازها بسوى آنها پرواز كرده و سگها هم بطرف آنها دويدند آهوان مجددا بفراز تپه رفته و بازها و سگها نيز باز گشتند و اين واقعه سه بار تكرار شد!هارون گفت زود برويد و هر كه را در اين حوالى پيدا كرديد نزد من آوريد،و ما رفتيم و پيرمردى از قبيله بنى اسد را پيدا كرديم و او را نزد هارون آورديم،هارون گفت اى شيخ مرا خبر ده كه اين تپه چيست؟آنمرد گفت اگر امانم دهى ترا از آن آگاه سازم!هارون گفت من با خدا عهد ميكنم كه ترا از مكانت بيرون‏نكنم و بتو آزار نرسانم.شيخ گفت پدرم از پدرانش بمن خبر داده است كه قبر على بن ابيطالب در اين تپه است و خداى تعالى آنرا حرم امن قرار داده است چيزى آنجا پناهنده نشود جز اينكه ايمن گردد!
هارون كه اينرا شنيد پياده شد و آبى خواست و وضوء گرفت و نزد آن تپه نماز خواند و خود را بخاك آن ماليد و گريست و سپس (بكوفه) برگشتيم (6) .
در مورد مرقد مطهر حضرت امير عليه السلام حكايتى آمده است كه نقل آن در اينجا خالى از لطف نيست:
سلطان سليمان كه از سلاطين آل عثمان و احداث كننده نهر حسينيه از شط فرات بود چون به كربلاى معلى ميآمد بزيارت امير المؤمنين مشرف ميشد،در نجف نزديكى بارگاه شريف علوى از اسب پياده شد و قصد نمود كه محض احترام و تجليل تا قبه منوره پياده رود.
قاضى عسكر كه مفتى جماعت هم بوده در اين سفر همراه سلطان بود،چون از اراده سلطان با خبر گشت با حالت غضب بحضور سلطان آمد و گفت تو سلطان زنده هستى و على بن ابيطالب مرده است تو چگونه از جهت درك زيارت او پياده رفتن را عزم نموده‏اى؟ (قاضى ناصبى بود و نسبت بحضرت شاه ولايت عناد و عداوت داشت) در اينخصوص قاضى با سلطان مكالماتى نمود تا اينكه گفت اگر سلطان در گفته من كه پياده رفتن تا قبه منوره موجب كسر شأن و جلال سلطان است ترديدى دارد بقرآن شريف تفأل جويد تا حقيقت امر مكشوف گردد،سلطان سخن او را پذيرفت و قرآن مجيد را در دست گرفته و تفالا آنرا باز نمود و اين آيه در اول صفحه ظاهر بود:فاخلع نعليك انك بالواد المقدس طوى.سلطان رو به قاضى نمود و گفت سخن تو برهنگى پاى ما را مزيد بر پياده رفتن نمود پس كفشهاى خود را هم درآورده با پاى برهنه از نجف تا بروضه منوره راه را طى نمود بطوريكه پايش در اثر ريگها زخم شده بود.پس از فراغت از زيارت،آن قاضى عنود پيش سلطان آمد و گفت در اين شهر قبر يكى از مروجين رافضى‏ها است خوبست كه قبر او رانبش نموده و بسوختن استخوانهاى پوسيده او حكم فرمائى!!
سلطان گفت نام آن عالم چيست؟قاضى پاسخ داد نامش محمد بن حسن طوسى است.
سلطان گفت اين مرد مرده است و خداوند هر چه را كه آن عالم مستحق باشد از ثواب و عقاب باو ميرساند قاضى در نبش قبر مرحوم شيخ طوسى مكالمه زيادى با سلطان نمود بالاخره سلطان دستور داد هيزم زيادى در خارج نجف جمع كردند و آنها را آتش زدند آنگاه فرمان داد خود قاضى را در ميان آتش انداختند و خداوند تبارك و تعالى آنملعون را در آتش دنيوى قبل از آتش اخروى معذب گردانيد (7) .
همچنين صاحب منتخب التواريخ از كتاب انوار العلويه نقل ميكند كه وقتى نادر شاه گنبد حرم حضرت امير عليه السلام را تذهيب نمود از وى پرسيدند كه بالاى قبه مقدسه چه نقش كنيم؟نادر فورا گفت:يد الله فوق ايديهم.فرداى آنروز وزير نادر ميرزا مهديخان گفت نادر سواد ندارد و اين كلام بدلش الهام شده است اگر قبول نداريد برويد مجددا سؤال كنيد لذا آمدند و پرسيدند كه در فوق قبه مقدسه چه فرموديد نقش كنيم؟گفت همان سخن كه ديروز گفتم (8) !
بارى حسنين عليهما السلام و همراهان پس از دفن جنازه على عليه السلام بكوفه برگشتند و ابن ملجم نيز همانروز (21 رمضان) بضرب شمشير امام حسن عليه السلام مقتول و راه جهنم را در پيش گرفت.قصائد زيادى بوسيله شعراء و مردم ديگر در رثاء آنحضرت انشاد گرديده است كه ما ذيلا به يكى از آنها كه ام هيثم دختر اسود نخعى سروده است اشاره مينمائيم.
1ـالا يا عين و يحك فاسعدينا الا تبكى امير المؤمنينا 2ـرزئنا خير من ركب المطايا و خيسها و من ركب السفينا 3ـو من لبس النعال و من حذاها و من قرء المثانى و المئينا 4ـو كنا قبل مقتله بخير نرى مولى رسول الله فينا 5ـيقيم الدين لا يرتاب فيه‏ و يقضى بالفرائض مستبينا 6ـو ليس بكاتم علما لديه‏ و لم يخلق من المتجبرينا 7ـو يدعو للجماعة من عصاه‏ و ينهك قطع ايدى السارقينا 8ـلعمر ابى لقد اصحاب مصر على طول الصحابة اوجعونا 9ـو غرونا بانهم عكوف‏ و ليس كذلك فعل العاكفينا 10ـافى شهر الصيام فجعتمونا بخير الناس طرا اجمعينا 11ـو من بعد النبى فخير نفس‏ ابو حسن و خير الصالحينا 12ـاشاب ذوابتى و اطال حزنى‏ امامة حين فارقت القرينا 13ـتطوف بها لحاجتها اليه‏ فلما استيأست رفعت رنينا 14ـو عبرة ام كلثوم اليها تجاوبها و قد رأت اليقينا 15ـفلا تشمت معاوية بن صخر فان بقية الخلفاء فينا (9) .
ترجمه:
1ـاى چشم واى بر تو ما را يارى كن و براى امير المؤمنين اشگ بريز.
2ـما مصيبت زده در فقدان كسى هستيم كه او بهترين سواركاران و كشتى نشستگان بود. (از همه بهتر بود) .
3ـو بهترين كسى كه نعلين پوشيده و بدانها گام برداشته و سوره‏هاى مثانى و مئين قرآن را خوانده بود.
4ـو ما پيش از شهادت او زندگى خوشى داشتيم چون يار و پسر عموى رسول خدا را در ميان خودمان ميديديم.
5ـ (على عليه السلام) كسى بود كه دين خدا را بدون شك و ترديد برپا ميداشت و بفرايض آن آشكارا حكم ميفرمود.ـو هيچ علمى را (از اهل آن) مكتوم و نهان نميداشت و از جباران و متكبران هم نبود.
7ـو هر كه او را نافرمانى ميكرد وى را (براى هدايت) باتفاق و جماعت دعوت مينمود و در بريدن دست سارقين جديت ميكرد.
8ـبجان پدرم سوگند كه مردم شهر (كوفه) خاطر ما را پس از آنكه مدتى با او أنس و مصاحبت داشتيم دردناك نمودند.
9ـو آنها بنام اينكه دور ما را گرفته و ملازم ما هستند ما را فريب دادند در صورتيكه روش ملازمان اين چنين نباشد.
10ـآيا در شهر رمضان ما را با (شهادت) بهترين مردم اندوهناك و رنجيده خاطر نموديد؟
11ـ (با شهادت) كسى كه پس از پيغمبر صلى الله عليه و آله بهترين مردم بود يعنى حضرت ابو الحسن كه بهترين شايستگان و صلحاء بود.
12ـموقعيكه امامه (دختر على عليه السلام) پدرش را از دست داد (غم و اندوه او) گيسوى مرا سفيد كرد و اندوهم را طولانى نمود.
13ـ (زيرا) او بجستجوى پدرش ميگردد و چون (از يافتن او) نا اميد ميشود صدايش را بگريه بلند ميكند.
14ـو (در آنحال) اشگ چشم ام كلثوم كه مرگ پدر را ديده است گريه امام را پاسخ ميدهد.
15ـاى معاوية بن ابيسفيان ما را (در شهادت على عليه السلام) شماتت مكن زيرا بقيه خلفاء (دوازده گانه) در خانواده ما است.
مقام امامت و خلافت مسلمين پس از على عليه السلام همچنانكه آنحضرت وصيت كرده بود بامام حسن عليه السلام رسيد.عبد الله بن عباس بمسجد رفت و پس ذكر وقايع اخير بمردم چنين گفت :البته ميدانيد كه على عليه السلام فرزند خود حسن عليه السلام را براى شما خليفه قرار داده است ولى او هيچگونه اصرارى در طاعت و بيعت شما ندارد اگر نظر طاعت و بيعت داريد من او را خبر دهم و بمنظوربيعت گرفتن از شما بمسجد بياورم و اگر هم خلاف آنرا خواهانيد خود دانيد.
مردم عموما پاسخ مثبت دادند و ابن عباس آنحضرت را بمسجد برد تا مردم باو بيعت كنند،امام حسن عليه السلام بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله چنين فرمود:
لقد قبض فى هذه الليلة رجل لم يسبقه الاولون بعمل و لا يدركه الاخرون بعمل... (10)
در اين شب كسى از دنيا رحلت فرمود كه پيشينيان در عمل از او سبقت نگرفتند و آيندگان نيز در كردار بدو نخواهند رسيد،او چنان كسى بود كه در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله پيكار ميكرد و جان خود را سپر بلاى او مينمود،پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پرچم را بدست با كفايت او ميداد و براى جنگيدن با دشمنان دين،وى را در حاليكه جبرئيل و ميكائيل از راست و چپ همدوش او بودند بميدان كارزار ميفرستاد و از ميدانهاى رزم بر نميگشت مگر با فتح و پيروزى كه خداوند نصيب او ميفرمود.او در شبى شهادت يافت كه عيسى بن مريم در آنشب بآسمان رفت و يوشع بن نون (وصى حضرت موسى) نيز در آنشب از دنيا رخت بر بست،هنگام مرگ از مال و منال دنيا هفتصد درهم داشت كه ميخواست با آن براى خانواده‏اش خدمتكارى تهيه كند،چون اين سخنان را فرمود گريه گلويش را گرفت و ناچار گريست و مردم نيز با آنحضرت گريه كردند،امام حسن عليه السلام با اين خطبه كوتاه كه در ياد بود پدرش ايراد فرمود علو رتبت و بزرگى منزلت على عليه السلام را در افكار و انديشه‏هاى مستمعين جايگزين نمود و اين توصيف و تمجيدى كه درباره على عليه السلام نمود تعريف پدرى بوسيله پسرش نبود بلكه توصيف امامى بوسيله امام ديگر بود كه بهتر از همه كس او را ميشناخت.
امام حسن عليه السلام از مردم بيعت گرفت و سپس نامه‏اى بمعاويه نوشته و او را ضمن پند و نصيحت به بيعت خود دعوت نمود اما مسلم بود كه معاويه اين دعوت‏را نخواهد پذيرفت و دست از ظلم و ستم نخواهد كشيد زيرا او هنگاميكه على عليه السلام در قيد حيات بود و خودش نيز چندان موقعيت قوى و محكمى نداشت با على عليه السلام بيعت نكرد،اكنون كه پايه‏هاى تخت حكومتش را محكم كرده و موقعيت خود را نيز تثبيت نموده است چگونه ممكن است از حسن عليه السلام اطاعت كند؟بالاخره نامه امام حسن عليه السلام بمعاويه رسيد و چنانكه گفته شد او هم پاسخ داد كه من از تو شايسته‏ترم و لازم است كه تو با من بيعت كنى!!
از طرفى جمع كثيرى از سپاه تجهيز شده در پادگان نخيله كه على عليه السلام قبل از شهادت خود براى حمله مجدد بشام آماده كرده بود متفرق و پراكنده گشته و جز عده قليلى باقى نمانده بود،امام حسن عليه السلام با اينكه بنا بسابقه بيوفائى و لا قيدى مردم كوفه كه در زمان پدرش از آنها ديده بود ميدانست كه در چنين شرايطى جنگ با معاويه نتيجه‏اى نخواهد داشت مع الوصف با باقيمانده سپاه كه بنا بنقل ابن ابى الحديد در حدود شانزده هزار نفر بود راه شام را در پيش گرفت و دوازده هزار نفر از آنها را بفرماندهى عبيد الله بن عباس بعنوان نيروى پوششى و تأمينى بسوى معاويه فرستاد و خود در مدائن توقف نمود تا از اطراف و نواحى بگرد آورى سپاه براى اعزام بجبهه اقدام نمايد ولى معاويه با دادن يك مليون درهم عبيد الله ابن عباس را فريفت و او را بسوى خود خواند.
عبيد الله نيز در اثر حب دنيا و بطمع سكه‏هاى طلاى معاويه شبانه با گروهى از همراهانش مخفيانه فرار كرده و باردوى معاويه پيوست و در مدائن نيز حوادث ديگرى روى داد كه موجب تفرقه و اختلاف در ميان سپاهيان امام گرديد و كليه شرايط لازمه را كه يك واحد عملياتى در جبهه دشمن بايد داشته باشد از ميان برد و در نتيجه امام حسن عليه السلام با توجه باوضاع و احوال و با در نظر گرفتن مصلحت اسلام و مسلمين از روى ناچارى و اجبار بمتاركه جنگ كه در آنموقع حساس تنها راه حل منطقى و عقلانى بود پرداخته و با قيد شرايطى با معاويه صلح نمود (11) .
پى‏نوشتها:
(1) طبيب بايستى بمعاويه ميگفت تو كه چند لحظه تحمل يك قطعه آهن سرخ شده را ندارى پس در نتيجه طغيان و ريختن اينهمه خون مردم چگونه براى هميشه تحمل آتش سوزان دوزخ را خواهى نمود؟اين نيست جز اينكه تو بروز جزا ايمان نياورده‏اى!
مؤلف.
(2) بنا بروايت شيخ مفيد ابن ملجم و همراهانش در داخل مسجد نزديك در ورودى كمين كرده و بمحض ورود على عليه السلام شمشيرهاى خود را غفلة بر آنحضرت فرود آوردند شمشير شبيب بطاق مسجد گرفت ولى شمشير عبد الرحمن بفرق مبارك وى اصابت نمود.
(3) سوره مباركه طه آيه .55
(4) نهج البلاغه
(5) مقاتل الطالبيينـارشاد مفيدـاعلام الورىـكشف الغمهـبحار الانوار جلد 42ـاثبات الوصيه مسعودى.
(6) ارشاد مفيد جلد 1 باب 1 فصل 6 حديث .4
(7) كتاب رنگارنگ جلد .1
(8) منتخب التواريخ ص .142
(9) مجالس السنيه ص 185ـمقاتل الطالبيين ص .35
(10) ارشاد مفيد جلد 2 باب اولـمقاتل الطالبيين.
(11) براى توضيح و آگاهى بيشتر بكتاب حسن كيست؟تأليف نگارنده مراجعه شود.در اين كتاب علل و جهات صلح امام حسن با معاويه تجزيه و تحليل گرديده و بطور مبسوط و مستدل در پيرامون فلسفه آن بحث شده است.
http://www.emamali.net/Date/Shahadat.htm